ریچارد اسلاتر کتاب “ آینده: تمام آنچه اهمیت دارد“، نوشته ضیاءالدین سردار را که در سری تمام آنچه اهمیت دارد توسط انتشارات هادِر اند استاتن در لندن، سال ۲۰۱۳، در ۱۵۸ صفحه منتشر شد، نقد میکند.
این کتاب میتواند به عنوان مقدمهای جامع و آگاهی بخش بر آینده پژوهی با رویکردی جستجوگرانه (استفساری) به حساب آید، اما پیامهای آن در مورد کیفیات رهایی بخش یک چنین استفساری و اهمیت حفاظت از نسلهای آینده در برابر پیامدهای اقدامات امروز، عمیقتر هستند. این کتاب سزاوار آن است که به طور گستردهای خوانده شود، چرا که جهتگیری موجزی نسبت به مسائل و مطالب آینده پژوهی ارائه میکند.
آینده پژوهی در تجسد نوین خود، برای حداقل نیم قرن حول صورتهای مختلف، تکامل یافته است. این پدیده طی این زمان گسترش پیدا کرد و به موجودیتی متمایز، جهان گستر و پیچیده تبدیل گشت که به سختی میتوان آن را برای تازه واردان و دیگر علاقهمندان توصیف و تشریح نمود. با این حال، با وجود نیاز آشکار و تلاشهای گوناگون، ثابت شده بود که جای یک مقدمه واقعاً رضایتبخش و به لحاظ فرهنگی آگاهی بخش، هنوز خالی است.
من حدود ده سال پیش مکالمهای با سردار در مورد همکاری برای نوشتن یک کتاب مقدماتی داشتم. اما آن زمان ناشران علاقهای به این موضوع نداشتند. بنابراین اولین سخنی که می توانم در مورد این کتاب کوچکِ و مفید بگویم، این است که خوشحالم که سرانجام یک ناشر، واقعا به اهمیت موضوع پی برد. دوم آنکه، در حالیکه ممکن نیست هیچ دو نفری به شیوهای یکسان با چنین کتابی مواجه شوند، شک دارم که شخص بهتری میتوانست آن را بر عهده گیرد. به عنوان ویراستار سابق فیوچرز و نویسنده و پژوهشگری توانمند در چندین رشته، افراد معدودی در دیگر مکانها می توانند برای ارائه این مقدمه خواندنی که در حال حاضر در اختیار داریم، شایسته تر باشند.
کتاب حاضر با یک پرسش دقیق و ظریف آغاز می شود و با همان خاتمه می یابد: فردا چه خواهید کرد؟ این پرسش به طرزی استوار «آینده» را درست همان جایی قرار می دهد که به آن تعلق دارد، یعنی در ساختار و بافتار زندگی روزمره. سردار به سرعت تمایل متعارف برای داشتن این فرض را که «آینده از خود مراقبت خواهد کرد»، رد نمود.
مسلماً آینده از خود مراقبت نخواهد کرد. شما ناگزیر هستید در مورد مسائل آشنا و روزمره از قبیل خانواده، مدارس، اموال، مشاغل، سرمایه گذاریها، بازنشستگیها و مانند آن عمیقاً تفکر نمایید. پس، این روش بسیار خوبی برای شروع است. به علاوه، او اشاره می کند که هر کسی در آینده سرمایه ای دارد، به ویژه اینکه در جهانی که توسط نیروهای قدرتمندِ تغییر احاطه شده است. من به این نکته در ادامه باز خواهم گشت.
سردار این دیدگاه را اتخاذ نمود که آینده پژوهی حالتی از تحقیق است -و نه فی نفسه یک رشته علمی- که همانند موضوع آن، اعتراضات و مذاکرات پیرامون ایده های آینده را بر می گزیند. هدف اساسی آن «باز نگاه داشتن آینده به روی تمام گزینه های بدیل و حصول اطمینان از این امر است که ایده ها در مورد آینده صرفاً به گامهایی به سوی اشکال جدیدی از ظلم و ستم مبدل نشوند».
این ادراک که آینده پژوهی میتواند به شدت رهاییبخش باشد، به کلی حفظ شده است، همانطور که در مورد اهمیت ارزش نهادن به تنوع و سنتها چنین است. او به طور خلاصه نشان می دهد که چگونه دیدگاههای فرهنگی نسبت به زمان، پیامدهایی دارد و خواننده را از طریق چهارگانه آشنای آیندههای ممکن، محتمل، پذیرفتنی و دلخواه همراهی میکند. پاسخ او به مسئله ی چگونگی تطبیق دادن تعداد کثیری از آینده های میان مدتِ پیشنهاد شده، پاسخی جامع و شفاف است که پیامدهای آن برای نسل آینده را در نظر می گیرد.
همانطور که نویسنده تاریخ مختصری از آینده پژوهی، اصطلاحات، اصول، مفاهیم و روشها را مرور مینماید، ظرافتی رشک برانگیز و در این متن، لازم در مواجهه با موضوع به چشم می خورد. فصل کوتاهی به سناریوها، به عنوان گستردهترین و مشهورترین روش آینده پژوهی، اختصاص یافته است.
آرمانشهر و ویرانشهر به عنوان بخشی از این تاریخ و بر حسب کاربردهای معاصر آن ها مطرح شده اند. پس از آن، بخشی وجود دارد که به طرز رندانهای «نگاه به تمام جهات» نامیده شده است، جاییکه او مروری مناسب از دو دورنمای غالب یعنی همان آینده اندیشی یکپارچه و تجزیه و تحلیل لایهای علّی (CLA) را ارائه میکند. پس از چندین سال کار با سردار، تقریباً میدانم که موضع او در این قضایا کجاست و تحت تأثیر بیطرفی و خویشتنداری او قرار گرفتم. سپس به منظور نشان دادن اینکه چگونه آینده پژوهی به مردم و اجتماعات مربوط است، بخش یکی مانده به آخر به آینده های گروهی رسیدگی میکند. مسائل عدم اقتدار در برابر مشارکت، به طور خلاصه مطرح شده است.
بخش کوتاه پایانی به نام «بعد چه؟» تاریخ پیشگوییهای شکست خورده را به منظور یادآوری این نکته که «آینده کمتر عرصه پیشگویی و بیشتر عرصه تغییر و اقدام است» تکرار می کند. این بخش منابع متنوعی را به منظور بحث در این مورد پیش می کشد که تفکر کوتاه مدت و اولویت های نهادهای اصلی غربی در حال حاضر به طور گسترده ای در حال فعالیت علیه منافع مشترک در آیندههای قابل زیستن و صلح آمیز هستند.
قسمتهای هایلایت با حروف برجسته، یک نقد مختصر اما قوی از این موضوع است که چگونه علاقه جاری در حوزه کسب و کار به موضوع رشد، مشتری گرایی و ارزش سهامداران، ناپایدار و حتی گمراه کننده به نظر می رسد. در اینجا تعجب می کنم که چرا نویسنده تصمیم گرفته از دیگران نقل قول نماید، اما از ابراز هرگونه اظهار نظر واقعی از طرف خود، خودداری کرده است.
او یک نکته معتبر اما کلی تر را مطرح کرد که «تفکر آینده پژوهانه هنگامی معنادار می شود که خطرات بالقوه ای را که می توانند به آینده نزدیک شوند یا آن را استعمار کنند، شناسایی و نقد نماید، و بکوشد معنای زمان حال را دریابد.» چه کسی میتواند با آن مخالف باشد؟ یا مجدداً، با این دیدگاه نویسنده در مورد «دغدغه مهم» آینده پژوهی که به عنوان این نیاز توصیف شده است که «آینده را واقعی تر، در دسترستر و بیواسطهتر بسازیم و از این رو زمان حال را عرصه ای قرار دهیم که اقدام برای انتقال به دهه های آینده در آن صورت پذیرد.» بنابراین، چرا آنچه را که من «اضطرار جهانی» و دیگران «مگابحران» می نامند، کنار نگذاریم؟
پیش تر ذکر کردم که هیچ دو نویسنده ای ممکن نیست به کاری از این نوع با شیوه ای دقیقاً یکسان برخورد کنند. با توجه به شناختی که از سبک شجاعانه و معمولاً صریح سردار داشتم، تعجب کردم از اینکه او دو تهدید بزرگ برای نوع بشر را به طور صریح و مستقیم نام نبرد، یعنی همان تغییرات اقلیمی/گرم شدن خارج از کنترل کره زمین و دورنمای رو به رشد آینده های «انفجار جمعیت و نابودی منابع» و فرصت «ساختن آینده واقعی تر» را از دست داد. به طور قطع، هر دوی این ها پشتیبانی قوی برای این منطق که پیشتر مطرح شد، فراهم می کنند. بدان معنا که، این ها دلایلی نه تنها برای جدی تر گرفتن آینده پژوهی، بلکه همچنین برای پشتیبانی از ظهور آن به عنوان یک دغدغه اصلی هستند.
اگر چه این درست است که در مجموع بسیاری از افراد گزارشات آینده های مثبت را ترجیح میدهند، این واقعیت که ما نمیتوانیم به سادگی بدون شناسایی و رسیدگی به این مسائل کنترل ناپذیر به هیچ یک از آن ها دست یابیم، به قوت خود باقی میماند. آن ها به طور مستدل در قلب اقدامات آینده پژوهانه قرار گرفته اند، بدون در نظر گرفتن اینکه چگونه درون فرهنگ ها یا سنت های مختلف مفهوم سازی شده اند.
برخورد فرهنگها با چرخههای ژئوفیزیکی، یک واقعیت اجتنابناپذیر در زمان ماست. از این منظر، ضروری است در مورد احتمال فزاینده سناریوهای ویرانشهر در آینده نزدیک، شفاف باشیم. چرا که این سناریوهای ویرانشهری به اشتباه به طرز گسترده ای به عنوان پیشگوییهای قدری (جبری) تیره و تاری توصیف شده اند، که باید به بهترین نحو از آنها اجتناب شود.
اما، توجهی ناکافی به این واقعیتِ بسیار امید بخش معطوف شده است که تصاویر چالش برانگیزِ آینده های بدبینانه می توانند به فراخواندن نیروهای انسانی و اجتماعی که برای ابطال آن آینده های بدبینانه مورد نیاز است، کمک کنند. به نظرم، نقل قول از دیگران در مورد چنین مسائلی و آشکارا صریح نبودن در مورد آن ها، کاری را که در غیر این صورت می توانست بخش تاثیر گذار کار باشد، تضعیف کرده است.
نکته آخر اینکه بشریت به طور موثق در حال از دست دادن زمان برای مواجهه با دامی جهانی است، دامی که حاصل بی بصیرتی و توسعه طلبی آنهاست. بنابراین از دیدگاه من، یک یا دو پاراگراف کوتاه و دقیق در مورد «مسیرهای انفجار جمعیت و نابودی منابع»، می توانست سطح این نتیجه گیری را به طرز سودمندانه مثبتی بالا برد و بدین وسیله تاثیر کلی آن را افزایش دهد.
بخش پایانی منابع که از روی سلیقه «۱۰۰ ایده» نام گرفته، منبعی ارزشمند، گسترده و به طرز سخاوتمندانه ای متمایل به توسعه است که امیدوارم افراد بسیاری از آن بهره ببرند. اما یک نکته در مورد آیتم ۳۶ یعنی «موسسه آینده نگاری استرالیایی» وجود دارد که اگر ویرایش دومی بر این کتاب نوشته شود، امیدوارم این تصور که آن «بستر پیشرفت آینده پژوهی در دهه ۹۰ بوده» اصلاح شود چرا که در واقع آموزش در نیمه سال ۲۰۰۰ آغاز شد.
روی هم رفته، به هر حال، همان طور که در ابتدا ذکر کردم، شک دارم که شخص دیگری، در هر جایی، میتوانست کار بهتری از نوشتن این مقدمه که برای مدتهای طولانی مورد انتظار بوده، انجام داده باشد. این کتاب به عنوان یک مقدمه ی عالی در زمینه آینده پژوهی استحقاق آن را دارد که توسط هر کسی که به آینده این حوزه و جهان اهمیت می دهد، بسیار خوانده، توزیع و ترویج شود.
خبر خوب اینکه این کتاب به زبان فارسی ترجمه شده و در حال حاضر در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. برای کسب اطلاعات بیشتر اینجا را کلیک کنید.
۰ دیدگاه