از منظر بنگاه داری در دنیای مدرن، مشخصاً میتوان سه دوره را در ایران شناسایی کرد.
دوره اول؛ دایناسورها
بنگاههای غولپیکری که با مدرنیزاسیون ایران از پهلوی اول پا به عرصه وجود گذاشتند و همواره بخش بزرگی از مؤسسان و مدیران آنها دولت بوده است. هدف عمده این بنگاهها در وهله اول، تقویت دولت مرکزی بود. در واقع این بنگاهها آنقدر بزرگ هستند که اغلب برای بخش خصوصی لقمهای بزرگتر از دهان محسوب میشوند. بنگاههای بزرگ نفتی، معادن بزرگ، صنعت فولاد و غیره، نمونههایی از این تیپ بنگاههای اقتصادیاند. در اینجا، دولت به نوعی همه کاره است. خودش سرمایهگذاری میکند، خودش تولید میکند، خودش توزیع میکند و نهایتاً خودش میخرد و مصرف میکند. بنگاههای خصولتی و خصوصیِ فعال در کنار این دایناسورها هم برای بقا قطعاً باید مورد تأیید دولتها باشند.
دوره دوم؛ گذار پرهزینه
اگر دوره اول، عصر ایکس ایکس لارجها است، دوره دوم را باید عصری برای مدیومها و اسمالها دانست. دولت، بنا بر هزار و یک دلیل قبول کرده است که بخش خصوصی باید پا به میدان اقتصاد بگذارد. دورهای برای معرفی مفهوم بنگاههای کوچک و متوسط (SEMs) است که با مفاهیمی مانند خوشههای صنعتی، بنگاههای زودبازده و کارآفرینی گره خورده است. دولت در اینجا، بیشتر نقش حامی مالی را بر عهده دارد و مدیریت این بنگاهها با بخش خصوصی است. این دوره را باید به نوعی گذار از اقتصاد دولتی به اقتصاد نیمه دولتی دانست. هر چند، تجربه ایران در بنگاههای کوچک و متوسط به زعم بسیاری از کارشناسان تلخ بوده و در نهایت کارنامه ما در سهم اینگونه از بنگاهها در اقتصاد، نمرهای بیشتر از مردودی نگرفت.
دوره سوم؛ تدفین دولت
دوره سوم را باید دورهای برای کنار گذاردن کامل دولت و نهادهای حکومتی از فرایند تولید از ابتدا تا انتها دانست. هر چند تدوین قانون، اجرای قانون و نظارت بر اجرای قانون هنوز امری حکومتی است، اما دیگر پاشنه آشیل بنگاهها در دوره سوم مدیران دولتی ناشایسته یا بدتر از آن نیاز به تأمین مالی دولتی نیست. موج سوم رویش استارت آپها (start up) یا شرکتهای نوپا با مفاهیم همراهی مانند شتاب دهی، ایده پردازی و کارآفرینی فناورانه است. در دنیای کنونی توجه بسیاری از کشورهای پیشرفته به رشد این نوع از بنگاهها جلب شده است و به حق، تاکنون خوب خود را نشان دادهاند. سهم دولت در این بنگاهها تقریباً صفر است. نه نقشی در مدیریت دارد و نه نقشی در تأمین مالی.
اما و اما و اما در ایران، برای اینکه این نوع از کسب و کارها به سرنوشت دو نوع بنگاهی که قبلا بازشناختم دچار نشوند، نکات زیر باید مدنظر قرار گیرند:
- دولت باید دست از سر این بنگاهها بردارد و به هیچ وجه، وارد میدان حمایت مالی از این بنگاهها نشود. حمایت مالی دولت یعنی مرگ تدریجی این کسب و کارها در هزارتوی سیستم بانکی.
- بهتر است دولت به جای ادای پدر پولدار دلسوز را در آوردن، فکری به حال سیستم آموزشی کشور کند تا خلاقیت جای خط خطی مشق شب را بگیرد و در بلند مدت اکوسیستم استارتآپها از منظر نیروهای انسانی با مشکل روبرو نشود.
- دولت باید در حوزه قوانین موانع را بردارد. نباید هیچ شرکت فناورانهای به خاطر تجمع عدهای جلوی یک مرکز دولتی متوقف شود. این ما هستیم که باید با فناوری تطبیق پیدا کنیم. یا منطبق شو یا بمیر.
و
- نوآفرینان جوان کشورم باید یاد بگیرند که در سیستم آموزشی فعلی چیزی برای عرضه نیست. اگر میخواهید در دنیای جدید کارآفرین باشید، سرنخهایش جایی بیرون از دانشگاههاست.
- نوآفرینان جوان کشورم باید شرکای مالی از میان مردم پیدا کنند. دولت (هیچ دولتی)، هیچ وقت تأمینکننده مالی خوبی نبوده است. اگر استارتآپی وام بانکی بگیرد، به سرنوشت همان بنگاههای کوچک و متوسط دچار میشود. کشور پر است از فرشتگان کسب و کار که با مذاکره از تو حمایت میکنند، با آنها شریک شو. بانکها مارهای خوش خط و خالی هستند که خونت را در شیشه میکنند.
- نوآفرینان جوان کشورم باید این جمله از ایلان ماسک را بالای دفتر ایدههایشان بنویسند: «شروع کردن یک ایده جدید مانند این است که بر لبه پرتگاه در چشمان ملکه مرگ زل بزنید». از هیچ چیز نترسید استارت بزنید. آینده از آن شماست.
نوشتههای مرتبط:
۰ دیدگاه