https://iranianfuturist.com

علی‌رغم اهمیتی که عموماً به مطالعه آینده داده می‌شود، درک ما از پدیده‌ آینده‌ نگاری استراتژیک هنوز هم نسبتاً محدود است. آینده نگاری، از دیرباز در قالب برون‌‌یابی از تجربیات گذشته قرار داشته است. اما چنین رهیافتی، همان‌طور که آنسف (۱۹۷۵، ۱۹۸۰) و سایرین استدلال کرده‌اند در حیطه استراتژی که تمرکز آن بیشتر بر گسست‌‌هاست تا تسلسل‌‌ها، کافی نیست. اگر افراد صرفا تجربیات گذشته را مبنای دیدگاه خود از آینده قرار دهند، برای فرصت‌‌ها و تهدیدات استراتژیک جدید که بنا به تعریف انفصال از گذشته را نشان می‌دهند، آمادگی پیدا نخواهند کرد.

به این ترتیب ناپیوستگی‌‌های استراتژیک به طور نظام‌مند از دید ما خارج هستند. به خصوص در زمان ما که با محیط‌های آشفته‌ با تغییرات شتابان و بنیادین رو به رو هستیم، ناکافی بودن چنین رویکردهایی هر روز بیش‌‌تر و بیش‌تر مشخص می ‌شود.

آینده نگاری راهبردی

هر چه تغییرات جهان اساسی‌تر می‌‌شود، درک فوری و بلادرنگِ ناپیوستگی‌ها برای سازمان‌‌ها اهمیت بیشتری می‌یابد، تا زمان کافی برای واکنش مناسب داشته باشند. به این ترتیب، آینده نگاری استراتژیک بیش از هر چیز به معنای توانایی درک به موقع ناپیوستگی‌ها است؛ به ویژه با در نظر‌ آوردن علائم ضعیف تغییر یا سیگنال‌های ضعیف تغییر، که ناپیوستگی‌‌های قریب‌الوقوع را نشان می‌‌دهند. مثال قدیمی در این زمینه، همان بحران نفتی دهه  ۱۹۷۰ است که اگر سازمان‌ها نسبت به گزارش‌های مختلفی که دربردارنده‌ پیش‌بینی‌هایی از اقدامات احتمالی اعراب بودند، واکنش نشان‌ می‌‌دادند، بحران قابل پیش‌بینی بود. مثال جدیدتر حمله‌ تروریستی به برج‌های دوقلو است که تمام سازمان‌های غربی را شگفت‌زده کرد، در حالی که همان ‌طور که امروز می‌شنویم، علائمی هر چند ضعیف وجود داشته‌اند که به این واقعه اشاره می‌کردند، ولی در آن زمان، چندان جدی گرفته نشده‌اند.

با در نظر گرفتن این‌ مثال‌ها و رویکردهایی از این دست، آینده نگاری استراتژیک با نشانک‌هایی که ناپیوستگی‌‌های آینده را نشان‌ می‌‌دهند، سر و کار دارد. این مهم از طریق پویش نظام‌ مند (scanning) و پایش (monitoring) محیط‌‌های مرتبط و یک تحلیل دقیق از داده‌های جمع‌آوری شده به دست می‌آید.

گسستگی و پیوستگی (discontinuity vs continuity) در آینده نگاری استراتژیک

گسستگی و پیوستگی (discontinuity vs continuity) در آینده نگاری استراتژیک

همان‌طور که در مفهوم “علائم ضعیف تغییر” توسط آنسوف نشان ‌داده شده است، تغییر توجهات از پیوستگی‌ها به ناپیوستگی‌ها، قطعاً گام مهمی در آینده نگاری استراتژیک است. با این وجود، رویکردهای جدیدتر بر موضوعات مهمی تأکید کرده‌اند که در گذشته چندان مورد توجه قرار نگرفته بودند.

محدودیت‌های شناختی-فرهنگی ما در ادراک

رویکردهای قدیمی‌تر به آینده نگاری استراتژیک، به طور ضمنی چنین فرض می‌کردند که پیشرفت‌های آینده در حد مرزهای تخیل فعلی ما باقی می‌مانند. اما همان گونه که تجربیاتمان نشان می‌دهد، تکامل جهان به صورتی است که اغلب از آن چیزی که ما می‌توانیم با مقوله‌های شناختی‌مان در حال حاضر تصور کنیم فراتر می‌رود. مثلاً دویست سال قبل مفهوم الکتریسیته خیلی قابل تصور نبود؛ یا اوایل قرن بیستم هیچ کس نمی‌توانست جهان را با کامپیوترها تصور کند. در موارد ذکر شده، حتی اگر علائم ضعیفی هم وجود داشت که این پیشرفت‌ها را فریاد می‌زد، باز هم نمی‌توانستیم آن‌ علائم را تعبیر کنیم. پس در این‌جا مشکل بیش‌تر از یک محدودیت شناختی ناشی می‌شود. به ویژه در حوزه استراتژی، پیشرفت‌های رادیکال استثنا به حساب نمی‌آیند؛ برعکس، در مرکز آن محسوب می‌شوند. به این ترتیب، محدودیت‌های شناختی می‌تواند مسئله اساسی آینده نگاری استراتژیک در نظر گرفته شود.

نوشته مرتبط: آینده نگاری راهبردی

چارچوب‌های ذهنی که خود در چارچوب‌های بزرگ‌تر تمدنی و فرهنگی – اجتماعی ریشه دارند، در دو مرحله نقش انکار نشدنی دارند. این دو مرحله شامل تشخیص و تفسیر علائم ضعیف تغییر است. بنابراین حتی دقیق‌ترین ابزارهای آینده نگاری که برای درک گسست‌ها ساخته شده باشند، نمی‌توانند بدون کنار گذاشتن یا حداقل کنار گذاشتن موقتیِ چارچوب‌های ذهنی، نتیجه‌بخش باشند.

ممکن است گزارش‌های مفصلی از علائم ضعیف تغییر یا حتی شگفتی‌سازها (wild cards) تولید شود، اما آن علائمی که نویسندگان و کارفرمایان این گزارش‌ها توانسته و یا شاید خواسته‌اند تولید شوند. بنابراین بزرگ‌ترین فیلتری که در تجزیه و تحلیل داده‌های خام باید وجود داشته باشد، صافی چارچوب‌های ذهنی است. مشارکت گسترده و نقش‌آفرینی گروه‌های مختلف از مردمان با پیشینه‌های فرهنگی و اجتماعی گوناگون به حذف چارچوب‌های ذهنی کمک می کند.

۰ دیدگاه

یک دیدگاه بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *