فرگشت آینده پژوهی (۱)

۲۵ مهر ۱۳۹۳ | مبانی آینده پژوهی

قصد دارم در این نوشته و چند نوشته آینده، مبحثی ارائه کنم تحت عنوان فرگشت آینده پژوهی یا تکامل آینده پژوهی، مبنای این نوشته ها مقاله ای است تحت عنوان (Evolution of futures studies) از آینده پژوه فنلاندی آقای Tuomo Kuosa. به حق کشور فنلاند، یکی از پیشروترین کشورها در عرصه مطالعات آینده است، که مقالات و کتب بسیاری نیز از اندیشمندان و پژوهشگران آن در این زمینه به چاپ رسیده است.

به عادت همیشگی نوشته‌هایم بیش از ترجمه معمولی متن است و هرگاه احساس کرده‌ام که نیاز به توضیحات اضافه‌تری برای فهم بهتر مطلب هست، از این کار اجتناب نکرده‌ام. این اضافه‌گویی‌ها از نظر کسانی که من آن‌ها را خوانندگان جدی می‌نامم، مفید و از نظر کسانی که آن‌ها را عکاسان متن می‌نامم، پرگویی است. گروه دوم البته بیشتر کسانی هستند که به خواندن متن‌های کوتاه در شبکه‌های اجتماعی عادت کرده‌اند و دوست دارند به سرعتِ گرفتن یک عکس، مطالب را بخوانند و بفهمند. به هر حال از برآوردن نظر گروه عکاسان در این نوشته معذورم و به خوانندگان جدی نیز توصیه می‌کنم کل متن را در این نوشته و نوشته‌های بعدی کپی، در یک فایل مرتب و مطالعه نمایند.

گذشته، حال، آینده

گذشته، حال و آینده چه هستند؟ ارتباط میان بیش کنشگری (pro-activity) مانند یک طراح نقشه حمله به دشمن، کنشگری (pre-activity) مانند یک سازنده سد، واکنش گری (re-activity) مانند یک آتش‌نشان و انفعال و کنش‌پذیری (passivity) مانند یک روستای قحطی زده چیست؟ تفکر خطی و تفکر غیرخطی چیست؟ پس از این همه، چه امری در این جهانِ ادراکات ذهنی، تفاسیر ناخودآگاه و واقعیات اجتماعی، ساده، مشکل یا پیچیده است؟

اگر جهان، مجموعه‌ای از قوانین منطقی و جهان‌شمول است، آیا ما نمی‌توانیم صرفاً نرم‌افزارهایی به منظور پیش‌بینی هر پدیده‌ای، حداقل در یک سطح کلان بسازیم. از طرف دیگر، اگر جهان تصادفی و صرفاً نتیجه مجموعه‌ای از شرایط اولیه و میلیاردها برهم کنش غیر قابل پیش‌بینی است، آیا ما محکوم نیستیم که درست مانند الوارهایی سرگردان در مسیر رودخانه باشیم؟ از این گذشته، اگر هر دوی این فرض­ ‌ها، در بردارنده برخی حقایق باشند، چه معنایی برای آینده نگاری و آینده پژوهی خواهد داشت؟ چه زمانی می‌توانیم با افتخار بگوییم که می‌دانیم؟ چه زمانی باید بپذیریم که این مسئله بسیار پیچیده‌تر از آن است که آن را درک کنیم؟ چه زمانی صرفاً باید کمی بیشتر تلاش کنیم تا به آینده نگاری بهتری دست یابیم؟ یک پروژه باید شبیه چه چیزی باشد، اگر واقعاً تمایل داریم به طور نظام‌مند به درک آینده پیچیده آن نائل شویم، یا از آنچه علوم انسانی و اجتماعی نامیده می‌شوند، دانشی عمیق تر به دست آوریم؟

آینده پژوهی، یک پازل از دیدگاه‌ها، اهداف و روش‌هاست و بسیاری از بخش‌های آن، در مراحل مختلف تکامل هستند. یک روش برای نزدیک شدن به پرسش‌های بالا، مطالعه گستردگی طبقه‌بندی‌های متفاوت و بعضاً مخالف، یا سایر انواع جایگزین برای تقسیم‌بندی یا دسته‌بندی مجموعه اساسی فعالیت‌ها، اهداف، علاقه به دانش، جهت‌گیری‌های آینده اندیشانه، رویکردها، دیدگاه ها، یا حتی معرفت شناسی و هستی شناسی آینده پژوهی است.

یک رویکرد به دسته بندی جهت‌گیری‌های مطالعات آینده پژوهی، شیوه‌ای است که بورگ (Borg) استفاده می‌کند. او آینده پژوهی را به پارادایم‌های همه‌جانبه تقسیم نمی‌کند. در عوض، بر حوزه‌های مهم مطالعات آینده پژوهانه تمرکز می‌کند که اهداف پژوهشی متفاوتی دارند. بورگ بیان می‌دارد که در صورتی‌که جهت‌گیری پیشگویی باستانی و تصاویر آرمان شهر/ ویران شهر مدرن به عنوان یک رویکرد یکپارچه در نظر گرفته شده باشند، این امر می‌تواند به عنوان اولین حوزه مهمِ اهداف آینده پژوهی توصیف شود. این حوزه می‌تواند خلق تصاویر آینده، چشم‌اندازها و سناریوهای جذاب باشد.

دومین حوزه مهم اهداف پژوهشی، توانایی آن برای پشتیبانی از برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری است. در این‌جا، کاربردپذیری آن در برنامه‌ریزی، نقطه کانونی است. سومین حوزه مهم اهداف پژوهشی در آینده پژوهی، حلِ مهم‌ترین مسائل جهانی تمام بشریت است. از نظر بورگ، فلشتیم (Flechtheim) در تعریف مسائل و اهداف این سومین حوزه مسئله عمده، پیشتاز بود. سرانجام، بورگ حوزه مهم چهارمی از اهداف پژوهشی در آینده پژوهی را به عنوان توسعه روش‌شناسی میان‌رشته‌ای کاربردی (developing applicable interdisciplinary methodology) تعریف می کند.

در راستای دسته‌بندی‌های بورگ، دیدگاه‌های دیگری نیز می‌توانند به عنوان طبقه‌بندی‌هایی برای گستره آینده پژوهی در نظر گرفته شوند: دسته‌بندی لینستون (Linstone) به فنی، سازمانی و فردی؛ دسته‌بندی سهیل عنایت اله به پیشگویانه، تفسیری، انتقادی و یادگیری حین عمل؛ طبقه‌بندی ممکن، محتمل و مطلوب آمارا (Amara) و حوزه‌های تمرکز وی بر ارزیابی‌های تخصصی، فرایندهای سناریویی و مدل‌سازی ساختاری؛ رده‌بندی استعماری و ضداستعماری ضیاء الدین سردار؛ و طبقه‌بندی ذهنیت گرا، واقع گرا و انتقادی وندل بِل.

در صورتی‌که بر آینده پژوهانی که از کلمه پارادایم استفاده می‌کنند و آن‌هایی که ادعا می‌کنند بناست نوعی تغییر پارادایم وجود داشته باشد، تمرکز نماییم، یکی از استوارترین ارائه‌ها توسط منرما (Mannermaa) مطرح شده است. او تلاش می‌کند حوزه پژوهش را به سه پارادایم هم‌زمان و جایگزین تقسیم نماید:

پارادایم توصیفی. این پارادایم به تلاش برای ارائه پیشگویی‌های بسیار محتمل اشاره دارد که مبتنی بر پیشرفت مشاهده شده در گذشته است. در اینجا، دیدگاه به آینده هم ایستا و هم خوش‌بینانه است. این باور وجود دارد که آینده پدیده‌ای است که می‌توان آن را پیشگویی نمود. هدف پژوهش نامنظم و مغشوش نیست، روش ها عمدتاً کمی هستند و افق زمانی کوتاه است.

پارادایم سناریو. این پارادایم به تلاش برای توصیف حالات متفاوت در مورد آینده اشاره دارد. ارزش سناریو مبتنی بر توانایی آن در پیشگویی پدیده‌ها نیست، بلکه مبتنی بر توانایی آن در کمک به تصمیم‌گیری‌های جاری به واسطه تصور پدیده‌های ممکن و ایجاد اکتشافات جذاب از پیشرفت های ممکن است.

پارادایم تکاملی. این پارادایم به تلاش برای توصیف و درک آینده ها در جهانی آشفته به صورتی صحیح‌تر اشاره دارد و مبتنی بر قوانین تکاملی است. این پارادایم اغلب مبتنی بر کشف در مطالعات پیچیده و تصدیق تکامل به طور کلی است.

 ادامه دارد

پی نوشت: در مقاله مبنای این نوشته، تعدادی از منابع به زبان فنلاندی (Finnish) نوشته شده و در نشریات همان کشور نیز چاپ شده‌اند. این مسئله در دیگر مقالاتی که از نویسندگان غیرانگلیسی زبان در نشریه فیوچرز چاپ شده‌اند نیز، قابل مشاهده است.

۰ دیدگاه

یک دیدگاه بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *