امروز۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
فرگشت آینده پژوهی

فرگشت آینده پژوهی (۳)

مقدمه ای بر تفکر در پسِ اولین پارادایم آینده پژوهی
آینده پژوهی

تلاش انسان برای آمادگی بهتر برای رویارویی با چالش‌های آینده، سنتی قدیمی است. حتی می‌تواند به عنوان یک بخش طبیعی از ماهیت انسانی در نظر گرفته شود. این تلاش تقریباً ابدی نوع بشر، همواره در حال تغییر است و صورت‌های بسیاری در زمان گذشته به خود گرفته است. ممکن است بگوییم که اولین اجداد پارادایم آینده پژوهی شامل نمونه‌های تجسم ارواح اولیه، سحر و جادو، گیاه درمانی و جادوگری است. این خطوط در دوران کلاسیک در بسیاری از اشکال پیشگویی آینده (بواسطه بررسی و تفسیر علامت‌های آینده) و جهت‌گیری طالع بینی شهودی (به واسطه «ادراک» ذاتی آینده) ادامه یافت. دانه‌های سنت تصور آرمانشهر/ ویرانشهر از دوران افلاطون کاشته شده و در تفکر آینده اندیشی ماندگار شده‌اند. این سنت پیشگویی دوران کلاسیک شامل بیش از ۱۰۰ روش مستند است که برای مثال در متون سیسرو، سنکا، ارسطو و سن آگوستین و در نبوت بواسطه وحی، توصیف یا ارائه شده‌اند. تکامل آینده پژوهی

جهت‌گیری پیشگویی جبرگرایانه، در جایی‌که انگاره دریافت «دانش» از آینده، خواه به طور استقرایی و یا به شکل شهودی معتبر است، از چشم‌انداز عملی ما محو نشده است. بر طبق برخی منابع، ممکن است حتی در برخی حوزه‌ها در حال تقویت شدن باشد، برای مثال بنگرید به (The God Delusion). جادویی اندیشی هنوز رایج است، به خصوص در میان افرادی که آستانه تحمل پایینی در برابر عدم قطعیت دارند. زمانی که یک فرد به پدیده‌های مافوق طبیعی باور دارد، یافتن علائمی از محیط که به نظر می‌رسد باورهای معین فرد مورد بحث را تأیید می‌کنند، بی‌نهایت آسان است. نظام‌های باور مافوق طبیعی به افراد کمک می‌کنند که جهان پیچیده و غیرقابل پیش بینی را به نظم در آورند. جهان ساخت‌یافته و قابل پیش بینی کمک می‌کند که انواع مشخصی از افراد، برنامه‌های خود را برای آینده ایجاد کنند، تصمیمات روزانه اتخاذ نمایند و نگرانی در مورد حوادث غیرقابل پیش بینی را متوقف سازند.

آینده پژوهی یا پیشگوییهم‌چنین کمک می‌کند چنین فردی انرژی خود را ذخیره سازد، چرا که ناچار نیست پدیده‌های پیچیده و بسیاری از منابع اطلاعات را تجزیه و تحلیل نماید. در بسیاری از موارد، این بار بسیار سنگینی برای افراد است که تمام مسئولیت‌هایی که طی دوران زندگی خود اتخاذ کرده‌اند، به تنهایی به دوش کشند. به علاوه، اگر پدیده‌هایی که افراد ناچار هستند به آن ها رسیدگی کنند، گیج‌کننده‌تر و پیچیده‌تر شوند، حتی بسیار اغوا کننده‌تر است که استدلال منطقی مبتنی بر علم را رها کرده و برخی اشکال توضیحات بیرونی معین را انتخاب کنند. در اینجا، ستاره‌شناسی مثال مناسبی است. اگر زمان گذشته، حال و آینده در ستاره ها نوشته شده است، دیگر نگرانی در مورد اقدامات و تصمیمات فاقد ارزش است. با پیروی از این خط فکری، دیگر مسئول نخواهید بود. برای مثال، به اصطلاح «غواصان»، پیش بینی های سالانه آب و هوا را از طریق شرکت رادیویی فنلاندی YLE ارائه می‌کنند و این قطعاً مورد نهایی در جهان غرب نیست. به علاوه، حتی به نظر می‌رسد ناشران معتبر در حال نشر کتاب‌هایی در این زمینه هستند، که به طور کلی به ما در مورد نیاز مصرف کننده در بازار می‌گوید.

به بازی گرفتن غریزه اساسی ماوراء طبیعی افراد در تولیدات هالیوودی، کسب و کاری بزرگ است. فیلم‌ها و سریال‌های هالیوودی دائماً در حال سوق دادن طرح‌های ماوراء طبیعی هستند. گاهی، اشباح و ارواح به تصویر کشیده شده در نمایش ها واقعی هستند. گاهی جادوگران و ساحره‌های نشان داده شده، در حال جاری کردن طلسم‌های واقعی هستند و تنها احمق‌ها به آن‌ها باور ندارند. بشقاب پرنده‌ها این‌جا هستند یا برخی از افراد مرموز در حال بازدید از سیارات دیگر هستند. گاهی افراد دارای نیروی ذهنی خاص، جرایم کنونی یا در شرف وقوع را برای پلیس حل می‌کنند. گاهی افراد از ماشین زمان استفاده می‌کنند تا به گذشته بازگردند و زمان حال را تغییر دهند یا به آینده می‌روند تا بدانند در زمان حال چه کنند، و غیره.

فرگشت آینده پژوهی

همان‌طور که مطرح شد، این‌ها ممکن است نمایش های سرگرم کننده‌ای باشند، اما این یک روی سکه است. زمانی که افراد به طور مداوم می‌بینند که امور ماوراء طبیعی رخ می دهند و مشکلات پیچیده به روشی دیگر حل می‌شوند، برخی افراد ممکن است به چنین تفاسیر ساده ای عادت کنند. حتی اگر بدانند فیلم یک پدیده است و جهان واقعی یک پدیده دیگر، چنین نمایش‌هایی ممکن است نیازها و غرایز آن ها را به شیوه مضری تغذیه نماید. ممکن است افراد را گمراه سازند که در جستجوی پاسخ از مسیرهای نادرست باشند، پول خود را هدر دهند، و مفروضات و تصمیمات اشتباهی را اتخاذ نمایند. به خصوص می تواند برای آینده پژوهی مدرن، مخرب باشد.

نمی‌توان گفت که پیش از آنکه آینده پژوهی مدرن (پارادایم دوم) ظهور کند، پارادایم پیشگویی قیاسی یا شهودی همواره شیوه متداول و بلامنازع تولید دانش آینده بوده است. برای مثال، در مکتب وابسته به فلسفه ارسطو در یونان باستان، پیروان فلسفه بدبینی هم‌چون سیسرو و اپیکوری‌ها مخالف پیشگوها و غیب‌گوهایی تعیین شده بودند. آریستوفان، دموستن و لوسین حتی کوشیدند مهمل بودن تمامی نهادهای پیشگویی را آشکار سازند. با این وجود، این کار کمکی به مسئله نکرد. پیشگویی‌ها حتی محبوب تر شدند و رهبران از آن‌ها در یک رنسانس جدید پشتیبانی کردند.

نوشته مرتبط: ما پیش گو نیستیم

آینده پژوهی

آینده پژوهی و پیش گویی آینده

  • ویژگی‌های اولین پارادایم آینده پژوهی
 

همان‌طور که در قسمت قبل توضیح داده شد، سنت پیشگویی که تفکر در مورد آینده را با تفاسیر معنوی ترکیب می‌کند، همواره بخشی از فرهنگ انسانی بوده است. از یک جهت، پیشگویی هرگز از محیط  ما محو نشده است. پیشگویی جبرگرایانه و جهت‌گیری معنوی صرفا روش‌های نوینی برای سازگاری با جهان مدرن یافته‌اند. این طرز تفکر همه جانبه می‌تواند بر اساس استدلال‌های زیر، اولین پارادایم آینده «پژوهی» (’’futures ‘‘studies) نامیده شود.

نخست، این تفکر بر این عقیده استوار است که آینده، جبرگرایانه یا از پیش موجود است، و بنابراین اگر روش‌ها درست باشند، می‌تواند از قبل دیده شود.

دوم، این تفکر مبتنی بر بررسیِ بسیاری از روشهای معنویِ خاص و آیین‌هایی است که تنها می‌تواند توسط متخصصان به درستی انجام شود.

سوم، این تفکر، افراد را بر اساس توانایی‌های آن‌ها در انجام مطالعه آینده اندیشی طبقه‌بندی می‌کند. افرادی عامی وجود دارند که اغلب تنها قادرند در شگفت شوند و پرسش کنند، متخصصانی هستند که می‌توانند آینده را ببینند، هم‌چون کاهن ها، ساحره ها، طالع‌بین‌ها، فال‌بین‌ها، شَمَن‌ها، ستاره‌شناس‌ها، خط بین‌ها و …، و سپس بالاترین طبقه متخصصان وجود دارند از جمله  کاهنان اعظم، پیامبران یا نویسندگان کتاب ستاره شناسی، که به عنوان «دروازه بانان» مطالعه صحیح در این «رشته» فعالیت می‌کنند. آن‌ها می‌گویند برای پیشگویی آینده چه چیزی درست یا نادرست است، آنها هم‌چنین قادرند روش شناسی را در صورت نیاز تغییر دهند.

چهارم، این تفکر همه جانبه طی دوره خاصی متداول بوده است.

بنابراین، از یک جهت، پیشگویی جبرگرایانه و جهت‌گیری معنوی می‌تواند شامل عناصر کلیدی یک پارادایم باشد، چرا که تعیین می‌کند که چه پدیده‌ای بناست مشاهده شود و مورد بررسی دقیق قرار گیرد، چه نوع پرسش‌هایی بناست پرسیده شده و در رابطه با این موضوع بررسی شوند، چگونه این پرسش‌ها بناست شکل گیرند، و چگونه نتایج بررسی‌های علمی باید تفسیر شوند.

پارادایم های آینده پژوهی
  • دومین پارادایم آینده پژوهی
آینده پژوهی

غلبه اولین پارادایم، بیشتر به خاطر دستاوردهای نوین در علم در اوایل قرن بیستم به چالش کشیده شده بود، اما این امر به ویژه به خاطر درس‌های سخت جنگ جهانی دوم بود. این جنگ به نژاد انسانی، ارزش برنامه‌ریزی مناسب، استراتژی‌ها، محاسبات، مدیریت موقعیت‌های بحرانی، تجارت و معاهدات را آموخت. جنگ هم‌چنین تباهی و قدرت ویرانی ایدئولوژی‌های بنیادگرا و سلاح‌های مدرن را نشان داد. دوره پس از جنگ جهانی دوم هم‌چنین دوران طلایی باورها در پیشرفت اقتصادی، پیشرفت فناورانه، علوم انسانی، سیاست های جهانی، توانایی‌های حل مشکلات جهانی، و غیره بود.

آینده پژوهی نوین، ویژگی‌های پارادایمی اساسی دارد که دومین پارادایم را در تقابل با پارادایم اول بر اساس استدلال‌های زیر شکل می دهد.

آینده پژوهی یا پیشگویی

نخست، آینده پژوهی نوین، ایده پیشگویی آینده را رد می کند، چرا که آینده هنوز وجود ندارد. آینده پژوهی نوین به طور مداوم در حال شکل دادن به بسیاری از فعل و انفعالات پیچیده است. منابع متفاوتی از دانش آینده اندیشی وجود دارد، اما آینده فی نفسه نامعین است مگر در قوانین بسیار محدود یا قطعی مانند حوزه‌های علّی. بنابراین، آینده پژوهان مایلند در مورد دانش آینده‌های ممکن و تصاویر آینده ممکن صحبت کنند یا آینده را به واسطه تحریکات کنشی در عوض پیشگویی آن بسازند. همان‌طور که جیم دیتور در اولین قانون آینده اندیشی خود مطرح می‌کند:

«آینده را نمی‌توان «پیشگویی» کرد، اما می‌توان به طور مستمر آینده‌های بدیل را «پیش بینی» نمود و آینده‌های دلخواه را «مجسم» و «ابداع» کرد».

 
تجسم آینده

مطالعات آینده

دوم، آینده پژوهی ادراک خود را بر دانش تجربی که در تمامی دیگر رشته های علمی تولید شده و بر تمامی دانش فرهنگی انسانی بنا نهاده است. هم‌چنین می کوشد قوانین علمی بنیادی پژوهش را از قبیل مناظرات باز، واقع بینی، تصحیح خویش، امکان تحریف، تکرار و انباشت دانش دنبال کند. 

سوم، آینده پژوهی برخلاف علوم معمول، ارزشی – منطقی است. آینده پژوهی دیدگاه خود را بر اساس جایگزین‌های بدیل متفاوت بر می‌گزیند و تصاویر مطلوب متعلق به خود را توصیف می‌کند، به جای اینکه عاری از ارزش بودن را هدف قرار دهد. آینده پژوهی می‌کوشد چشم‌اندازهای ممکن و نتایج تصمیمات متفاوت را به منظور تحقیق یا ارتقای شیوه ها یا ارزش‌های خاص تفسیر کند. ادعا می‌کند که حتی ارزش‌ها را می‌توان از لحاظ عقلانی مورد بحث و مطالعه قرار داد. با این وجود، آینده نگاری کنترل‌محور و ارزیابی فناورانه، همانند سایر شاخه‌های سطح کلانِ آینده پژوهی، تمایل ندارند که ارزشی – منطقی باشند. 

چهارم، آینده پژوهی دامنه مطالعه گسترده‌تری نسبت به علوم طبیعی دارد، چرا که هدف پژوهشی آن در یک مصداق تجربی وجود ندارد، به این خاطر که طبعاً تصادفی و تعریف نشده است. به هر حال، از آنجا که این امر بدین معنا نیست که نمی‌توانیم دانش آینده اندیشی مناسب را از محیط کنونی خود به همان روشی که مثلا دانش تاریخی را کسب می‌کنیم، به دست آوریم، این حوزه پژوهشی را به معرفت‌شناسی منحصر به فردی ختم نموده است. به عقیده مالاسکا، آینده پژوهی نوین دارای سه حوزه منحصر به فرد به عنوان معرفت‌شناسی دانش است. نخست، دانش نحو است که شامل روش هایی- از قبیل سناریوها، دلفی و چرخه آینده- است که همگی مشخصه آینده پژوهی هستند. دوم، معناشناسی است که در برگیرنده زمینه‌های اصلیِ ارزشی-منطقی این رشته است. مسائل جهانی، بحران‌های صنعتی اخیر، جامعه اطلاعاتی، روندهای فناورانه و تغییرات اقلیمی مثال‌هایی از این دست هستند. سوم، کاربردشناسی است که اعمال و اقدامات آینده پژوهانه را در برمی‌گیرد. چه نوع استراتژی، خط مشی، برنامه‌ریزی، طرح، توانمندسازی یا تحریکاتی به منظور ایجاد اثر مطلوب، مناسب است؟ 

پنجم، آینده پژوهی نوین، ممکن است افراد را به غیرحرفه‌ای‌ها، کسانی که روش ها، پرسش‌ها یا اصول آینده پژوهی را نمی‌دانند؛ حرفه‌ای‌ها، کسانی که تحصیلات مرتبط یا حداقل دانش کافی از روش‌ها دارند و قادرند دانش آینده پژوهی مناسبی تولید کنند؛ و «دروازه بانان»، کسانی که مسئول کنترل کیفیت و آموزش آینده پژوهان، ایجاد روش‌ها یا روش‌شناسی‌ها، یا مناظره در مورد مسائل روش‌شناختی در عرصه‌های بین‌المللی از قبیل ژورنال‌ها یا کنفرانس‌های آینده پژوهی هستند، تقسیم‌بندی کند. «دروازه بانی» گروهیِ آینده پژوهی تحت نظر فدراسیون جهانی آینده پژوهی، انجمن جهانی آینده و فوتوریبله سازمان‌دهی شده است. اما هنوز کارهای بسیاری باید در مورد کنترل کیفیت آینده پژوهان، پژوهش، آموزش و مشاوره به سبب معیارها و تعاریف نامشخص، و به طور کلی چندپارگی‌های این رشته انجام گیرد.

ششم، به سختی می‌توانیم بگوییم چه زمانی این طرز تفکر هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی همه جانبه، متداول شد. اما، می‌توانیم بگوییم چه زمانی و چرا این عرصه واقعا آغاز شد.

ادامه دارد
اشتراک‌گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *