نیمه شب (midnight) برای هر کدام از ما تداعی کننده یک مسئله خاص است. اما این کلمه در زبان فارسی به گونهای است که در نگاه اول ذهن را وارد فضای هنر میکند. مثلاً شعر زیر از رهی معیری را بخوانید. نیمه شب نابودی
یافتم روشندلی از گریههای نیمه شب
خاطری چون صبح دارم از صفای نیمه شب
شاهدِ معنی که دل سر گشته از سودای اوست
جلوه بر من کرد در خلوتسرای نیمه شب
در دل شب ، دامن دولت به دست آمد مرا
گنج گوهر یافتم از گریههای نیمه شب و …..
شاعر تجربهای لذتبخش از نیمه شب دارد. اما به نظر میرسد که سیمین بهبهانی نظر دیگری در مورد نیمه شب دارد.
نیمه شب در بستر خاموش سرد
ناله کرد از رنج بی همبستری
سر، میان هر دو دست خور فشرد
از غم تنهایی و بی همسری و ….
هر کدام از ما نیز با شنیدن این کلمه مفهوم خاصی را در ذهن میآوریم. گویی جدای از آنکه این کلمه رخدادی است که در زمان خاص و متوالیاً تکرار میشود، برای ما باری بیش از دقایقی اندک دارد. ترس از تنهایی، لذت تنهایی، سکوت، تاریکی و بیخبری، بازی سایهها و …
اما گروهی از دانشمندان برجسته از دو سال بعد از فاجعه جنگ جهانی دوم یعنی سال ۱۹۴۷، بار معنایی جدیدی به این واژه اضافه کرده اند که البته درخور تامل است. پروژه ساعت آخرالزمان (Doomsday clock) تلاشی است از سوی گروهی از دانشمندان جامعهگرا برای آگاه کردن ما از روند نابودی خودمان. فجایع دو جنگ متوالی اول و دوم جهانی آن هم در اروپایی که مهد رنسانس، مدرنیته و حاکمیت عقلانیت بر کلیه شئون زندگی بود، در کنار فجایع زیست محیطی که ناشی از طمع سیری ناپذیر انسان برای مکیدن سینههای مادر پیر طبیعت است، چشمهایی را باز کرد تا به صورت نمادین و با بهره گیری از مفاهیمی چون آخرالزمان و نیمه شب، حاکمیتها، دولتها و نهایتاً آحاد جامعه را به هوش آورند و فریاد زنند «آن شاخه ای که میبری، نشیمنگاه توست».
و حالا در ابتدای سال ۲۰۱۵، ساعت آخرالزمان دو دقیقه به نیمه شب نزدیکتر شده است و ما الان سه دقیقه تا نابودی فاصله داریم. ذبح طبیعتی که میلیونها سال صبورانه پیش آمده و همه احتیاجات انسانها را فراهم کرده به پای حرص سیری ناپذیرمان و ترس فراگیر از رشد و گسترش تسلیحات هستهای، دو دلیل عمدهای هستند که ما را به نابودی نیمه شب نزدیک میکنند.
برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد پروژه ساعت آخرالزمان میتوانید به این وب سایت مراجعه نمایید.
البته این ساعت برخلاف ساعتهای معمول همیشه رو به جلو نیست و میتواند گاهی به عقب برگردد و ما را از نیمه شب نابودی دورتر سازد. اما این مسئله به راحتی پیچاندن یک پیچ کوچک نیست. هر دقیقه دوری از نابودی نهایی یعنی تلاش پیگیر همه انسانها در آگاهتر شدن.
نمیدانم چرا وقتی کلمه آگاه را نوشتم کمی در خود احساس تردید کردم. همه اخباری که این چند روز شنیده و دیده بودم به سرعت از ذهنم گذشت. از رسواییهای مالی گرفته تا کاهش قیمت نفت و این زمستان خشک. نمیدانم چند درصد از ما حاضریم کمتر آب مصرف کنیم، کمتر انرژی مصرف کنیم تا همین آدمهایی که در اطراف خودمان میبینیم بهتر زندگی کنند. همین آدمهایی که هستند. همینهایی که با آنها در فضای مجازی همدردی میکنیم. منظورم همین آدمهاست. خود ما. بماند کودکانی که در راهند.
عجب مطلبی…!
در واقع تنظیم ساعت به دست ما انسان هاست!؟
فکر نمی کنم آگاهی کم باشه کاهلی زیاده
در آستانه عصر دوم اتمی باید شاهد این چیزها هم بود….چیز عجیبی نیست…………