من همیشه در کلاسهای درس مقدماتی آینده پژوهی و در کارگاههای آینده پژوهی از مفهوم مخروط آینده (The Future Cone) استفاده میکنم. یک تصویر گیرا برای توضیح آن اسِ (S) جمعی که در انتهای کلمات (Futures) و (Studies) وجود دارد.
در این متن که در تدوین آن آقای قلیپور دانشجوی من در مقطع کارشناسی ارشد آینده پژوهیِ دانشگاه اصفهان همکاری داشتهاند، میخواهم در مورد این مخروط توضیحات مبسوطی ارائه دهم. قطعاً این نوشتار مورد توجه شما قرار خواهد گرفت.
آینده پژوهان، اغلب از سه نوع آینده صحبت میکنند: آیندههای ممکن، محتمل و مرجح (برای مثال Amara, 1981، Bell, 1997 و بسیاری دیگر…) و برخی از فعالیتهای آینده پژوهان منحصراً بر روی یکی از این آیندهها متمرکز است. آنها میخواهند به کشف آیندههای ممکن بپردازند یا به تجزیه و تحلیل آیندههای محتمل مشغول شوند و یا به آیندههای مطلوب و مرجح شکل دهند.
مدل مخروط آیندهها
مدل «مخروط آینده» برای نشان دادن آیندههای بدیل، توسط (Hancock and Bezold, 1994) مورد استفاده قرار گرفت که خود آن مخروط بر اساس یک طبقهبندی از آیندهها توسط (Henchey, 1978) شکل گرفته است. در آن چهار نوعِ اصلی از آیندهها مورد بحث قرار میگیرد: آیندههای محتمل، ممکن، باورپذیر و مرجح.
چند سال بعد متوجه شدم که این ایده گرافیک مخروطی، حتی قبل از (Hancock و Bezold)، توسط چارلز تیلور (۱۹۹۰) مورد استفاده قرار گرفته است که در آن او از «مخروط باورپذیری» سخن میگوید. مخروطی که طیف وسیعی از آیندههای باور پذیر را مشخص میسازد که میتوانند بیش از یک دوره زمانی معین بسط پیدا کرده و حتی یک نوع «مخروط برگشتی» به گذشته را نیز در بر میگیرد. او همچنین در رویکرد خود، شگفتیسازها (wildcards) را نیز گنجانده بود. اما سایر دستهبندیهای آینده، مانند مدلی که توسط هنکاک و بیزالد تعریف شده است، به طور صریح در دیاگرام ارائه شده توسط تیلور، نشان داده نشده است.
مخروط آیندهها؛ آنچه بیشتر در متون آینده پژوهی میبینید.
آنچه گفته شد نمای کلی از فعالیتهای آینده پژوهانه است. اما شاید بتوان این نوع تقسیمبندی از آیندهها را بسط داد. این بسط دادن به منظور افزودن بر پیچیدگی کار نیست، بلکه باعث میشود فضای ذهنی ما در مورد آینده و انواع آن کنجکاوتر شود. بنابراین شما ممکن است که در متون مختلف آینده پژوهی مخروط آینده را به شکلهای مختلفی ببینید. در ادامه به شرح یکی از کاملترین مخروطهای آینده پرداختهایم. این مخروط در مقالهای از جوزف ووروس (Joseph Voros) توضیح داده شده است. در واقع این متن ترجمهای از نوشتار وروس است.
مخروط آیندهای که توسط وروس ارائه شد:
مخروط آیندهها؛ آینه تمامنمای فعالیتهای آینده پژوهانه
هفت نوع آینده تعریف شده در مخروط بالا همه مربوط به قضاوتهای ذهنی ما در مورد ایدههای مربوط به آینده است که در زمان حال شکل میگیرند. پس این دستهبندی میتواند با گذشت زمان تغییر کند. برای مثال فرود فضاپیمای آپولو بر روی ماه، از آیندهای نامعقول به آیندهای برنامهریزی شده تبدیل و سپس به عنوان گذشته به تاریخ پیوست.
به طور خلاصه، این دستهبندیها به صورت زیر هستند:
-
آیندههای بالقوه:
همه چیز فراتر و خارج از لحظه اکنون، یک آینده بالقوه است. این تعریف از این فرضیه بر آمده است که آینده نامعلوم و باز است، نه اجتنابناپذیر و بسته، که این فرض یکی از اصول پایه در مطالعات آینده پژوهی است.
-
آیندههای نامعقول:
اینها آیندههایی هستند که ما احمقانه یا غیرممکن میپنداریم و میگوییم هرگز اتفاق نمیافتند. این دسته را تعریف کردیم زیرا دسته بعد یعنی آیندههای ممکن به اندازه کافی بزرگ نیستند که بتوانند تمامی ایدهها در مورد آینده را در خود جای دهند. این دسته از آیندهها از تجلیل من از جیمز دیتور و قانون دوم او یعنی: «هر ایده ی مفیدی در مورد آینده باید مضحک باشد» (Dator ۲۰۰۵)، حاصل شده است.
همانند آرتور کلارک و قانون دومش یعنی: تنها راه کشف مرزهای ممکن از غیرممکن، کمی پیشروی از ممکن به درون غیرممکن است (کلارک، ۲۰۰۰). بر این اساس، مرز میان نامعقولها و امکان پذیرها منطقاً میتواند «مرز کلارک-دیتور» یا شاید «عدم انطباق کلارک-دیتور» نام بگیرد، زیرا عبور از آن به سمت بیرون، نشان دهنده جابهجایی در تفکر چشمانداز است که بسیار پر اهمیت و برای برخی افراد بسیار دشوار است (این چیزی است که توسط فلشهای قرمز در نمودار نشان داده شده است).
-
آیندههای ممکن:
اینها آیندههایی هستند که بر اساس برخی از دانشهای آینده که هنوز در دسترس ما نیست، اما شاید یک روز به دست بیاوریم، ممکن است اتفاق بیفتند.
-
آیندههای باورپذیر:
آیندههایی که فکر میکنیم «میتوانند» بر اساس درک کنونی ما در مورد چگونگی کارکرد جهان (قوانین فیزیکی، فرآیندهای اجتماعی، و…) اتفاق بیفتند.
-
آیندههای محتمل:
آیندههایی که معمولاً بر اساس روندهایِ فعلی، فکر میکنیم احتمالاً اتفاق میافتند.
-
آیندههای مرجح یا مطلوب:
آیندههایی که فکر میکنیم باید اتفاق بیفتند یا دوست داریم اتفاق بیفتند. دستهبندیهای بالا بیشتر شناختی هستند، اما در اینجا مبنایِ تشخیص آیندههای مطلوب، قضاوتهای ارزشی و هنجاری است. البته، دسته ی مخالفِ آن یعنی – آیندههای نامطلوب – نیز وجود دارند. آیندههای نامطلوب آیندههای ضد هنجاری هستند که فکر میکنیم نباید اتفاق بیفتند و نباید اجازه دهیم به وقوع بپیوندد (به عنوان مثال، سناریوهای تغییرات اقلیمی جهانی).
-
آینده برنامهریزی شده:
آینده پیشفرض و مسلم انگاشته شده. آینده برون یابی شده از روند ادامه گذشته تا به حال. این آینده منحصر به فرد میتواند به عنوان محتملترین آینده از میان آیندههای محتمل شناخته شود.
البته نوع هشتمی از آینده با عنوان آینده پیشگویی شده (Predicted Future) وجود دارد که قائل به دانستن وقوع قطعی یک آینده از قبل است. این نوع از آینده نه در مخروط آیندهها و نه در آینده پژوهی جایگاهی ندارد.
بهتر است توصیفات بالا به عنوان دستهبندیهای کاملا جداگانه مد نظر قرار نگیرند، بلکه به عنوان مجموعههای تودرتو یا دستهبندیهایی تو در تو از آینده مورد توجه قرار گیرند. با حرکت به سمت پایین لیست از جامعترین آیندهها تا دستهبندیهای محدودتر، در نهایت به یک طبقه از آینده برنامهریزی شده میرسیم. بنابراین، هر آینده یک آینده بالقوه است، از جمله آن دسته از آیندههایی که حتی نمیتوانیم تصور کنیم.
تشبیه استعاره مخروطی به یک چراغ اتومبیل
استعاره مخروطی را میتوان به یک چراغ فانوس یا چراغ اتومبیل تشبیه کرد: در مرکز روشن و در لبه چراغ تیره – یک استعاره بصری زیبا از محدوده چشماندازِ آیندههای ما. در هنگام استفاده از این استعاره یک درس کلیدی برای شنونده وجود دارد – فقط به این دلیل که نمیتوان آینده را تصور کرد به این معنا نیست که آن آینده نمیتواند اتفاق بیفتد.
پس هر چیزی را که ما بتوانیم تصورش را بکنیم در داخل مخروط قرار میگیرد که از مجموعه غیر ممکن و نامعقول شروع میشود و بعد به زیر مجموعه آیندههای معقول و ممکن میرسد که در واقع آن قسم از آیندههایی هستند که هنوز در مورد وقوع آنها دانشی نداریم اما ممکن است در آینده، این دانش را به دست آوریم و بنابراین ممکن است در آینده به وقوع بپیوندند و بنابراین امکان پذیرند.
همچنین زیرمجموعه دیگری از آیندهها وجود دارد که بر اساس دانش کنونی ما منطقی و شدنی هستند و میتوانند اتفاق بیفتند، بنابراین به آنها باورپذیر میگوییم. به همین ترتیب زیرمجموعه دیگر وجود دارد که بر مبنای روندهای فعلی، وقوع آنها محتمل به نظر میرسد. دقت کنید که در اینجا از روندها صحبت میکنیم نه یک تک روند. بنابراین فهم اینکه این روندها چگونه بر یکدیگر اثر میگذارند و برایند این اثر بالاخره منجر به چه چیزی میشود، یک حوزه مهم در مطالعات آینده پژوهی است.
آیندههای برنامهریزی شده
در دل آیندههای محتمل به آیندههای برنامهریزی شده (Projected Future) میرسیم. این تنها دستهبندی از آیندهها است که شامل یک تک آینده میشود. هر چند افراد مختلف، آیندههای مختلفی را برنامهریزی میکنند. بنابراین آینده برنامهریزی شده یک سبد از تک آیندههای مختلف است. به طور مشابه، دسته تک عضوی آینده پیشگویی شده نیز وجود دارد که اسماً منطقِ مشابه آیندههای برنامهریزی شده دارد، یعنی آنچه اتفاق میافتد به مقدار زیادی به این بستگی دارد که از چه کسی در مورد آن بپرسید. آینده پیشگویی شده هدف خاصی را دنبال میکند و جایی در مباحث آینده پژوهی ندارد.
آیندههای مرجح
دسته آیندههای مرجح – آنچه که باید اتفاق بیفتد – میتواند در برگیرنده آیندههایی بین «نامعقول» تا «برنامهریزی شده» باشد. آیندههای مرجح باید قابل تصور (در داخل مخروط) باشند، چون آنچه مردم ترجیح میدهند و چگونگی قضاوت آنها در مورد ترجیحات دیگران، میتواند از آیندههای برنامهریزی شده تا آنچه آیندههای ناممکن تلقی میشود را در بر بگیرد. من همیشه تأکید میکنم که چقدر این برش مهم است. چقدر مهم است که درک کنیم چرا آیندههای مطلوب میتوانند دیگر آیندهها را برش داده و در واقع هر جایی در بین آیندههای دیگر جستجو شوند. این مسئله یعنی اینکه پای مطلوبیت شما میتواند از فضایِ احتمالات پیش رو، فراتر رفته و به ممکنها و حتی ناممکنها برسد. از نظر برنامهریزی آرمانگرایانه و از نظر جستجوی گسستها در فضای آیندههای پیشِ رو حائز اهمیت بسیاری است.
شگفتی سازها
حالا اجازه دهید در مورد شگفتیسازها صحبت کنیم. شگفتیسازها یعنی حوادثی با احتمال وقوع پایین (گاهی اوقات به آنها مینی سناریو گفته میشود)، که اگر به وقوع بپیوندند، تأثیرات عظیمی بر آینده میگذارند (Petersen 1997). از آنجایی که شگفتیسازها «با احتمال وقوع پایین» در نظر گرفته میشوند، هر عضو از هر طبقهای از آینده در خارج از محدوده آیندههای محتمل میتواند به عنوان شگفتیساز تلقی شود. به این ترتیب، از این منظر، بعضی از شگفتیسازها باورپذیر، بعضی امکانپذیر و بعضی از آنها نامعقول تلقی میشوند. در این میان وحشتآورتر از همه، آنهایی هستند که ما تا به حال تصوری از آنها نداشتهایم، یعنی بالقوهاند. این موارد حتی تحت عنوان قوهای سیاه (black swans) نیز قابل دسته بندی نیستند.
نوشته مرتبط: معرفی کتاب آینده پژوهی «آینده: تمام آنچه اهمیت دارد»
توضیحات جامع دربارهی مخروط آیندهها: تصویرسازی برای آینده پژوهی؛ مروری جامع بر یک مقاله (روایت نخست)
با سلام و احترام
بینهایت سپاس بابت مطالب بسیار مفیدتان
سوالی داشتم در این خصوص که اگر لطف بفرمایید و راهنایی نمایید کمک بسیاری به من میکنید
اگر بخواهیم در خصوص یک سری شاخص های موجود در یک موضوع مثلا توسعه آموزشی، از افرادی سوال بپرسیم که این شاخص ها مولفه ها از دید آن ها در کدام دسته بندی آینده قرار میگیرد؟ آیا آینده ممکن است یا محتمل یا معقول یا مطلوب؟
آیا مرز مشخصی وجود دارد؟ در مطالب شما خواندم تنها آینده مرجح و مطلوب است که ارزشی است و مابقی شناختی.. و فرمودید که نباید مرز مشخصی برای این انواع قائل شد اما سوال این است حتی بدون تعیین مرز مشخص ، آیا برای شناخت و عینت بخشیدن به آینده ها به جز آینده مطلوب که ارزشی و هنجاری است، آیا به جز تعریف آنها، ملاک معینی وجود دارد؟
این ملاک را برای توضیح دقیق تر آینده ها میخواهم در اختیار افراد جامعه قرار دهم تا نظرشان در مورد شاخص ها و دسته بندی آنها در یکی از آینده ها را دقیق تر مشخص کنیم
پیشاپیش از راهنمایی شما بینهایت سپاسگزارم