نوشتارِ «برای آناهیتا دختر مریم» چند قطعه از یک پازل را کنار هم میگذارد تا به نتیجه برسد. نتیجه مورد نظر من، یک پیشنهاد است. پیشنهادی که یک آیندهپژوه میدهد. پیشنهادی با ملاحظات آینده پژوهانه به قانونگذاران کشور…
قطعه اول (در دنیا برای عصر جدید قوانین جدید می نویسند):
بر طبق نتیجه مطالعهای که توسط نهاد کافمن در ۲۰۱۲ انجام شد، حدود یک چهارم از شرکتهای تکنولوژی تأسیس شده بین ۲۰۰۶ و ۲۰۱۲ در آمریکا، حداقل یک مؤسس مهاجر داشتهاند و تقریباً نیمی از شرکتهای سیلیکون ولی دارای یک مؤسس مهاجر هستند.
ایلان ماسک، مؤسس تسلا، از آفریقای جنوبی به کانادا و از آنجا به آمریکا مهاجرت کرده است. سرگی برین، یکی از مؤسسان گوگل، از اتحاد جماهیر شوروی همراه با خانوادهاش گریخت و به آمریکا آمد، آن زمان او شش سال سن داشت.
در سال ۲۰۱۳، کانادا برنامه ویزای استارتآپ خود را معرفی و امکان اقامت دائم را برای کارآفرینانی که مایل به نقل مکان به کانادا باشند و یا تمایل داشته باشند که کسب و کار فعلی خود را به کانادا بیاورند و یا کسب و کار جدیدی در کانادا راهاندازی کنند را فراهم کرد.
چین تلاش میکند تعداد کارکنان ماهر خود را تا پایان این دهه، به ۱۸۰ میلیون نفر افزایش دهد و بدین منظور دولتمردان چینی تلاش میکنند به این روند که دانشجویان چینی به دانشگاههای خارج از کشور میروند و پس از فارغالتحصیلی در آن کشور باقی میمانند، پایان دهند.
قطعه دوم (زمان اصلاً به نفع ما نیست):
سونامی سالمندی از ما عبور خواهد کرد. تا سال ۲۰۵۰ میلادی یک سوم جمعیت کشور را سالمندان بالای ۶۰ سال تشکیل میدهند و هزینه بازنشستگی و مراقبت از آنها برای جوانان باقیمانده کمرشکن خواهد بود. بنابراین، ایران کشوری مهاجرپذیر خواهد شد و عدم قطعیت مهم در اینجا، کیفیت این مهاجران است. آیا این مهاجران با ما در خواهند آمیخت یا خود محل ایجاد مشکلات بیشتر می شوند؟ آیا بهتر نیست از الان به فکر جذب نخبگان مهاجر باشیم تا در یک فرایند آرام این افراد منتخب، جذب جامعه شده و در همینجا شروع به فعالیتهای مفید کنند؟
قطعه سوم (ایرانی یا ایرانیتر):
درگذشت مریم میرزاخانی یک خبر جانبی داشت. درخواست شصت نفر از نمایندگان مجلس به هیئت رئیسه مجلس برای اعطای تابیعت ایرانی به فرزند مریم. از قرار معلوم تابعیت کلاف در هم پیچیدهای است که تا به حال چندین بار در ادوار مختلف مجلس به بحث گذارده شده و هر بار تغییراتی کرده است. با این وجود همچنان، برای بسیاری از کسانی که پدری غیر ایرانی دارند، ایرانی شدن مسیری دشوار است. نتیجه این میشود که ما نه تنها مریم میرزاخانیها را از دست میدهیم، بلکه با یک قانون عصرحجری، فرزندان این نوابغ که قطعاً دلبستگیهایی به خانه مادری خود دارند را هم از دست میدهیم.
مهدی جعفری دانشجوی افغانی مقیم ایران که در کنکور سراسری رتبه اول فوق لیسانس زمین شناسی را از آن خود کرده است به دلیل شهریه بالا انصراف میدهد.
خبرهای ریز و درشت مربوط به مشکلات ادامه تحصیل نخبگان اتباع بیگانه مانند افغانها در ایران یک پدیده تأسف آور و تراژدیک است.
نتیجه گیری
خب فضای معما روشن شد. چه بسیار کسانی که در ایران به دنیا آمدند و نه تنها تعصبی به این خاک ندارند که عامدانه هر چه از دستشان برآید در دشمنی با ایران میکنند و چه بسیار کسانی که در بیرون از این خاک به دنیا آمدند و عاشق این کشورند.
این چه قاعده احمقانهای است که جلوی ورود و ماندن بهترین ذهنها را میگیرد آن هم فقط به خاطر محل تولد؟ مگر کسی به اختیار خود پدر و مادرش را انتخاب میکند یا محل تولدش را بر میگزیند؟
حالا که ما به لطف مخلوط کردن خیلی مسائل نامرتبط به امر کشورداری رتبه اول دنیا در مهاجرت نخبگان را داریم، لااقل سنگ را از جلوی پای اندک کسانی که میخواهند بیایند و بمانند برداریم.



دیدگاهتان را بنویسید