در عصر «چندبحرانی» ما، که جهان از یک بحران به بحران دیگر پناه میبرد، «امید» به عنوان یک داروی شفابخش و ضروری تجویز میشود. رهبران جهانی، فعالان اجتماعی و اندیشمندان، همگی ما را به امیدواری برای ساختن فردایی بهتر فرا میخوانند. امید، مانند یک مسکّن قدرتمند، اضطراب ما را در برابر آیندههای نامعین تسکین میدهد و به ما نیرویی برای ادامه دادن میبخشد. اما هر داروی قدرتمندی، عوارض جانبی دارد. چه میشود اگر این مسکّن، به جای درمان، تنها درد را پنهان کند؟ چه میشود اگر با ایجاد یک حس خوشبینی کاذب، ما را از انجام «جراحی»های دردناک اما ضروری برای حل مشکلات بنیادینمان باز دارد؟ یک آینده پژوهی امید انتقادی، ما را وادار میکند تا از این پرسشهای دشوار نگریزیم. این رویکرد، به جای پذیرش امید به عنوان یک نیروی همواره مثبت، به کالبدشکافی وجوه تاریک و اغلب نادیده گرفتهشده آن میپردازد و میپرسد: آیا امید میتواند بازدارنده (Counter productive) باشد و مانع از تحقق همان تغییری شود که وعدهاش را میدهد؟
وعده شیرین امید: روایتی از امید به مثابه موتور تحول
ابتدا باید به روایت مسلط و قدرتمند از امید ادای احترام کنیم. در اکثر گفتمانهای اجتماعی، به ویژه در حوزه پایداری، امید به عنوان یک نیروی پیشبرنده ستایش میشود. این دیدگاه، که ریشه در کارهای فیلسوفانی چون (Ernst Bloch) دارد، امید را نه یک آرزوی منفعل، بلکه یک ظرفیت انسانی بنیادین برای فراتر رفتن از وضع موجود و خلق جهانی نو میداند. از جنبشهای حقوق مدنی گرفته تا مبارزات زیستمحیطی جوانان، امید همواره سوخت اصلی مقاومت و پشتکار در برابر شرایط نامساعد بوده است. سازمان ملل متحد و سایر نهادهای جهانی نیز به طور مداوم بر «از دست ندادن امید» به عنوان پیششرطی برای دستیابی به اهداف توسعه پایدار تأکید میکنند. در این روایت، امید پادزهر ناامیدی و بیعملی است.این روایتها و داستانها قدرت زیادی در شکلدهی به باورهای جمعی دارند، مفهومی که در نوشتار داستان سرایی در آینده پژوهی به تفصیل به آن پرداخته شده است.
عوارض جانبی تعویق: امید و دام زمان آینده
اولین و مهمترین عارضه جانبی این مسکّن قدرتمند، به رابطه آن با «زمان» بازمیگردد. امید ذاتاً یک احساس آیندهمحور است. تمام قدرت آن در تمرکز بر یک «هنوز-نه» (Not-Yet)؛ یک آینده بهتر در راه است، نهفته است. اما همین نگاه خیره به افق آینده، میتواند باعث شود که ما از دیدن وضعیت بحرانی زیر پایمان در «زمان حال» غافل شویم.
این مسکّن به ما کمک میکند تا درد و رنج شرایط ناپایدار کنونی را تحمل کنیم، زیرا به ما وعده یک آینده بدون درد را میدهد. اما این کار، با بیارزش کردن زمان حال، میتواند به تعویق بیپایان اقدامات ضروری منجر شود. ما در یک وضعیت «انتظار» دائمی به دام میافتیم و به جای آنکه امروز برای تغییر تلاش کنیم، امیدواریم آینده به خودی خود بهتر شود. این دام روانی، یکی از دلایل اصلی است که چرا بسیاری از تلاشهای آیندهنگرانه به اقدام ملموس منجر نمیشوند، موضوعی که در نوشتار شکست آینده پژوهی: چرا سازمانها در ایجاد آینده مطلوب شکست میخورند؟ بررسی شده است. این یکی از وجوه تاریک امید است: میتواند ما را در یک حال غیرقابل تحمل، به امید آیندهای که شاید هرگز نرسد، به صورت منفعل نگه دارد.
خطر بیعملی: چگونه امید به بهانهای برای عدم تغییر تبدیل میشود؟
دومین عارضه جانبی خطرناک، رابطهی امید با «بیعملی» است. اگرچه امید اغلب به عنوان محرک کنش معرفی میشود، اما میتواند به طرز متناقضی به توجیهی برای عدم اقدام تبدیل شود. این پدیده که گاهی «خوشبینی بیرحمانه» (Cruel Optimism) نامیده میشود، زمانی رخ میدهد که دلبستگی ما به یک نتیجه امیدوارکننده، مانع از دیدن واقعیتهای تلخ میشود.
امید به اینکه «فناوری، ما را نجات خواهد داد» یا اینکه «بالاخره همه چیز درست میشود»، میتواند به یک مجوز روانی برای ادامه دادن به سبک زندگی ناپایدار فعلی تبدیل شود. اگر عمیقاً باور داشته باشیم که یک قرص جادویی در آینده برای درمان بیماری ما پیدا خواهد شد، انگیزه کمتری برای تحمل رژیم غذایی سخت و ورزش منظم در امروز خواهیم داشت. این نوع امید به راهحلهای فناورانه، نمونهای از نادیده گرفتن پیچیدگیهای سیستمی است که در نوشتار چرا آینده پژوهی مدرن با تفکر سیستمی آغاز میشود؟ به اهمیت درک آن پرداخته شده است. تحقیقات نشان میدهد که پیامهای بیش از حد امیدوارکننده درباره تغییرات اقلیمی، گاهی انگیزه افراد برای اقدام عملی را کاهش میدهد، زیرا این حس را القا میکند که مشکل تحت کنترل است و نیازی به فداکاریهای بزرگ نیست.
نسخهای نابرابر: امید و سیاستهای قدرت
در نهایت، یک آینده پژوهیِ امیدِ انتقادی (Critical Hope) باید به این بپردازد که این «دارو» چگونه در جهان توزیع میشود. امید یک منبع جهانی و برابر نیست. در بسیاری از موارد، امیدواری یک گروه، به قیمت ناامیدی گروهی دیگر تمام میشود. روایتهای امیدوارکننده «گذار سبز» در کشورهای توسعهیافته، اغلب بر پایه استخراج منابع از سرزمینهایی بنا شدهاند که جوامع محلی و بومی آنها، خود با پیامدهای زیستمحیطی و اجتماعی آن دست و پنجه نرم میکنند. امید یک بخش از جهان، بر پایه نادیده گرفتن امید بخش دیگری از آن استوار است.
در این معنا، امید میتواند به یک ابزار استعماری تبدیل شود؛ نسخهای که توسط قدرتمندان برای «ناامیدان» پیچیده میشود تا وضعیت موجود و ساختارهای نابرابر قدرت حفظ گردد.
منبع:
(Counter)productive hope: Scrutinising the role of hope in sustainability

دیدگاهتان را بنویسید