آنچه در این نوشته و نوشته بعد میخوانید ترجمه ای است از مقالهای با عنوان: آينده انديشی؛ آينده پژوهی؛ آينده شناسی
«The Namesake Futures; futures studies; futurology; futuristic; foresight—what’s in a name»
از آینده پژوه نام آشنا ضیاء الدین سردار (ziauddin sardar). باز به خوانندگان جدی توصیه میکنم که متن را کامل و دقیق مورد مطالعه قرار دهند. بسیاری از دوستان بر من خرده میگیرند که آیا بهتر نیست به جای گذاشتن متون پایهای در مباحث آینده پژوهی بیشتر بر روی روشها تکیه کرده و به شرح و تفصیل آنها بپردازم؟! اما در پاسخ به این دوستان گرامی و دلسوز باید عرض کنم که آنقدر در فضای علمی موجود در کشور فقر مبانی در رشته آینده پژوهی وجود دارد که این قبیل نوشتهها نه از سرعلاقه بلکه وظیفه است. از طرفی ندانستن مبانی و اصرار بر روشها، از ما معمارانی خواهد ساخت که نه مسجد سلطانی که مسکن مهری نیمه تمام بنا خواهند کرد. در ترجمه هر جا نیاز احساس کردهام، توضیحات اضافه تری دادم. تا چه در نظر آید…
آینده پژوهی
اصطلاحي كه به منظور توصيف مطالعه آيندههاي بديل به كار مي بريم، حائز اهميت است. رشتههاي علمي و گفتمانها در خلأ پديدار نميشوند، بلكه يك تاريخ و يك بافتار فرهنگي دارند؛ و نام آنها ميتواند به همان ميزان كه جنبههایی را آشكار ميكنند، جنبههای دیگر را پنهان نمايند. نوشته حاضر، اصطلاحاتي همچون «آينده شناسي» و «آينده نگاري» را بررسي ميكند و استدلال ميكند كه تاكيد بر تكثر و تنوع مطالعه آينده به بهترين نحو، توسط نام «آينده پژوهي» صورت گرفته است. اين نوشته استدلال ميكند كه يادآوري تاريخ گفتمان آينده انديشي به منظور حل بحران هويت و معنا و نوآوري مكرر و بي ثمر اين حوزه ضروري است.
آینده پژوهی یا آینده نگاری
در رمان همنام (۲۰۰۳) نوشته جومپا لاهيري (Jhumpa Lahiri)، يك زوج بنگالي براي ساختن يك زندگي جديد در ايالات متحده آمريكا تلاش ميكنند. آشوك گانگولي (Ashoke Ganguli)، شوهر با محبت، براي كسب مدرك دكتري كه كليدي براي داشتن شغل بهتر و بهبود زندگي خانواده خود است، سخت كار ميكند. آشيما، همسر باردار، مشتاق است در كنار والدين خود در هند باشد تا بتواند دوران وضع حمل را در كنار آنها سپري كند. به خاطر يك سري اشتباهات، اسم مستعار پسرشان، گوگول (Gogol)، به اسم رسمي او تبديل گشت. گرچه اين زوج خود را وقف ايجاد يك آينده جديد براي خود كردهاند، اما گذشته آنها همواره حاضر است و به طور مستمر به آنها يادآوري ميكند كه چه كسي هستند و چه ميتوانستند باشند.
آینده اندیشی یا آینده پژوهی
دغدغه خاص، گوگول جوان است كه مشتاق است تمام پيوندها را با ميراث والدين خود قطع نمايد. نام او برايش به يك مشكل بزرگ تبديل شده است و او معتقد است كه اين نام مانع از هماهنگي او با جامعه آمريكايي است. او اصلاً با قهرمان پدر خود، نيكولاي گوگول رمان نويس روسي، كه اسمش را از روي او گذاشتهاند، احساس همريشگي (نزديكي) نميكند. او پس از تولد هجده سالگي به طور خلاصه به يك قاضي گفت كه «از نام گوگول متنفر است». او نميخواهد با رشته انتخابي پدرش يا با «رشتههاي متداول ميان مهاجران» مانند شيمي، زيست شناسي يا مهندسي شناخته شود و معماري را انتخاب ميكند.
اما حتي وقتي كه گوگل به نيخيل (Nikhil) تبديل ميشود، او نميتواند گذشته خود كه دائماً در زمان حال متجلی می شود را، تغيير دهد. نام جديد ممكن است توافقي با يك آينده جديد باشد، اما آن آينده نميتواند از گذشته گوگول جدا شود.
آينده پژوهی؛ آينده شناسی
لاهاري نشان ميدهد، نام ما، حائز اهميت است. اين نام، ما را به تاريخ خود پيوند ميدهد، حسي از هويت و تعلق ايجاد ميكند و گذشته را بخش زندهاي از زمان حال ميسازد. اين همان است كه ميخواهم در مورد رشتههاي علمي بگويم. نامي كه بر رشته علمي خود ميگذاريم، عاري از معنا نيست. اينكه آنچه ما انجام ميدهيم به عنوان آينده پژوهي، دورنگري يا آينده نگاري توصيف شده، مهم است.
ما هم ممكن است مانند گوگل، لقب خود را تا حدي مسئله دار بيابيم، اما تغيير نام رشته ما نميتواند موانع زمان گذشته را محو نمايد. در واقع، تلاش براي قطع ارتباط با ميراث به وسيله يك تغيير نام ساده، همان طور كه لاهيري به طرز قابل توجهي نشان ميدهد، اساس يك فرد را تغيير نميدهد بلكه صرفاً به يك بحران هويت و معنا منجر ميشود. به نظر ميرسد لاهاري ميخواهد بگويد گذشته همواره حاضر است و يك آينده قابل دوام بسته به تشخيص و درك اين گذشته است.
آینده پژوهی
آينده پژوهي اينك به عنوان يك موضوع تحقيق با بدنهاي از ادبيات عالمانه، پايگاه دانش قابل تشخيص و حدود قابل تعريف مفاهيم، روش شناسيها، فعاليتها و فرايندها، بيش از ۵۰ سال سابقه دارد. در واقع، برخي افراد پيشينه كاوشهاي آينده انديشي را خيلي دورتر رديابي ميكنند.
اما به نظر ميرسد آگاهيِ كمي از اين پيشينه وجود دارد. فراموشي منجر به بحران هويتي شده است كه اين مشاهده ساده را آشكار ميسازد كه ما حتي نميدانيم تماميِ آن كساني كه به طور جدي آيندههاي بديل را مطالعه ميكنند چه بايد بناميم: آينده گرايان، آینده پژوهان، آينده شناسان، دورنگران، فعالان آينده نگاري، حتي پويندگان افقها نيز رایج است. به علاوه، عدم درك و قدرداني از اين پيشينه، اغلب منجر به ابداع دوباره اين رشته ميشود.
آینده پژوهی
اينك، به عنوان يك آينده پژوه به سختي ميتوانم مخالف نوآوري باشم؛ در واقع معتقدم و به طور ممتد استدلال كردهام كه نوآوري براي تطبيق با تغيير سريع و شتابان ضروري است. اما نكته نسبتا عجيبي كه در مورد ملاقات با افراد حرفهاي در كنفرانسهاي آينده نگاري گوناگون وجود دارد، اين است كه آنها فكر ميكنند و گاهي ادعا ميكنند كه آنها براي اولين بار اين حوزه را كشف كردهاند، گويي كريستف كلمب اند كه دنياي جديدي را كشف نمودهاند.
از آن بدتر، تا آنجا پيش ميروند كه به مخاطبان افسون شده خود ميگويند كه كشف ايشان جهان را يك شبه دگرگون خواهد ساخت! به نظرم نياز داريم در مورد چنين نوآوريهايي هشيار (محتاط) باشيم. [کم نیستند تعداد این نمونه آدمها در کشور ما و البته باید اعتراف کنم که دیگران نیز در مواجهه با یک مدعی آینده پژوهی چیزی جز این از او نمیخواهند. ما ناخودآگاه دلمان میخواهد کسی را ملاقات کنیم که کلید آینده را بی چون و چرا تقدیم ما کند و البته شیادان کلید به دست زیادند. کلیدی که چیزی جز جیب شما را باز نمیکند].
آينده انديشی؛ آينده پژوهی؛ آينده شناسی
بخشي از مشكل، از خود كلمه «آينده» نشأت ميگيرد. اين واژه، هنگامي كه به تنهايي، به صورت مفرد و خارج از بافتار به كار رود، به نظر ميرسد كه كاملا در مورد نگاه به پيش رو است. اين كلمه في نفسه نشان نميدهد كه نگاه به ماوراي افق، آگاهي از آنچه را كه پيش و زير افق قرار دارد، نيز در بر ميگيرد: بي جهت نيست كه عنوان اولين فصل كتاب اصول آينده نگاري ريچارد اسلاتر، «نگاه به عقب» است.
به علاوه، اين كلمه همانطور كه ديكشنري خلاصه آكسفورد روشن ميسازد، ضرورت مشخصي را در بر ميگيرد: «بناست يا مورد انتظار است كه رخ دهد يا باشد يا بشود». جاي تعجب نيست كه اغلب با يك پيامد مورد انتظار معين پيوند خورده است. به عنوان ويراستار فيوچرز، اغلب متوجه ميشوم كه تازه واردان به اين حوزه، فرض ميكنند كه آينده پژوهي، طبق تعريف، هيچ پيشينهاي ندارد و اينكه كشف آنها از آنچه ميتوانست در حوزه مطالعه آنها طي چند سال رخ دهد، دقيقا همان است كه «بناست رخ دهد يا باشد يا بشود». (بسياري حتي اطلاعي از اين مجله، ندارند، يا زحمت استناد به آن را به خود نميدهند، اگرچه اين مجله يك سابقه روشن ۴۰ ساله دارد اما اين داستان ديگري است!).
آینده پژوهی
اما تاريخ، حضور خود را در بحث اخير در فدراسيون جهاني آينده پژوهي در مورد اينكه اين رشته في نفسه چيست و دانشگاهيان و فعالان اين حوزه چه بايد ناميده شوند، به شدت پررنگ ساخت. مناظرهكنندگان اشاره كردند كه اصطلاح «آينده شناسي» اولين بار توسط اُسيپ فلشتيم در كتاب سال ۱۹۹۶ وي با نام تاريخ و آينده شناسي مطرح شد.
النورا ماسيني استدلال كرد كه فلشتيم خود، نه اعتقاد قابل توجهي به اين اصطلاح داشت و نه اطمينان داشت كه آيا رشته مذكور يك «علم» بود يا شاخهاي از دانش «مربوط به دوره قبل از علوم جديد (Prescientific)». اما او مطمئن بود كه اين رشته جديد از «سرنوشت انسان، آينده جامعه او تا طيف وسيعي از فعاليتهاي فرهنگي آتي او» بسط يافته است. اشتياق شديد او ديدن «آينده شناسي به عنوان بخشي از جامعه شناسي مشابه شاخهاي از جامعهشناسي كه گاهي «جامعه شناسي تاريخي» ناميده مي شد»، بود.
آينده انديشی؛ آينده پژوهی؛ آينده شناسی
در فدراسیون جهانی آینده پژوهی، قويترين دفاع از «آينده شناسي» توسط پنتي مالاسكا (Pentti Malaska) ارائه شد، كسي كه اخيراً -و به درستي- به خاطر خدماتش به آينده پژوهي در فنلاند مورد تقدير قرار گرفته است. مالاسكا نوشت: احساس ميكنم كه «نوعي نظر قوي و شايد استهزا آميز و مخالف با اين اصطلاح» در ميان آينده پژوهان وجود دارد. در مجموع اين كمي شبيه به طعنه و نخوتي است كه برخي روزنامهنگاران، اقتصاددانان و ساير دانشمندان پوزيتيويست تندرو (سرسخت) به حوزه آينده انديشي نشان دادهاند».
مالاسكا استدلال ميكند كه اين اصطلاح، آنچه را كه دانش آينده انديشي تماماً در مورد آن است – نه تنها از لحاظ معرفت شناسي به اين معنا كه چگونه دانش آينده را با تكنيك هاي متفاوت براي اين يا آن هدف كاربردي (همان طور كه در آينده نگاري انجام شده) به دست آوريم، بلكه به خصوص از لحاظ هستي شناسي، بدين معنا كه كدام دانش آينده ممكن است معنا داشته باشد، از چه نظر شناخت آينده، ممكن (يا غير ممكن) است و دانش آينده از چه نظر ميتواند به عنوان يك رشته علمي مناسب به موازات ديگر رشته هاي علميِ دانش «(فيزيك، شيمي، زيست شناسي، روانشناسي، انسان شناسي، تاريخ، علوم انساني و غيره)» به شمار آيد.
آینده پژوهی
اما ضعف اين اصطلاح از استدلالهايي كه مالاسكا در دفاع خود مطرح كرد، كاملا مشهود است. سادهترين پاسخ به اين پرسش كه «شناخت آينده از چه نظر ممكن است؟» اين است كه از هيچ نظر! اين يك تصور اشتباه تكنوكراتي است كه فرض شود دانش آينده -به شكل يك ادراك علمي واحد يكپارچه- ممكن است.
هر چه باشد، آينده پژوهان در حال كشف جاذبه يا آنتي بيوتيك نيستند. پيشگوييها، پيش بينيها، سناريوها و غيره، دانش آينده را براي ما فراهم نميسازند، بلكه تنها امكانهاي محدود مشخصي را پيشنهاد ميدهند. به علاوه، حتي اگر اين دانش ممكن بود، ممكن نبود قادر باشيم آن را تشخيص دهيم و این نكته اي است كه به طرز ماهرانهاي توسط شوخ طبعي جيم ديتور نشان داده شده اما دومين قانون جدي آينده انديشي است: «هر ايده مفيد در مورد آينده بايد خنده دار به نظر برسد»؛ و ممكن است به همين نحو مختومه شود!
البته اين به همان معناي داشتن دانش از ابزار فراواني كه با آنها آينده را مطالعه ميكنيم، نيست. اولين قانون آينده پژوهي ديتور بيان ميدارد كه «آينده را نميتوان «پيشگويي» كرد، اما ميتوان آيندههاي بديل را «پيش بيني» نمود و آيندههاي دلخواه را به طور مستمر«مجسم» و «ابداع» كرد»، ما ميتوانيم دانش پيشبيني و چشماندازها، سناريوها و ايدههاي تخصصي، مفاهيم و روششناسيهاي آينده پژوهي را داشته باشيم، اما البته اين به معناي دانستن آينده نيست. پيش بينيها و چشماندازها خود، فعاليتهاي روش شناختي هستند – از اين جهت كه مبتني بر برخي نظريه هاي دانش هستند- اما آن ها في نفسه دانش آينده را ارزاني نمي كنند. تمام كاري كه انجام مي دهند، فراهم كردن دانش ايجاد شده از تعداد محدودي از امكان ها براي ماست.
كاوش آينده نميتواند تلاش براي قطعيتي باشد كه مالاسكا دقيقا در جستجوي آن است. از اين رو اين فرض كه مطالعه آينده مي تواند شبيه به فيزيك يا زيست شناسي يك «حوزه مناسب از پژوهش های علمي» باشد، هم از لحاظ آرمان شهري و هم از لحاظ كوتاه نظري (Myopia)، جبرگرايي تكنوكرات است، تمايلي كه به نظر مي رسد ميان آينده پژوهان فنلاندي كاملا متداول است.
آينده انديشی؛ آينده پژوهی؛ آينده شناسی؛ آينده گرايی؛ آينده نگاري؟
البته مشكلات ديگري هم با اين اصطلاح وجود دارد. آينده شناسي نه تنها دلالتي ضمني بر بلور بيني و طالع بيني دارد، همچنين دلالت هاي ضمني نسبتا امپرياليستي دارد. اين نكته از نظر آينده پژوهان پشت پرده آهنين [پرده آهنین نام بخشبندی مرزی اروپای پس از جنگ جهانی دوم -در ۱۹۴۵- و در جنگ سرد به دو بخش اروپای غربی و کشورهای عضو پیمان ورشو بود. با پایان جنگ سرد در ۱۹۹۱ پرده آهنین نیز برچیده شد. این اصطلاح کنایهای است از یک حصار نظامی و امنیتی که ناتو بعد از جنگ جهانی، در دوران جنگ سرد به دور اتحاد شوروی و کشورهای اروپای شرقی کشیده بودند. این اصطلاح را نخستین بار وینستون چرچیل در ۱۹۴۵ ضمن بحث از مسائل سیاست خارجی در مجلس عوام بکار برد. برگرفته از ويكي پديا، دانشنامه آزاد] پنهان نماند، كساني كه آن را به عنوان يك اصطلاح سرمايهداري رد كردند. ارتباطي آگاهانه با زيست شناسي، حشره شناسي، فسيل شناسي و ساير «-شناسي هاي» علم وجود دارد كه بي طرفي و اطمينان علمي را تلقين مي كند. تظاهر به اينكه كاوش آينده يك حوزه دقيق پژوهشی است، يا مي تواند باشد، هم ساده لوحانه و هم خطرناك است.
به اين دليل است كه كاوشگرانِ آينده انديشي، اين اصطلاح را به طور كامل رد كرده اند. يكي از شركت كنندگان در بحث فدراسيون جهاني آينده پژوهي اشاره كرد كه اگر مطالعه آينده هاي بديل يك «-شناسي» بود، تنها مي توانست ملونتالوژي (Mellontology)، برگرفته از كلمه يوناني ملون (Mellon)، به معناي مطالعه زمان، گذشته، حال و آينده باشد. اما به نوعي ملونتالوژي بكار برده نخواهد شد.
آینده پژوهی
طي سال هاي دهه ۶۰ و ۷۰، اصطلاح علم آينده گرايانه (Futuristics) براي مدتي، كمابيش رواج داشت. به خاطر دارم كه مجله انجمن جهاني آينده كه من ويرايش مي كردم براي مدتي فيوچرستيكس (Futuristics) ناميده شده بود. در فدراسیون، هم جيم ديتور و هم وندل بل استفاده از علم آينده گرايانه را در مقالات و صحبت ها پذيرفتند؛ اما همان طور كه بل متذكر شد، «اين اصطلاح نه به راحتي بر زبان جاري مي شود و نه افراد زيادي آن را مي پذيرند». اما حداقل علم آينده گرايانه به مهلكي فوتوریسم یا فیوچریسم (futurism) [فوتوریسم یا فیوچریسم از ریشه «فوتور» یا «فیوچر» به معنی «آینده گرایی»، مکتبی ادبی و هنری است که ابتدا در سال ۱۹۰۹ با بیانیه ادبی فیلیپو ـ توماسو مارینتی (Filippo-Tommaso Marinetti) شاعر و نویسنده ایتالیایی به عنوان نظریهپرداز و بنیانگذار فوتوریسم در ایتالیا بنا نهاده شد و به دنبال آن در فرانسه، روسیه و بریتانیا گسترش یافت. فوتوریستها عاشق حرکت، سرعت، سر و صدا، هیاهو، صنعت، ماشین، آلودگی و شهرها بودند و این چیزها بود که آنها را به هیجان میآورد. هنرمندان فوتوریست، دینامیسم و حرکت را نه تنها در ماشین و چرخ جستجو میکردند، بلکه عضلات انسانی و انرژی و جنبشی که در آن بود نیز آنها را بر میانگیخت] نيست. بل در كار اساسي خود مباني آينده پژوهي به درستي نشان مي دهد كه از اصطلاح «آينده گرايي» بايد به هر قيمتي اجتناب شود: اين اصطلاح برچسبي است كه با جنبش هنر رادیکال که اوایل قرن بیستم در ایتالیا رونق داشت، پیوند معنایی دارد.
چند نكته قابل توجه در مورد «آينده گرايان» فاشيست ايتاليايي، آن طور كه آنها خود را ميناميدند، وجود دارد. فيليپو توماسو مارينِتي (۱۹۴۴-۱۸۷۶)، پدر بزرگ آينده گرايي و پيروانش، مومنان راستين به قطعيت در علم بودند. آنها معتقد بودند كه علم ممكن است راهي براي شناخت آينده كشف كند. چشمانداز آنها از آينده كاملا تكنوكرات و مبتني بر سرعت، فناوري و آميختگي بشر و ماشين بود.
روش ايشان براي تحقق اين چشم انداز، نابود كردن گذشته به هر طريق ممكن بود، آن طور كه مارينتي در بنيانگذاري و مانيفست آينده گرايي اظهار داشت، آنها ميخواستند از شر «قانقارياي بدبوي پروفسورها، باستان شناسها، راهنماهاي گردشگري و عتيقه شناسان» خلاص شوند، آنها موزهها و شهرهاي قديمي را نابود كردند و قفسههاي كتابخانهها را به آتش كشيدند. نه تنها آينده، يكپارچه بود، بلكه تنها ميتوانست از طريق قطع ارتباط با تمام تاريخ بشر محقق شود. بنابراين براي آينده گرايان ايتاليايي، آينده صرفاً دامنهاي از زمان نبود، بلكه يك ايدئولوژي بود. از اين رو، آينده يك «ـيسم (گرايي)»، مانند كاپيتاليسم (سرمايه گرايي)، سوسيالسيم (جامعه گرايي)، كمونيسم (مردم گرايي)، با يك جهان بيني سياسي و اجتماعي مشخص بود.
یک نمونه نقاشی در مکتب فیوچریسم
نقاشی آینده پژوهانه
اينكه صرفاً استفاده از اصطلاح درست چقدر مهم است توسط وارِن وگار(Warren Wagar) در كتاب او سه آينده بعدی (The Next Three Futures) نشان داده شده است. وگار در تعقيب پيشينه آينده پژوهي، ثابت قدمانه اصطلاح «آينده گرايي» را بكار مي برد، از اين رو (۱) به طور ناخودآگاه خود را با يك جنبش فاشيست هم پيمان مي سازد و (۲) بي خبري خود را از جنبش هنري قرن بيستم آشكار مي سازد. رساله ي در غير اين صورت بسيار عاليِ وگار- متمركز بر زمين، ثروت و قدرت، جنگ و صلح و زندگي، بدين گونه به طرز جبران ناپذيري لطمه ديده است.
۰ دیدگاه