مراحل آینده پژوهی مدرن
تقریبا سه مرحله در تکامل آینده اندیشی نوین وجود دارد، سالهای دهه ۴۰ تا ۵۰، ساله های دهه ۶۰ تا ۷۰ و سال های دهه ۸۰ تاکنون.
اولین مرحله از آینده پژوهی
اولین مرحله از دهه ۴۰ تا ۵۰، دوران طلایی برنامهریزی، روشهای کمی، اثباتگرایی، سرمایهگذاری و تجارت جهانی بود. آن زمان عرصه پتانسیلهای نوظهور فناوریهای محاسباتی و اطلاعاتی، سفر فضایی، پیشرفت اقتصادی، شهرنشینی، صنعتی شدن و جهانی شدن بود. در این رونق شدید آینده اندیشی، به طور کلی نیاز رو به رشدی برای برنامهریزی بلندمدت سازمان یافته، برون یابی روندها، ارزیابی و آینده نگاری فناورانه وجود داشت. بازیگران اصلی در راه اندازی این آینده نگاری نوین یا روشهای مطالعه آینده اندیشی مبتنی بر مسائل ساختار یافته، اتاق فکر و واحدهای پژوهشی ارتش ایالات متحده آمریکا، همچون اندیشکده رند (Research and development) بودند.
دومین مرحله از آینده پژوهی
دومین مرحله، تقریبا از دهه ۶۰ تا دهه ۷۰ دوام یافت. این مرحله را میتوان به عنوان دومین مرحله از آینده پژوهی توصیف کرد. بل، این مرحله را عرصه جنبش مطالعات آینده پژوهی بینالمللی مینامد، چرا که زمانی بود که مطالعه آینده پژوهی فراتر از ارتش آمریکا و محققان ارتش ایالات متحده آمریکا رفت. اواسط دهه ۶۰ زمانی بود که حوزه مطالعه آینده اندیشی به سبب افزایش آگاهی از پیامدهای بلند مدت آلودگی، رشد اقتصادی، جنبشهای اجتماعی، تهدید جنگ هستهای و بحران انرژی، پیشرفت کرد.
در آن زمان، اُسیپ فلشتیم، در کتاب فوق العاده خود مفهوم آینده شناسی را معرفی کرد، کتابی که در آن بیان کرده بود که آینده شناسی باید بکوشد مسائل مهم تمام نوع بشر که در زیر آمده، حل کند: (i) ممانعت از جنگ و محافظت از صلح، (ii) پیشگیری از قحطی و فقر، (iii) ممانعت از ظلم، (iv) افزایش دمکراسی، (v) پایان دادن به بهرهبرداری بیش از حد از منابع طبیعی و افزایش محافظت از طبیعت، (vi) مبارزه علیه بیگانگی و (vii) ایجاد یک انسان اندیشهورز جدید. همچنین زمان پیشرفتهای بزرگ در روش های آینده نگاری بود.
سومین مرحله از آینده پژوهی
سومین مرحله مطالعه آینده پژوهی تقریبا از دهه ۸۰ تاکنون ادامه یافته است. چهار ویژگی کلیدی این مرحله آخر را می توان چنین نام برد:
(i) پیشرفت روش های آینده نگاری جدید ( در ارتباط با پارادایم دوم آینده پژوهی). تنها یک پنجم روشها در روششناسی آینده پژوهی طیِ آخرین مرحله پارادایم دوم ایجاد شده بودند. این میزان بسیار کمتر از آن است که طی دهه ۶۰ مورد انتظار بوده است.
(ii) پایاسازی این رشته. مطابق گزارش فدراسیون جهانی آینده پژوهی، در سال ۲۰۰۳ حدود ۲۰ رساله دکتری در ارتباط با مطالعه آینده تنها در فنلاند و بیش از ۵۰ رساله در سراسر جهان وجود داشت.
(iii) بحث هویت این رشته موضوعی کاملا متداول در مجلات آینده پژوهی طی ۳۰ سال گذشته بوده است. چه مفاهیمی را باید برای نامیدن رشته خود و خود به عنوان آینده پژوه به کار گیریم؟ نقش آینده پژوهان چیست و چه باید باشد؟ هویت آینده پژوهی به عنوان یک حوزه علمی چیست، آیا برای مثال یک رشته علمی، گفتمان، حوزه یا عرصه جذاب است و آیا حوزهای چند، میان یا فرارشتهای است، و چگونه باید در مورد تمام این مسائل برای عامه مردم صحبت کنیم؟
(iv) چندپارگی کلی این حوزه
چرا آینده پژوهی در حال تکامل بوده است؟
در راستای بیداری و جنبش اجتماعی، سیاسی و محیطی عمومیِ دهه ۹۰، دیگر دلایل اصلی برای تغییر از مرحله اول به دوم در آن زمان، مربوط به تغییر در علم بود. تا آن زمان، اکتشافات جدید بسیاری در شیمی، فیزیک، ریاضیات و زیست شناسی ایجاد شده بود، که تاثیرگذاری بر ادراک عملکردهای سیستمها را آغاز کرده بود. لورنز معنای شرایط اولیه در مدل پیشبینی آبوهوا را کشف کرد و بنیاد نظریههای آشوب را بنا نهاد. ایلیا پریگوژین خود سازماندهی اتلافی را در فرایندهای شیمی کشف کرد و بنیاد ادراک نظامهای دینامیکی و آلی را دایر نمود. مندلبرو، ماهیت فراکتال ساختارهای خود سازمان را یافت. بنابراین، نوع جدید تفکر سیستمهای غیرمکانیکی در مطالعات سازمانی آغاز به ظهور کرد که مجدداً مقدمه تأثیر بر آینده پژوهی شد. کار پیشرفت روشها، معرفتشناسی، اهداف و اصول آینده پژوهی با یک ماهیت سیستمیک یا کلیتر تطبیق یافت.
اما، هنوز در اواخر دهه ۷۰، اکتشافات رشتههای مختلف عمدتاً در حوزه های متعلق به خود باقی ماندند. این امر تا دهه ۸۰ زمانی که اکتشافات جدید شروع به ادغام با یک علم پیچیدگی جدید نمود، رخ نداد. به زودی پس از آن ادغام، اکتشافات بسیاری اینک تحت برچسب جدید مطالعات پیچیدگی، صورت گرفته بود. باک و چن، حساسیت خود سازمان را کشف کردند، ماتورانا و وارِلا خودنگهدار (autopoiesis) را کشف نمودند و کافمن عوامل مستقل را کشف کرد و مانند آن. پس از آن، برای بسیاری از آینده پژوهان واضحتر شد که سریهای زمانی تاریخی «قدیم» و روشهای مبتنی بر تخصص برای کنترل یا پیشگویی آینده کافی نیستند و آنها کوشیدند مطالعات پیچیدگی را تحت کنترل گیرند. برخی دیگر از آینده پژوهان، در روشها و اصول مرحله دوم باقی ماندند و برخی شروع به تخصص یافتن در روشهای دیگر نمودند، که مجددا منجر به چندپارگی کلی در این حوزه شد.
دلایل اصلی در پس چندپارگی کنونی آینده پژوهی
ارائه لیستی خسته کننده از دلایل که چرا آینده پژوهی به حوزهای چنین چندپاره بدل شده است، ممکن نیست اما همراه با بلندپروازیهای علمی مختلف، همانطور که در بالا بحث شد، میتوانیم حداقل دلایل زیر را نام ببریم:
از آنجا که تقریبا هیچ آموزش رسمی، یا شرایط لازم تعریف شدهای برای حرفه آینده پژوهی وجود ندارد، اساساً هر کسی میتواند شروع به نامیدن خود به عنوان آینده پژوه نماید.
اطلاعات بسیار زیادی اطراف ما وجود دارد و نیز موضوعات و حوزههای بسیار زیادی برای اینکه یک فرد به تنهایی دنبال کند. بنابراین آینده پژوهان نیاز دارند تخصص یابند، گروه تحقیق تشکیل دهند و موقعیت مطلوب خود را بیابند.
بسیاری از مشتریان خصوصی، علایق بسیار فنی به دانش دارند، به این معنا که آنها میخواهند «به طور مستقیم بدانند» و تواناییهای خود را برای کنترل و مدیریت کاربردها افزایش دهند. به این علت است که آنها در جستجوی مشاورانی هستند که بتوانند اطلاعات راهبردی، مدیریت طرح، تجسم فکری یا برخی دیگر از تحلیل های قیاسی (مبتنی بر نرم افزار) یا ابزار مدیریت پروژه را فراهم سازند. انواع بسیاری از موتورهای جستجو، ابزار متن یا داده کاوی، نقشههای خود سازمانده، ابزار پویش محیط و ابزار مدلسازی مبتنی بر عامل، اخیراً در حاشیه میان مطالعه آینده اندیشی، مشاور بازرگانی، ریاضیات و پیشرفت نرمافزار فناوری محاسبات و اطلاعات، ایجاد شده بود. معمولاً هنگامی که پدیدهای واقعا جدید برای مطالعه (از لحاظ فنی) یا «کنترل» آینده ایجاد شده است، هیچ ارجاعی به آینده پژوهی وجود ندارد. از این رو، به سبب سبک های متنوع مشاورههای کسب و کار، دامنه فعالیت آینده گرایان محدود و محدودتر می شود و در چشم عموم مردم و شرکتها محو میگردد.
و سرانجام، لازم به ذکر است که جهت گیری آینده اندیشی واقعاً تنها در تصرف آینده پژوهان نیست، که منجر به چندپارگی میشود. در واقع، تمام رشتههای علمی، حوزههای اجتماعی و اشکال مطالعه کاربردی علایق شخصی خود را در آینده دارند. آنها روشهای منحصر به فرد خود را برای تولید دانش آینده دارند که از نقطه نظر ایشان سودمند است. بسیاری از موسسات، سازمانها، دانشگاهها، وزارتخانهها و مراکز توسعه، برنامهریزی، توسعه فناوری و ارزیابی خطر، واحدهای استراتژی و طرح متعلق به خود را دارند که دانش آینده پژوهی را در یک شیوه ساختار یافته ایجاد میکند. برخلاف این پیوندها و شباهتهای مشهود، این فعالیت پژوهشی یا برنامه ریزی معمولاً مطالعه آینده پژوهانه، آینده نگاری، بررسی مسائل نوظهور یا پویش افقها نامیده نمیشود.
منبع: مقاله Evolution Of Futures Studies
۰ دیدگاه