منتظرمان بودند، از هجومشان به محل برگزاری کارگاه معلوم شد. آنقدر شلوغند که صدایمان به صدا نمیرسد. نسل z، نسل z که میگویند همینها هستند؛ گودزیلا.
بدون توجه به ما و به سرعت وارد نمازخانهای که محل برگزاری کارگاه است، میشوند و پس از لحظاتی که سلامشان میکنیم طوری نگاهمان میکنند انگار آدم فضایی دیدهاند. زمانی که خودمان را معرفی میکنیم، لبخندزنان سرتاپایمان را برانداز و در گوشی پچپچ میکنند.
قرار است «گروهی» فعالیت کنند و برایشان خبری خوشتر از این نیست. با کسی رودربایستی ندارند، راحت حرف میزنند و اگر تمایل به انجام کاری نداشته باشند، نمیتوانید مجبورشان کنید حتی اگر آن کار بستن چشمشان فقط برای چند لحظه باشد. تازه همه اینها زمانی اتفاق میافتد که در جمعهای دخترانهشان قبولتان کنند وگرنه با چشم و ابرو به شما میفهمانند که خیلی هم برایشان جذاب نیستید و باید همچنان تلاش کنید تا دلشان را بهدست آورید.
نوشته مرتبط: کارگاه آینده پژوهی
شروع بازی
بازی شروع میشود و ما غرق در نشاط میشویم. قرار است مبانی فکر کردن به آینده را بیاموزند؛ کار جمعی، تفکر انتقادی، مباحثه و احترام به نظرات یکدیگر و … . اما انگار ما بیشتر به آموختن نیاز داریم. انتظارش را شاید نداشتیم. بعضیشان آنقدر خوب فکر میکنند و خوب حرف میزنند که شگفتزده میمانیم.
کاش بعضی سیاستمدارن مباحثه را از این بمبهای امید و انرژی یاد بگیرند. بعضیشان کار جمعی را خوب یادمان میدهند، بحثها را به هم پاس میدهند و نظرات همدیگر را نقد میکنند. گاه در میانه کارزار با زبان خودشان به هم تکهپرانی میکنند البته با زبانی که مخصوص نسل خودشان است و نصیب ما فقط لبخند میشود. ناگفته نماند که چاشنی نطقهایشان یکسره طنز است. بیاختیار آرزو میکنیم، کاش کار جهان دست اینها بیفتد. بعضی که تا اواسط کار ساکت هستند و نظر نمیدهند، یخشان باز میشود و دیگر به بقیه مهلت نمیدهند و اینجاست که معنی مسری شدن تفکر را درک میکنیم.
نوشته مرتبط: کارگاه تفکر طراحی در مدرسه
آینده؛ تمام آنچه اهمیت دارد…. این گزاره در میان دهه هشتادیها، همان نسل z و در مدرسه معنای دیگری پیدا میکند. جایی که مسری شدن آیندهاندیشی معنا میشود و ما میآموزیم جای درستی را برای گسترش نگاه معطوف به آینده انتخاب کردهایم؛ مدرسه جایی برای تزریق امید به جامعه.
۰ دیدگاه