فردای روزی در ۲۳۹۳

۶ شهریور ۱۳۹۳ | یادداشت های شخصی

احتمالا انسان‌هایی که در گذشته زیسته‌اند، گاهی این فکر از ذهنشان گذشته است که آیندگان در مورد آنها چه خواهند گفت؟ شاهانی که لشکر کشی‌هایی بزرگ کرده‌اند، مردان و زنانی که شب و روز خود را در آزمایشگاه‌ها و برای حل مسائل علمی گذرانده‌اند، فرماندهانی که جنگ‌های بزرگ را اداره کرده‌اند و یا کارآفرینانی که از هیچ دست به خلق ارزش زده‌اند. همه و همه‌ی این آدم‌ها حتماً بارها و بارها خود را جایی در آینده قرار داده و به نتایج کارهای آن روزشان فکر کرده‌اند. این مسئله در مورد همه انسان‌ها رخ دادنی است. تخیل به ما کمک می‌کند تا پرده‌های زمان را کنار بزنیم و به گذشته و آینده سرک بکشیم.

نوشته مرتبط:  رویای دیروز، واقعیت امروز

حال خود را در مقام یک روزنامه نگار قرار دهید. یک روزنامه نگار در سال ۲۳۹۳ هجری شمسی یعنی درست  ۱۰۰۰ سال بعد از امروز. شما باید برای روزنامه فردا مقاله‌ای تحلیلی بنویسید. باید در مورد فردای روزی در ۲۳۹۳ و شرایط آن روز شهرتان مقاله ای مفصل به سردبیر روزنامه تحویل بدهید. شما از چه خواهید نوشت؟

تصویری ویران شهری (dystopian images) از آینده

تصویری ویران شهری (dystopian images) از آینده

به نظر شما چه چیزی در انتظار ماست؟ شاید فکر کنیم که انسان به طمع پیشرفت، محیط زیست را به نابودی کشانده و تمام آنچه هوشمندی او تا آن زمان بوده و فکر می‌کرده به مدد آن می تواند زندگی بهتری برای خود فراهم آورد، حالا در بهترین حالت می‌تواند به زنده ماندن او کمک کند. شهرهای کوچک و پراکنده در بیابانی به وسعت همه زیست کره که مردمانش در خانه‌هایی شبیه به کلونی‌های زنبور زندگی می‌کنند و به ندرت می‌توانند از آن خارج شوند، چون محیط زیست بیرون از بین رفته است.یا شاید دنیایی را تصور کنیم که به مدد عقلانیت بشر به مکانی بهتر برای زندگی تبدیل شده است. انسان راه زندگی در کنار دیگر گونه های زیستگاهش را آموخته و به مدد پیشرفت تکنولوژی توانسته بر بسیاری از مشکلات امروزینش فائق آید، دردها، رنج ها و حتی مرگ را درمان کرده و …دای روزی در ۲۳۹۳

تصویری آرمان‌شهری‌ (utopian images) از آینده

تصویری آرمان‌شهری‌ (utopian images) از آینده

هر اتفاقی در آینده که ما آن را تصور نماییم حتماً یکی از دو زمینه سیاه و سفید را خواهد داشت. یا ما آینده را بهتر از اکنون می‌بینیم یا بدتر. یا بوم نقاشیمان رنگی سیاه خواهد داشت یا سفید. اما نکته مهم و حیاتی که نبض تفکر در مورد آینده است این نیست که ما درست پیش‌بینی می‌کنیم یا نه.

حداقل با پیشرفت‌های کنونی ما هیچ کداممان در ۱۰۰۰ سال آینده زنده نخواهیم بود تا به درستی یا نادرستی پیش‌بینی خود پی ببریم. ما هم نمی‌خواهیم دست به پیش‌بینی بزنیم. در تفکر در مورد آینده پیش‌‌بینی نقش اساسی ندارد. وقتی تصویر ما از آینده سیاه و بدبینانه است، این ریشه در اعمال و فعالیت‌های امروز ما دارد. پس یعنی راه را به بیراهه می‌رویم. اگر ما به آینده نگاهی خوش‌بینانه داریم، پس این حتماً در رفتار کنونی ما ریشه دارد و ما می‌توانیم ادعا کنیم که راه را به درستی طی می‌کنیم. ما در دنیای پرتلاطم و در شرایط امروزین، بیشتر از نیاز به پیش‌بینی‌های ناقص و متناقض از آینده، به تفکر در مورد ساخت آینده‌های مطلوب نیاز داریم. چه چیزی جز رفتار کنونی ما نقشی بزرگ در ساخت آینده دارد؟ و چه چیزی اهمیتی بیشتر از آینده برای ما دارد؟

نوشته‌های مرتبط:

آینده پژوهی چیست و چه نیست؟

جایگاه تصاویر آینده در آینده پژوهی

تاملی در مفهوم تصاویر آینده به مثابه ساخت هویت اجتماعی

ذات تصاویر آینده

۵ دیدگاه‌ها

  1. Ebrahimi

    دنیای هزار سال آینده دنیایی فراتر از مرزها و ابزارها خواهد بود. جهانی شدن نمود پیدا کرده و هیچ منطقه ای از آن مختص گروه یا تشکل خاصی نیست. انسانها از قید ابزار و وسایل بیرون آمده اند. انسانهایی که شاید خیلی متفاوت تر از انسان های امروزی بوده، و به آن درجه از خود آگاهی رسیده اند که نه تنها بر جسم خود بلکه بر محیط و دنیای خود تسلط دارند. چیزی که در آن زمان مهم است انرژی انسانی است. همانطور که عرفا در طول تاریخ توانستند به مقامات بالایی برسند و طی الارض کنند، بشر در هزار سال آینده از طریق علم به این مراحل می رسد. تا جایی که ابزاری برای جابجایی انسان وجود ندارد و این افراد هستند که با انرژی خود جابجا می شوند و تبادل اطلاعات هم از طریق تله پاتی بین افراد صورت می گیرد.
    شاید در آینده رقابت بر سر بدست آوردن انرژی دیگران در خور توجه باشد.

    پاسخ
    • محسن طاهری

      سرکار خانم ابراهیمی نوشته شما زیباست

      پاسخ
  2. محسن الهامیان

    در گذری از هزاره جاودانگی

    می‌دانید … هیچکس فکرش را نمی‌کرد. هیچکس فکرش را نمی‌کرد که برخی از ما بتوانیم جاودانه شویم یا حتی تا این لحظه که این متن را برای روزنامه فردا می‌نویسم، یعنی بیشتر از ۱۰۰۰ سال دیگر زنده بمانیم. حتی آن آینده‌پژوه ایرانی نیز اینطور فکر میکرد؛ از مطلبش که اینطور برمی‌آمد.
    شاید بپرسید از چه صحبت میکنم و منظورم کیست! یادم می‌آید آن روزها (۱۳۹۵)، در بلاگی (۱) از یکی از هموطنان ایرانی من (۲)، چالشی برای نوشتن مطلبی برای روزنامه فردای روزی در سال ۲۳۹۳ راه افتاده بود (۲). همان زمان با خودم عهد کردم که اگر تکنولوژی و بخت با من یار بود و زنده ماندم، حتما مطلبی را برای یکی از روزنامه‌های فردای روزی در سال ۲۳۹۳ بنویسم. الان که دارم فکر میکنم، برایم بسیار جالب است که مفهومی مثل روزنامه، بعد از ۱۰۰۰ سال دوام آورده؛ هرچند که بستر آن از نسخه چاپی و اینترنتی آن‌زمان، به شاب (شبکه اطلاعات بنیادی) منتقل شده است.
    البته فکرش را که میکنم، می‌بینم شاید طبیعی بود که آنها تصور کنند که طلوع خورشیدی در فردای روزی در سال ۱۴۹۳ را نیز نخواهند دید، چه برسد به سال ۲۳۹۳ (۴). اولین بار که آدمها به طور جدی به این موضوع فکر کردند و احتمالش در ذهن بسیاری از افراد کره زمین (که تمام جهان ما را در آن زمان تشکیل میداد) شکل گرفت، سال ۱۴۰۵ بود که آزمون تورینگ به معنای واقعی کلمه پذیرفته شد. آینده‌پژوه‌ها در صدر اخبار قرار گرفتند و ادعاهایشان در مورد تکینگی فناوری، خطر هوش مصنوعی، برعکس‌سازی سن، انتقال آگاهی و در نهایت جاودانگی، به گوش بیشتر افرادی که در آن زمان پیگیر یا تحت تاثیر فناوری بودند رسید. معکوس‌سازی سن را در سال ۱۴۱۳ بدست آوردیم و انتقال آگاهی و در نتیجه جاودانگی را نیز در سال ۱۴۲۴. هرچند که در ابتدا به دلایلی که در این مطلب کاری به درست و غلط بودنشان نداریم، این فناوری در انحصار بود و همه افراد از آن بهره‌مند نمی‌شدند. هوش مصنوعی و تراشه‌ها نیز در حدود سال ۱۴۳۸ به این روند رشد افزوده شدند و ما در گذر از نسخه فیزیولوژیک، بیومکانیکی و مکانیکی خود، به نسخه هولوگرافیک امروزی خود رسیدیم. اتفاقات پس از حدود سال ۱۳۸۰ و افزایش شتاب رشد فناوری، تازه داشت مردم را متوجه این موضوع میکرد که زندگیشان، جهانشان و از همه مهمتر خودشان، با چه سرعت ترسناک و دور از ذهنی در حال پیشرفت و تغییر هستند.
    یادم می‌آید در آن چالش گفته شده بود که در مورد شهرتان بنویسید. شهر! چه مفهوم نوستالژیکی! درست به همان غریبی مفهومی مثل وطن و هم‌وطن. وقتی به این فکر می‌کنم که در آن زمان هیچکس تصورش را هم نمیکرد که در سال ۲۳۹۳ دیگر چیزی به نام شهر، فقط در خانه اجدادی ما زمین که حالا به موزه تاریخ تمدن انسانی تبدیل شده است، اندکی و شاید تنها اندکی مفهوم خواهد داشت، لبخند محو و البته تلخی بر روی لبانم می‌نشیند. ما، مردمانی که در سیارات و جهانهای موازی یا ساخته‌شده بسیاری پراکنده شده‌ایم، حالا دیگر چیزی از وطن، شهر، محله و اینها نمی‌دانیم. هرچند که به لطف دوراندیشی آینده‌پژوهان و در نظر گرفتن اصول اخلاقی، از طریق شاب، بیشتر از هر هم‌وطن، همشهری یا حتی هم‌خانه‌ای در سال ۱۳۹۳ به یکدیگر نزدیک هستیم و با هم ارتباط و تعامل داریم. اخلاق، بزرگترین و سخت‌ترین درسی بود که تمدن انسانی در طول تاریخ آموخت و برای آن بهای بسیار گزافی داد. بسیاری از ما، بهایی برای آموختن و به تکامل رسیدن آن شدیم. هرچند که هنوز راه درازی در این زمینه در پیش داریم، اما بیشتر از هر روز دیگری می‌دانیم که چطور باید با آن برخورد کنیم و دانش لازم آن را در اختیار داریم. دانشی که اولین نمودهای عملی و فراگیر آن، از حدود سال ۱۴۰۰ رقم خورد.
    یکی دیگر از تصورات آن مطلب که خوشبختانه غلط از آب درآمد، نابودی زیست‌محیطی به دست انسان بود. اینکه انسان ۲۳۹۳ در ویران‌شهری زندگی می‌کند که به واسطه ندانم‌کاری‌ها و اعمال مخرب خود او به وجود آمده است. آن روزها پدیده «گرمایش جهانی» در کره زمین، مهمترین موضوع زیست‌محیطی و از ترندهای زندگی انسان در آینده بود. محیط زیست به سرعت در حال تخریب بود و گونه‌های جانوری و گیاهی یکی پس از دیگری نابود می‌شدند و آینده را جز در انقراض یا انزوای نوع بشر بر روی زمین نمی‌دیدیم. اما مجموعه‌ای از اقدامات و پیشرفت‌ها مانع از تحقیق یافتن این سرنوشت شوم شد. اقداماتی مانند توافق‌های جهانی در جهت اهداف بشری و پیشرفت‌هایی همچون جایگزینی انرژی‌ها، تثبیت CO2 (علی الخصوص به واسطه میکروآلگ‌ها) و تکنولوژی‌هایی همچون ReEnergy (تغییر ماهیت بنیادی)، همه و همه دست به دست هم دادند تا بر سرنوشت شوم خود غلبه کنیم.

    حرف آخرم و مقصودم از گفتن اینها، جدای از عمل کردن به عهدم برای نوشتن این مطلب، همان است که در بخش مرتبط با اخلاق گفتم. بسیار حیاتی است که فراموش نکنیم که اخلاق مهمترین چیزی است که در گذر زمان بدست آورده‌ایم و معتقدم که از تمامی پیشرفت‌های پر زرق و برق فناورانه ما ارزشمندتر است. حفظ این مفهوم و دانش ارزشمند، همراهی و همکاری تمامی گونه‌های تمدن هوشمند در سراسر جهان‌ها را می‌طلبد و خطاب به هم‌نوعان خود می‌گویم و می‌خواهم که بسیار شایسته است که ما انسان‌ها از پرچمداران و پیش‌قراولان صیانت و حفاظت از این میراث گرانبها باشیم.
    در زمانی که به اتفاق همکارانم، اولین قدمها را در شاب برمیداشتیم، با خود عهد کرده بودم که اولین محتوایی که بر روی شاب منتشر می‌کنم همین باشد و تا آن زمان سکوت کرده و به پیشرفت آن فکر کنم؛ خوشحالم که اینگونه شد.

    با احترام.
    م. الهامیان.
    ====================
    پی‌نوشت:
    ۱. سایت یادداشت‌های یک آینده‌پژوه https://iranianfuturist.com اکنون نیز در شاب قابل دسترسی است.
    ۲. هموطن، چه واژه غریبی! اگر نمی‌دانید، به افرادی که در یک کشور در یک سیاره زندگی می‌کردند، هموطن می‌گفتند. حس هموطنان نسبت به یکدیگر، چیزی شبیه حس افراد یک کلونی یا یک جهان نسبت به یکدیگر بود.
    ۳. مطلب در سال ۱۳۹۳ نوشته شده بود، اما من آن را در سال ۱۳۹۵ دیدم.
    ۴. البته کاری نداریم که الان در حال تماشای ۴ خورشید در مناطق مختلف آسمان بالای سرم هستم. آن خورشید قرمز که از همه کوچکتر و البته دورتر است را از همه بیشتر دوست دارم. یک غول قرمز است!

    پاسخ
    • محسن طاهری

      جناب آقای الهامیان ذهن زیبای شما ستودنی و قلم روانتان تحسین برانگیز است. پیروزی هر روزه را برای شما آرزومندم

      پاسخ
      • محسن الهامیان

        خیلی ممنون از لطف شما 🙂
        البته من مهندس نیستم! :)))) 😉

        پاسخ

یک دیدگاه بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *