https://iranianfuturist.com

آینده پژوهی داده‌محور

بشر از دیرباز در سودای رام کردن آینده بوده است. از کاهنان باستانی که در دل ستارگان و احشاء قربانیان به دنبال پاسخ می‌گشتند تا متفکران عصر روشنگری که باور داشتند با نیروی عقل و علم می‌توان جهان را به یک ساعت دقیق و قابل پیش‌بینی تبدیل کرد، همگی در جستجوی یقین بوده‌اند. اما قرن بیست و یکم، این رویای دیرینه را با واقعیتی پیچیده و سرکش به چالش کشید. ما در دنیایی از «مسائل بغرنج» (Wicked Problems) زندگی می‌کنیم که در آن، پیش‌بینی‌های خطی و ساده‌انگارانه دیگر کارایی ندارند.

در این میان، آینده پژوهی همواره مانند یک چراغ در دستان ما بوده است؛ ابزاری برای روشن کردن مسیر در غار تاریک و ناشناخته آینده. اما اکنون، یک ابزار جدید و بسیار قدرتمندتر در اختیار داریم: یک نورافکن صنعتی غول‌پیکر به نام داده‌های بزرگ و یادگیری ماشین. این نورافکن با قدرتی بی‌سابقه، می‌تواند پرتوهای نور را به عمیق‌ترین و تاریک‌ترین زوایای غار بتاباند. وعده آن، وسوسه‌انگیز است: پایان دادن به عصر عدم قطعیت و آغاز دوران تسلط بر آینده.

اما یک سوال بنیادین و پارادوکسیکال مطرح می‌شود: آیا این نورافکن قدرتمند، غار را برای ما واقعاً روشن‌تر و امن‌تر می‌کند، یا صرفاً وسعت بی‌کران تاریکی، پیچیدگی و ناشناخته‌های آن را بیشتر به ما نشان می‌دهد؟ این مقاله به این پارادوکس جذاب می‌پردازد و بررسی می‌کند که چگونه هوش مصنوعی در حال دگرگون کردن نه تنها ابزارهای آینده پژوهی، بلکه خودِ مفهوم «عدم قطعیت» است.

نورافکن جدید: هوش مصنوعی چگونه آینده پژوهی را دگرگون می‌کند؟

داده‌های بزرگ و یادگیری ماشین به مجموعه‌های عظیم داده و الگوریتم‌های هوشمندی اطلاق می‌شود که می‌توانند الگوهای پنهان در این داده‌ها را کشف کنند. این فناوری‌ها در حال تزریق خونی تازه به رگ‌های آینده پژوهی هستند. تصور کنید یک هوش مصنوعی می‌تواند تمام پتنت‌های ثبت‌شده در سراسر جهان را به صورت لحظه‌ای بخواند و نه تنها کلمات کلیدی، بلکه «مسیر مفهومی» یک فناوری نوظهور را، حتی قبل از آنکه نامی برایش انتخاب شده باشد، شناسایی کند.

این تحول، به ظهور «رویکرد ترکیبی متخصص-هوش مصنوعی» منجر شده است. این یک رابطه همزیستانه است: هوش مصنوعی «چه چیزی» را فراهم می‌کند (الگوهای موجود در داده‌ها) و متخصص انسانی «خب که چه؟» را پاسخ می‌دهد (معنا، زمینه و پیامدهای استراتژیک آن الگوها). می‌توان هوش مصنوعی را به یک دستگاه MRI پیشرفته تشبیه کرد که تصویری با جزئیات باورنکردنی از بدن (محیط) ارائه می‌دهد. اما این تصویر به خودی خود بی‌معناست. این پزشک متخصص (آینده ‌پژوه) است که با درک تاریخچه بیمار و دانش عمیق خود، آن تصویر را تفسیر کرده و بهترین مسیر درمانی را تجویز می‌کند. ماشین به تنهایی انبوهی از داده است و انسان به تنهایی دارای نقاط کور. اما در کنار هم، آن‌ها تیمی قدرتمند برای تشخیص و درمان می‌سازند. این همکاری، کارهای سنگین و تکراری را خودکار کرده و ظرفیت ذهنی انسان را برای وظایفی که منحصراً در توان اوست، آزاد می‌کند: خلاقیت، شهود و قضاوت اخلاقی.

پارادوکس نور: آیا داده‌های بیشتر به عدم قطعیت بیشتر می‌انجامد؟

اینجاست که به قلب بحث می‌رسیم. آیا این نورافکن قدرتمند، عدم قطعیت را از بین می‌برد؟ برای پاسخ، باید تفاوت بنیادین میان ریسک و عدم قطعیت را عمیق‌تر درک کنیم.

ریسک مربوط به یک سیستم بسته و قابل محاسبه است. مانند یک بازی رولت در کازینو. قوانین بازی مشخص‌اند، تمام نتایج ممکن (اعداد روی چرخ) را می‌دانیم و می‌توانیم احتمال وقوع هر کدام را با دقت ریاضی محاسبه کنیم. تصمیم‌گیری در شرایط ریسک، قابل بهینه‌سازی است.

عدم قطعیت مربوط به یک سیستم باز و غیرقابل محاسبه است. مانند یک اکوسیستم زنده یا جامعه انسانی. در اینجا، نه تنها تمام نتایج ممکن را نمی‌دانیم، بلکه خودِ متغیرها و قوانین بازی نیز می‌توانند به طور غیرمنتظره‌ای تغییر کنند. گونه‌های جدیدی ممکن است پدیدار شوند. تصمیم‌گیری در شرایط عدم قطعیت، نیازمند تاب‌آوری، انطباق‌پذیری و ناوبری است، نه بهینه‌سازی.

حالا بیایید با این تفکیک، دوباره به استعاره غار بازگردیم. برای مسائل کوتاه‌مدت و مشخص که به ریسک شبیه‌ترند (یک اتاقک کوچک و شناخته‌شده در غار)، نورافکن هوش مصنوعی فوق‌العاده عمل می‌کند. سایه‌ها را به اشیاء واضح تبدیل کرده و به ما اجازه می‌دهد تا مسیر خود را با اطمینان محاسبه و بهینه کنیم.

اما برای چالش‌های بزرگ و بلندمدت که با عدم قطعیت واقعی روبرو هستند (کل سیستم ناشناخته و پیچیده غار)، این نورافکن یک پدیده متناقض را آشکار می‌کند. نور بیشتر، نه تنها تونل‌های بیشتری را به ما نشان می‌دهد، بلکه ماهیت خود غار را برای ما تغییر می‌دهد. ما متوجه می‌شویم که دیوارهای غار، صخره‌های ثابتی نیستند، بلکه ساختارهای پویایی هستند که دائماً در حال تغییر شکل‌اند. ما پژواک‌هایی از اعماق می‌شنویم که خبر از وجود سیستم‌های به هم پیوسته و ناشناخته‌ای می‌دهند که هرگز تصورشان را نمی‌کردیم.

در این حالت، نورافکن هوش مصنوعی عدم قطعیت را از بین نمی‌برد، بلکه مدل ذهنی ما از مسئله را به طور بنیادین دگرگون می‌کند. مسئله دیگر یک «چالش مسیریابی» ساده نیست، بلکه یک «مأموریت اکتشافی» در یک سیستم زنده، پویا و شگفت‌انگیز است. بنابراین، داده‌های بیشتر لزوماً به یقین بیشتر منجر نمی‌شوند؛ بلکه اغلب به درک عمیق‌تری از وسعت نادانسته‌هایمان می‌انجامند و می‌توانند ادراک ما از عدم قطعیت را افزایش دهند.

مهارت جدید: سواد داده به عنوان قطب‌نمای آینده

در نهایت، آینده پژوهی داده‌محور، نه یک نبرد میان شهود انسانی و هوش ماشینی، بلکه یک مشارکت و همکاری است. پارادوکس نور به ما می‌آموزد که شاید خود ابزاری که برای رسیدن به یقین ساخته‌ایم، بزرگترین معلم ما در هنر پذیرش عدم قطعیت باشد.

برای موفقیت در این پارادایم جدید، آینده ‌پژوهان به یک مهارت حیاتی جدید نیاز دارند: سواد داده (Data Literacy). این مهارت، تنها یک توانایی فنی نیست، بلکه یک مهارت تفکر انتقادی است. سواد داده یعنی توانایی پرسیدن سوالات درست از داده‌ها، شک کردن به الگوهایی که هوش مصنوعی به ما نشان می‌دهد و درک سوگیری‌های پنهان در خودِ داده‌ها.

آینده پژوهی در حال ورود به یک عصر جدید و بالغ‌تر است. ما از رویاهای عصر روشنگری برای یک جهان قابل پیش‌بینی عبور کرده‌ایم. هوش مصنوعی جایگزین تخیل و خلاقیت انسان نخواهد شد. بلکه بزرگترین سهم آن ممکن است این باشد که به ما نشان دهد غار آینده چقدر وسیع‌تر و شگفت‌انگیزتر از آن چیزی است که تصور می‌کردیم. هدف دیگر از بین بردن تمام سایه‌ها نیست؛ هدف، تبدیل شدن به کاشفان ماهری است که با مجهز شدن به نوری قدرتمند و خردی عمیق، از تاریکی نمی‌ترسند، زیرا می‌دانند که دقیقاً در همان فضاهای ناشناخته است که زیباترین و تحول‌آفرین‌ترین آینده‌ها در انتظار کشف شدن هستند.

 

منبع:   Big data, machine learning and uncertainty in foresight studies 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x