امروزه در فرایند سیاستگذاری و تصمیمگیری، به امر مشارکت اجتماعی و عمومی توجه ویژهای میگردد و این امر در برنامهریزیهای بلند مدت و آینده پژوهی نمود خاصی دارد. موضوع بسیار با اهمیت در این رابطه، شناسایی و انتخاب بازیگران و ذی نفعان بر مبنای درست به منظور افزایش اعتبار پژوهش مورد نظر است. یکی از تکنیکهای شناخته شده و مهم در این زمینه که در عرصههای پژوهشی و صنعتی استفاده بسیاری دارد، تحلیل بازیگر و تحلیل ذی نفع است. در این نوشته به تعریف و چیستی این دو مفهوم پرداخته، تفاوتهای آنها را بررسی کرده و گریزی کوتاه بر روشهای تعیین بازیگران (ذی نفعان) به صورت مختصر خواهیم داشت.
نوشته آینده پژوهی و سیاست گذاری، نوشتهای است که به شناخت ارتباط میان آینده پژوهی و سیاست گذاری میپردازد و کاربرد سطوح عدم قطعیت در تجزیه و تحلیل سیاست را تشریح میکند.
تحلیل بازیگر
یک بازیگر؛ یک نهاد اجتماعی، یک شخص یا یک سازمان است که میتواند تصمیمی را گرفته یا در اتخاذ آن اعمال نفوذ کند. از این دیدگاه، مسائل سیاست و فرایندهای سیاست شامل بازیگران متعددی (طرفها) میشوند، زیرا معتقدیم که هیچ بازیگر منفردی وجود ندارد که بتواند بهصورت یک جانبه راهحل مطلوبش را به دیگران تحمیل کند. بلکه به برخی از اشکال همکاری بین طرفها نیاز است و بازیگران به هم وابسته هستند. در چنین شرایطی، دانستن اینکه چه کسی «دیگران» است و درک اهداف و انگیزههای آنها برای مشارکت کردن یا نکردن، برای حل مسئله موفق حیاتی است.
چرا تحلیل بازیگر؟
اگر صاحب مسئله تنها خودش بود به راحتی میتوانست راهحلی پیدا نماید اما در واقعیت چنین حالتهایی به ندرت بروز پیدا میکند. بنابراین، صاحب مسئله باید به منافع و اهداف سایر بازیگران آگاهی داشته باشد که بهنحوی درگیر مسئله سیاسی بوده و تحت تأثیر راهکارها قرار خواهند گرفت، یا اینکه ابزارهایی دارند که برای حل مسئله ضروری است.
لذا بسیار حائز اهمیت است که یک تحلیل مسئله، بینشی را برای طیفی از بازیگران درگیر و همچنین شبکههای آنها ارائه دهد. این بینش میتواند به طرق مختلفی از تحلیل سیاست حمایت کند.
تحلیل بازیگر بهصورتی که در اینجا مورد بحث قرار گرفته است، ریشه در یک روش معروفتر به نام تحلیل ذی نفع دارد. این روش عمدتاً برای حمایت از مدیریت پروژه و طراحی فعالیتها و همچنین توصیههای استراتژیک در بخش سازمانی به کار رفته است. در راستای این ریشههای تاریخی، در این بخش روی کاربرد آن برای پشتیبانی از تدوین مسئله تمرکز خواهیم کرد که بیشترین شباهت را با فعالیتهای تحلیل سیاست برای توصیههای استراتژیک، طراحی، پیشنهاد و شفافسازی ارزشها و استدلالات دارد.
قبل از طی مراحل اصلی موجود در تحلیل بازیگر، تفکر درباره هدفِ تحلیل مفید است: اینکه بازیگر چیست و مفاهیم اصلی که برای توصیف رفتارشان در شبکههای سیاسی مورد نیازند، چه هستند؟ این مسئله به شناسایی مفاهیم اصلی و ابعادی کمک میکند که باید در بررسی اولیه و جامعی از متن چند بازیگری یک مسئله سیاسی را پوشش دهند.
تفاوت بازیگر و ذی نفع
در نوشته حاضر، بازیگر را بهصورت یک نهاد اجتماعی، شخص یا سازمانی تعریف میکنیم که میتواند تصمیمی را گرفته یا در اتخاذ آن اعمال نفوذ کند. بهعبارت دیگر، بازیگران آن طرفهایی هستند که منافع خاصی در سیستم داشته و یا توانایی تأثیرگذاری بر سیستم را یا بهصورت مستقیم و یا غیرمستقیم دارند. توجه داشته باشید که ما از عبارت «بازیگر» استفاده کردهایم، نه «ذی نفع». در عمل، این عبارات اغلب به جای هم به کار میروند. با این حال، گاهی اوقات از عبارت ذی نفع استفاده میشود تا به آن گروههایی اشاره کنند که یک منفعت یا سهمی در فرایند تصمیمگیری دارند، اما ابزارهای نسبتاً کمی برای تأثیرگذاری بر تصمیمگیری یا سیستم دارند.
معمولاً چنین ذینفعانی شامل گروههای منافع یا گروههای فشار میشوند و در برخی موارد، کل عموم یا بخش خاصی از عموم همچون خانوادههای فقیر، افراد یک گروه سنی خاص یا ذینفعان یک طرح رفاهی مشخص را شامل میشود. در این تحقیق، ظرفیت تأثیرگذاری بر تصمیمگیری بازیگران، به خاطر منافع یا سهمشان، حائز اهمیت است. در ورای توصیف مستقیمی از عبارت «بازیگر»، بینشهای بیشتری درباره اینکه بازیگر چیست، را میتوان با بحث درباره ویژگیهای کلیدی بازیگران در رابطه با سیاستگذاری و تحلیل سیاست به دست آورد.
آیا میتوان تمامی بازیگران (ذی نفعان) را یافت؟
شناسایی ذی نفعان معمولاً در یک فرایند تکراری صورت میپذیرد که طی آن ذی نفعان اضافی با ادامه تحلیل اضافه میشوند، بهعنوان مثال، با استفاده از نظرات کارشناسی، گروههای تمرکز، مصاحبههای نیمهساختاریافته، نمونهبرداری گلوله برفی، یا ترکیبی از آنها. اگر مرزهای خود پدیده بهطور واضح تعریف شوند، در آن صورت ذینفعان را میتوان نسبتاً به آسانی شناسایی کرد. با این حال، ریسکی وجود دارد که ممکن است برخی از ذینفعان بهطور تصادفی حذف شوند و در نتیجه تمام ذینفعان مربوط به یک پدیده شناسایی نشوند. از سوی دیگر، اغلب امکانپذیر نیست که تمام ذینفعان را در بربگیرند و باید در برخی از نقاط، خطی را برمبنای معیارهای خوب بنا شده کشید که این معیارها توسط تحلیلگران پژوهش ایجاد میشوند.
مفروض است که هر ذی نفع دخیل در تحلیل، سهمی در پدیده تحت بررسی دارد. با این وجود، یک مشکل کلیدی در تصمیمگیری درباره این مسئله وجود دارد که آیا پدیده تحت بررسی باید نشان دهد که کدام ذینفعان دخیل هستند، یا اینکه باید به طریق دیگری انجام شود. این مسئله به ندرت در تحلیلهای ذینفع، مدنظر قرار میگیرد، که احتمالاً به خاطر منطق دشوار بین شناسایی ذینفعان و شناسایی جنبههایی از فعالیتهای سازمان، مداخله، یا موضوع مورد تمرکز است. با این حال، بدون دانستن این موضوع، دشوار است بفهمیم که کدام ذینفعان باید در شناسایی تمرکز شرکت داشته باشند. در نتیجه منافع آنها و مبناها را منعکس میسازد، که ممکن است منافع ذینفعان را منعکس نسازد.
با چه روشهایی میتوان بازیگران (ذی نفعان) را تعیین نمود؟
برای پرداختن به این موضوع، دو گیل و همکارانش (۲۰۰۶) و پرل و همکارانش (۲۰۰۸) یک فرایند تکراری را پیشنهاد کردند که متشکل از مصاحبه، گروههای تمرکز و پیگیری مصاحبهها میشود تا سازمانها، مداخلات یا موضوعات تحت بررسی را شناسایی کرده و سپس ذینفعان را تعیین کنند.
چوالیر و باکلز (۲۰۰۸) فهرستی از روشهای شناسایی ذینفعان را بیان میکنند، که شامل این موارد میشود: شناسایی توسط کارشناسان یا سایر ذینفعان به وسیله خودگزینی (در پاسخ به تبلیغات اطلاعیهها)، از طریق سوابق مکتوب یا دادههای سرشماری که ممکن است اطلاعاتی را برای دستهبندیها براساس سن، جنسیت، مذهب و محل سکونت ارائه دهند، از طریق کاربریهای شفاهی یا مکتوب رویدادهای اصلی (شناسایی افرادی که دخیل بودند)، یا استفاده از فهرستی از دستههای ذینفعان احتمالی. زمانی که گروهبندی شدند (بهعنوان مثال، با استفاده از تکنیکهای مرتبسازی کارت که در زیر توصیف شده است)، چوالیر و باکلز (۲۰۰۸) جایگیری ذینفعان در نمودار رنگینکمان را پیشنهاد میکنند که آنها را طبق درجهای که میتوانند بر یک مسئله یا اقدام تأثیرگذار باشند یا تحت تأثیر قرار بگیرند، دستهبندی میکنند.
نمودار رنگین کمانی در تحلیل بازیگر
اینکه چه کسی شامل است و چه کسی حذف شده است به روش به کاررفته برای شناسایی ذینفعان و هدف تحلیل ذینفع بستگی دارد. این مسئله مهم است، زیرا بر «چه کسی و چه چیزی واقعاً مدنظر قرار دارد»، تأثیرمیگذارد. بریسون و همکارانش (۲۰۰۲) استدلال میکنند که یک دیدگاه فراگیر از ذینفعان در منافع عدالت اجتماعی حائزاهمیت است، زیرا «ناتوانی ظاهری» باید مورد بررسی قرار گیرد. لویس (۱۹۹۱) در زمینههای اخلاقی بیان میکند که حداقل برای آغاز یک چشمانداز فراگیر و در سطح عملی، جمعگرایی هم حائز اهمیت است، زیرا ظرفیت یک سیاست، طرح، یا پروژه برای پاسخگویی به اهدافش ممکن است به شمول تمام ذینفعان مناسب بستگی داشته باشد.
انتخاب بازیگر (ذی نفع) بر اساس منافع پروژه
از لحاظ گستردهتر، اگر نگرانی اصلی تحلیل ذینفع، توزیع برابر هزینهها و منافع یک پروژه باشد (بهعنوان مثال در طرحریزی پروژه و پیادهسازی آن)، ممکن است لازم باشد که تمام ذینفعان را شامل شود. وقتی منفعت اصلی، کارایی یک پروژه یا سازمان باشد (بهعنوان مثال در یک متن مدیریتی)، تنها آن دسته از ذینفعانی که به احتمال زیاد بر کارکرد پروژه یا سازمان تأثیرگذار هستند، با منافع، منابع و نفوذشان بهطور عادی مدنظر قرار میگیرد. در هر دو مورد، تحلیل ذینفع را میتوان با تمایز و دستهبندی ذینفعان بهبود بخشید. طیفی از روشها برای انجام این کار ایجاد شدهاند که دستهبندیهای متفاوتی را در بردارد.
منبع
نوشتهای که مطالعه نمودید برگرفته از رساله دکتری جناب آقای علی زارع میرک آباد با عنوان «ارائه یک ابرروش برای توسعه سناریو مبتنی بر دیدگاهها (مطالعه موردی صنعت هوایی ایران در افق ۱۴۰۴)» است.
۰ دیدگاه