از ریشههای آینده پژوهی تا تبدیل شدن به یک رشته علمی در دهه ۱۹۶۰
بر اساس سوابق انتشارات تاریخی میتوان ادعا کرد که کاوش علمی اولیه حول آینده، توسط جامعهشناسان انجام شده است. جامعهشناسی در نیمهی اول قرن نوزدهم ظاهر شد و ویژگیهای علمی خود را به نمایش گذاشت که عمدتاً به دلیل کار پیشگام کنت (Comte) بود. وینتروپ (Winthrop, 1968) در یک بررسی عمیق از نشریات تألیف شده توسط دانشمندان علوم اجتماعی و طبیعی که با آینده سروکار دارند، آینده پژوهی را به عنوان زیرشاخهی جدیدی از جامعهشناسی تفسیر کرد. هوبر و بل (Huber and Bell, 1971) به ظهور آینده پژوهی به عنوان آیندهی جامعه شناسی نزدیک شدند. بل و مائو (Bell and Mau, 1971) توجه را به تلاشهای جامعهشناسان برای اولویت دادن به آینده پژوهی جلب کردند. با این حال چنین بحثهای علمی در نهایت در اواسط دهه ۱۹۹۰ به پایان رسید. بر این اساس، آینده پژوهی اگرچه ریشه در جامعهشناسی داشت، اما به تدریج راه خود را از این رشته جدا کرد و جامعهشناسی نیز به تجدیدنظر در رابطه خود با آینده پرداخت (Bell, 1996).
مطابق با مشاهدات قبلی و بر اساس فعالیتهای انتشاراتی از دهه ۱۹۱۰، گیلفیلان (Gilfillan)، جامعهشناس آمریکایی را میتوان یکی از تأثیرگذارترین بنیانگذاران آینده پژوهی دانست. گیلفیلان فراتر از علوم رایج آن زمان، نمونهای را برای بین رشتهای بودن پیشنهاد کرد و ضرورت تدوین سناریوهای جایگزین بر اساس دانش گسترده تاریخ و برونیابیها را مطرح کرد (Ballandonne, 2020). ارزیابی تغییرات اجتماعی آینده به عنوان «جامعهشناسی اختراعات» در نظر گرفته شد (Gilfillan, 1935). به موازات آن، یکی دیگر از جامعهشناسان پیشگام آمریکایی، اوگبرن (Ogburn)، روندهای اجتماعی و نقش فناوری در تغییرات اجتماعی را با تهیهی یک پایهی مفهومی و روش شناختی برای تحلیل نوآوری تکنولوژیک به طور گسترده تحلیل کرد (Ogburn, 1933). این رویکرد تأکید داشت که یک جامعه باید به طور مداوم تصویر کمّی از خود ارائه دهد که از طریق آن بتوان تشخیص داد که از کدام نقطه توسعه یافته و تصمیمگیریهای لازم برای دستیابی به مرحلهی مطلوبتر در چشمانداز چند دهه آتی کدامند. این رویکرد هنوز در این زمان معتبر است.
یکی دیگر از مبتکران آغازین آینده پژوهی، لاسول (Lasswell)، دانشمند سیاستگذاری آمریکایی بود که روش آینده اندیشی قابل توجهی را در رویکرد «سازهی توسعهای» که متعاقباً به طور گسترده اعمال شد، توضیح داد (Lasswell, 1948). تأسیس به اصطلاح «دولتهای پادگانی (garrison states)» نه به عنوان یک پیشبینی، بلکه به عنوان تصویری از آینده فرموله شد (Lasswell, 1941). در مطالعهی بعدی، لاسول (۱۹۷۱) آیندههای ممکن و محتمل را با فرض ادامهی سیاستهای اخیر بررسی کرد و برای تصویب، ارزیابی و انتخاب جایگزینهای سیاسی بحث کرد که در آنها آیندههای مطلوب میتوانند به سر انجام برسند. با این حال، بر اساس تجربیات تاریخی، میتوان نتیجه گرفت که آینده پژوهی نیز به بخشی از علوم سیاسی تبدیل نشده است، عمدتاً به این دلیل که سیاستها معمولاً بر کوتاهمدت تمرکز دارند، در حالی که آینده پژوهی بر بلندمدت تمرکز میکنند (deLeon, 1984). علاوه بر این، دانشمندان سیاستگذاری اغلب آینده را برای افزایش امنیت «آیندهزدایی (defuturize)» میکنند، که این نیز به دلیل هزینههای گزاف احتمالیِ امکانسنجیِ تغییرات مطلوب است (Polak, 1961).
نظامهای برنامهریزی ملی نیز ارزش افزوده قابل توجهی را به آینده پژوهی ارائه کردند. پس از جنگ جهانی اول، کشورهای توسعه یافته ظرفیتهای مستمری به منظور برنامهریزی برای آینده ایجاد کردند (Masini, 1993). در درازمدت، تفکر سیستماتیک درباره آینده در سیستمهای برنامهریزی ملی در کشورهای سرمایهداری در طول دوره بهبودی پس از بحران جهانی در دههی ۱۹۳۰ انجام شد. در مقابل، در کشورهای کمونیستی، فاشیستی و ناسیونال سوسیالیستی، این روند در گسترش اقتصادی و سیاسی در دههی ۱۹۳۰ آشکار شد. متعاقباً در بسیج اقتصادی در طول جنگ جهانی دوم و در تلاشهای برنامهریزی اقتصادی ملی پس از جنگ با نگاه به چندین سال آینده نمود پیدا کرد (بل ۲۰۰۳). به موازات آن، تجزیه و تحلیل سیستم و سایبرنتیک (cybernetics) تأثیر قابل توجهی بر آینده پژوهی، به ویژه در ایالات متحده داشتند (Slaughter, 1995).
از اواخر جنگ جهانی دوم، رویکردی آیندهشناسانه (futurology approach) به عنوان ابزاری برای مطالعهی آینده در اروپا آشکار شد (Flechtheim, 1966). آیندهشناسی (Futurology) به عنوان یک رشتهی سیستماتیک شامل پیشآگاهی (prognosis)، پیشبینی (projection)، برنامهریزی خطی، طرحریزی و تعیین هدف برای آینده در نظر گرفته شد (Flechtheim, 1967). با این حال، کاربرد واژه «آیندهشناسی» در سالهای بعد بهطور قابلتوجهی کاهش یافت، زیرا آیندهپژوهان در سطح جهانی بر اهمیت آیندههای چندگانه جایگزین همراه با ساخت آیندههای ممکن و ترجیحی، برخلاف پیشگوییهای مبتنی بر احتمال با قابلیت استفاده محدود، تأکید کردند (Bell, 2003). پس از آن، شکل جمع «آیندهها» بهطور قطعی مهم بود تا بر دامنه و شیوه عمل این رشته تأکید شود (Sardar 2010).
باید تاکید کرد که آینده پژوهی در چندین کشور غیر انگلیسی زبان نیز توسعه یافته و مسیرها و زمینههای تاریخی متفاوتی را در پیش گرفته است. این یک بعد جهانی خاص به این رشته اضافه کرد. با این حال، این بدان معناست که بسیاری از نشریات در این کشورها به زبان انگلیسی نوشته نشدهاند. در کشورهای اروپای شرقی، اصطلاح «پیشآگاهی» به طور گسترده به کار میرود تا شامل تمام فعالیتهای انسانی با تمرکز بر پیشبینی (Forecasting) و آیندهنگاری باشد (Rolbiecki, 1967). ریشههای پیشآگاهیها را میتوان در پیشبینی اقتصادی جستجو کرد (Morgenstern, 1928). آینده پژوهی در کشورهای سوسیالیستی اروپایی متعاقباً مسیر توسعهی متفاوتی را از همتایان خود در کشورهای غربی دنبال کردند (Nováky et al., 2001). در مقابل، آینده پژوهی در فرانسه در آن زمان تاریخ توسعه متفاوتی از آیندهشناسی و پیشآگاهی بود و از رویکرد «لا پراسپکتیو (la prospective)» با ویژگیهای سناریونگاری پیروی میکرد (Godet, 1986). آینده پژوهی در کشورهای آمریکای لاتین با یک مفهوم خطی از واقعیت آغاز شد که توسط اصول ریاضی احتمال پشتیبانی میشد (Mojica, 2010).
دورهی بین جنگ جهانی دوم و دهه ۱۹۶۰ میلادی، عمدتاً به انطباق با اصول عقلانی آینده اندیشی با ساخت بنیان علم پیشبینی و پایگاه دانش حرفهای آینده پژوهی مربوط میشود (Cornish, 1977). تحقیقات علمی در مورد آینده از این فرآیند تقویت شد. اکتشاف سیستماتیک آیندههای برگرفته از پیشبینیهای تکنولوژیکی نیز انجام شد (Son, 2015). تا آن زمان، آینده پژوهیهای علمی از بحث درباره آرمانشهرها، پیشگوییها، مباحث علمی تخیلی، نگرشهای مذهبی و دیگر ایدههای عرفانی که قبلاً اغلب با آینده اندیشی علمی ادغام میشدند، جدا شده بود. پس از جنگ جهانی دوم، آینده پژوهی تلاش کرد تا پرسشهای پژوهشی مرتبط با خود را بر اساس رابطهی بین فرهنگهای غربی و غیرغربی تعریف کند (Sardar, 1993). جوامع غربی در حال دستیابی به رشد سریع اقتصادی، آینده پژوهی را به عنوان زمینهی اصلی برای شناسایی بازارهای جدید و مدیریت موثرتر پرتفویها در نظر گرفتند (Son, 2015). آینده پژوهی نیز تحت تأثیر تفکر استراتژیک نظامی بود؛ تفکری که در دوران جنگ سرد رایج بود. این امر در ایالات متحده با تقاضای فزاینده برای روششناسیای که میتواند از فعالیتهای پیچیده پیشبینی و برنامهریزی پشتیبانی کند، آشکار شد (Tolon, 2012). تحقیقات بعدی به تفاوتهای بین نتایج مورد انتظار از توسعه فناوری و واقعیتهای بالفعل میپردازد. در گذشته در رابطه با نتایج مثبت و مزایای فناوری یک نوع خوشبینی فناورانه (techno-optimism) وجود داشته است، با این حال وقتی آینده یعنی همان آینده در گذشته (Past future) به عنوان زمان حال حاضر میشود، بین آن خوش بینیها و نتایج واقعی تفاوتهایی وجود دارد (Corn, 1986).
رشتهی فلسفه علم تاریخگرا نیز بر آینده پژوهی مدرن تأثیر داشت. به عقیده پوپر (Popper, 1957)، تاریخگرایی رویکرد علوم اجتماعی را شکل داد که به موجب آن، هدف نهایی، پیشبینی تاریخ بود که با کاوش در ریتمها، الگوها، قوانین و روندهای درونی در تاریخ میتوان به آن دست یافت. اگرچه چندین انتقاد در آن زمان حتی پیشبینیهای علمی رایج را تحت تأثیر قرار داد، آینده پژوهی صرفاً بر پیشبینیهای فنی و اقتصادی متمرکز بود (Goldthorpe, 1971). رویکردهای قطعی و تکاملی در نظر گرفته شده توسط آینده پژوهی به طور کلی الزامات را در شرایط تاریخی حاکم بر آن زمان برآورده کردند. با این حال، مطمئناً نمیتوان پیشبینیهای علمی را با آینده پژوهی برابر دانست (Kristóf, 2006).
در دهه ۱۹۵۰ میلادی، شرکت RAND آمریکا به مؤسسه پیشروی آینده اندیشی تبدیل شد. RAND شیوههای پیشبینی عملیاتی و تسلیحاتی تکنوکراتیک را که در جنگ جهانی دوم توسعه یافته بود، اتخاذ کرد. تمامی محصولات، سیاستهای جایگزین، ایدههای جدید، برنامههای بلندمدت، پیشنهادات، هشدارها، پیشبینیها و موارد دیگری که توسط این شرکت تولید شد، مربوط به آینده اندیشی بود (Jardini, 2013). RAND همچنین شالودهی سیستماتیک روشهای مبتنی بر نظر خبرگان را در پیشبینی تشریح کرد، که از آن به عنوان روش دلفی نام برد و به طور گسترده در زمان حاضر استفاده میشود (Dalkey and Helmer, 1963). نوشتههای کان (Kahn, 1960, 1962) را میتوان به عنوان اولین کاربردهای سناریونگاری در آینده پژوهی در نظر گرفت که در آن پیامدهای جایگزین درگیری هستهای مورد بررسی قرار گرفت. سناریوهای RAND، پیامدهای سیاسی قابل توجهی داشتند.
توسعهی آینده پژوهی از دیدگاه فلسفه علم پس از جنگ جهانی دوم توسط مسینی (Masini, 2006) به طور عمیق مورد بحث قرار گرفت. آینده اندیشی بهعنوان ایجاد چشمانداز تعبیر میشد که به موجب آن توسعهی ظرفیتها و ارزشها هنگام پرداختن به مسائل کیفی، انسانی و اجتماعی ضروری بود. بر این اساس، با توجه به اینکه آینده پژوهان نیز بخشی از جهان تحت بررسی را تشکیل میدهند، بر مسئولیت آنها تأکید ویژهای شد. بنابراین آینده اندیشی به عنوان یک فرآیند یادگیری در نظر گرفته شد. مالاسکا (Malaska, 2001) آینده پژوهی را به عنوان یک حوزهی ارزش محور شناسایی کرد که میتواند با علوم عادی خنثی نسبت به ارزش مقایسه شود.
آینده پژوهی مدرن در دهه ۱۹۶۰ میلادی در جامعهی علمی بینالمللی پدیدار شد. پولاک (Polak, 1961) ظهور و سقوط تمدنها را با کمک تصاویر آینده بررسی کرد و اهمیت ظرفیتهای آینده ساز اجتماعی را ترسیم نمود. یک نشریهی مهم توسط کارسون (Carson, 1962) نه تنها در زمینهی آینده پژوهی، بلکه از نظر تأسیس جنبش زیست محیطی نیز یک نقطهی عطف تاریخی بود. گابور (Gabor, 1963) این بیانیه را ارائه کرد که آینده را نمیتوان پیشگویی کرد، اما آیندههای مختلفی را می توان خلق کرد، این بیانیه تا کنون معتبر است. مک لوهان (McLuhan, 1964) در مورد زیربنای نظری اینکه چگونه فناوریها تفسیرهای شناختی انسان را تغییر می دهند، توضیح داد. دی ژوونل (De Jouvenel, 1967) سپس اصول بنیادی آینده پژوهی را برای اولین بار در یک نشریه جامع به صورت خلاصه مطرح کرد و عناصر هنجاری آن را به منظور ایجاد زندگی مطلوب در جوامع آینده شرح داد. از نظر بازنمایی آینده پژوهی انتقادی، یونگک (Jungk)، فلچتیم و گالتونگ (Flechtheim & Galtung) مبانی آکادمیک مطالعات صلح و تعارض را در چارچوب چندین نشریه توضیح دادند (Brassett & O’Reilly, 2021).
آینده پژوهی نیز در دهه ۱۹۶۰ میلادی به یک زمینهی تحقیقاتی تجربی تبدیل شد. عمدتاً به دلیل فعالیتهای RAND و کار کان (۱۹۶۰، ۱۹۶۲) و کان و وینر (Kahn and Wiener, 1967)، آینده پژوهان به طور فزایندهای برنامه سناریونگاری، دلفی، نظریه بازیها، شبیهسازیهای کامپیوتری و روشهای پیشبینی فناوری را به کار گرفتند. پیشبینی فناوری و روشهای آینده مرتبط در زمینهی تحلیل استراتژیک توسط میلت و هونتون (Millett & Honton, 1991) به طور عمیق مورد بررسی قرار گرفت. مطالعات متعددی در دهههای اخیر در مورد کاربرد دولتی، صنعتی، نوآوری، شرکتی و دانشگاهی روشهای پیشبینی فناوری منتشر شده است (Son, 2015). پیشبینی فناوری بهویژه میتواند به عنوان یک تکنیک پیشبینی بلندمدت سیستماتیک در نظر گرفته شود که هدف آن تعیین محتملترین پیشرفتهای تکنولوژیکی از طریق انطباق با اصول عقلانی فعالیتهای انسانی آیندهمحور است (Cornish, 1977).
آینده پژوهی مدرن متعاقباً باید به چالش تغییرات سریع و پیچیده پاسخ میداد (McHale, 1969). به گفته برگر (Berger, 1964)، هر چه یک خودرو سریعتر رانده شود، چراغهای جلوی آن برای کاهش خطرات، بیشتر باید روشن باشد. بنابراین، آینده پژوهی باید به چشم اندازهای بلندمدت در رابطه با تغییرات مکرر و عمیق اجتماعی نگاه کند.
تأسیس فدراسیونهای حرفهای جهانی نشانهی واضحی از تأثیر گستردهتر این رشته بود. انجمن جهانی آینده (World Future Society: WFS) در سال ۱۹۶۶ تأسیس شد و بنیانگذاران فدراسیون جهانی آینده پژوهی (World Futures Studies Federation: WFSF) اولین جلسهی خود را در سال ۱۹۶۷ میلادی در اسلو برگزار کردند تا در نهایت WFSF را در سال ۱۹۷۳ میلادی تأسیس کنند. در سال ۱۹۷۷ میلادی، WFSF نتایج علمی قابل توجهی را گزارش کرد. همچنین جامعهای به طور تصاعدی در حال رشد از آینده پژوهان همراه با ارزیابی دقیق موضوعات آیندهها، روشها، نمونه مطالعات و سازمانها پدید آمدند (Cornish, 1977). چند دهه بعد، انجمن آینده پژوهان حرفهای (Association of Professional Futurists) در سال ۲۰۰۲ میلادی تأسیس شد.
در طول تاریخ توسعه، دو نشریهی علمی که به طور پیوسته تاثیرگذار بودند با نام Futures در سال ۱۹۶۸ میلادی و Technological Forecasting and Social Change در سال ۱۹۶۹ میلادی راه اندازی شدند. پس از آن، اهمیت مجله Futures Studies (تأسیس در سال ۱۹۹۶)، Foresight (اولین انتشار در سال ۱۹۹۹) و مجله European Journal of Futures Research (انتشار از سال ۲۰۱۳) نیز قابل تأکید است. این مجلات به طور مداوم توسعه، نتایج و مشکلات نظری، روش شناختی و عملی مرتبط با این رشته را مستند کردهاند. تولیدات آینده پژوهی قابل توجه بیشتر از جمله توسط مجله بین المللی Forecasting ،Long Range Planning، مجله Forecasting ،World Futures Review ،Futures Survey Policy Futures in Education ،On the Horizon ،The Futurist ،Futures Research Quarterly، مجله بینالمللی Foresight and Innovation Policy و Foresight and STI Governance منتشر شده است.
نهادینهشدن این رشته همچنین در ظهور دانش پژوهان تمام وقت در سراسر جهان آشکار شد (بل ۲۰۰۳). توجه به این نکته ضروری است که تعداد قابل توجهی از پیشبینی کنندگان اقتصادی، برنامهریزان استراتژیک، دانشمندان علوم اجتماعی، تحلیلگران سیاست، مدیران ریسک و مشاوران نیز در این زمینه فعال هستند. با این حال، همهی آنها خود را به عنوان آینده پژوه تعریف نمیکنند.
۰ دیدگاه