راسل اکاف و برنامه ریزی آینده ساز

۲ دی ۱۳۹۴ | مبانی آینده پژوهی

این نوشتار برگرفته از مقاله‌ای با عنوان  «چهار نگرش به برنامه‌ریزی» نوشته راسل اکاف است که توسط آقای تقی ناصر شریعتی ترجمه و در نشریه تدبیر به چاپ رسیده است. از آن‌جا که یکی از بهترین مطالبی است که تا کنون خوانده‌ام و ارتباط آینده‌پژوهی و برنامه‌ریزی را روشن می‌کند، حیفم آمد آن را بازنشر ندهم. به ویژه آن‌که بسیاری از مدیران، عطش آشنایی با آینده‌پژوهی و کاربردی کردن آن در سازمان‌ها و شرکت‌های خود را دارند. در ادامه بخوانید… 

برنامه‌ریزی در سازمان

هنوز مدیران زیادی هستند که به برنامه‌ریزی اعتقادی ندارند. نگرش‌ها نسبت به برنامه‌ریزی بسیار متفاوت است، اما می‌توان آن‌ها را در چهار نوع عمومی دسته بندی کرد: حال‌گرایی (INACTIVE)، گذشته‌گرایی (REACTIVE)، آینده‌گرایی (PREACTIVE)، و آینده‌سازی (PROACTIVE). این نگرش‌ها نزد هر فرد و یا سازمان به نسبت‌های مختلفی با یکدیگر ترکیب می‌شود و ترکیب حاصل، از زمانی که به زمان دیگر و از موقعیتی به موقعیت دیگر تغییر خواهد کرد. به علاوه در هر زمان نگرش‌های بسیار متفاوتی نسبت به برنامه‌ریزی در هر سازمان وجود خواهد داشت.‌

با این همه معمولاً یکی از این نگرش‌ها در افراد و سازمان‌ها بر دیگر نگرش‌ها غالب می‌شود. این چهار نگرش را می‌توان به رنگ‌های اصلی تشبیه کرد، آنها را می‌توان به گونه‌های مختلف با یکدیگر ترکیب کرد و گستره وسیعی از نگرش‌های ثانوی را بدست آورد که در پرتو شرایط متفاوت تغییر خواهند کرد. علی‌رغم تنوع ترکیب‌های ممکن، نمونه‌های خالص به آسانی قابل شناخت است.

چهار نگرش به برنامه ریزی از دیدگاه راسل اکاف

  • حال‌گرایی

حال‌گرایان از موقعیتی که امور دارند و راهی که دنبال می کنند، خرسند هستند. بنابراین بر این باورند که هرگونه مداخله در روند وقایع، بعید است که به بهتر شدن آنها بینجامد و بیشتر احتمال دارد که آن‌ها را بدتر کند. حال‌گرایان موضعی بی‌فعل اتخاذ می‌کنند، آن‌ها سعی می‌کنند که «سوار بر موج» شوند، بی آن‌که قایق را از جای خود تکان دهند. فلسفه مدیریت آنان، محافظه کاری است. آن‌ها ثبات و بقا را می‌جویند. آنها می‌خواهند کاملاً رها باشند و در این صورت هر چه پیش آید، موجب خرسندی است.

حال‌گرایان بر این باورند که غالب تغییرات اجتماعی و محیطی اموری فریبنده و یا سطحی و یا موقتی است. آن‌ها نوعاً کسانی را که فریاد «بحران» سر می‌دهند، ترس‌انگیزان و مبشران نابودی می‌دانند. حال‌گرایان چنین فریادهایی را در تاریخ جامعه و یا سازمان خود به خاطر می‌آورند و هم‌چنین به خاطر می‌آورند که چه پیش‌بینی نابخردانه‌ای در آن موارد صورت گرفته بود. چون جامعه و یا سازمان آن‌ها، علی‌رغم همه بحران‌های پیشین، بقای خود را حفظ کرده، حال‌گرایان ادعا می‌کنند که دلیلی در دست نیست که در آینده هم نتوانند به حیات خود ادامه دهند.

سازمان‌های حال‌گرا به فعالیت زیادی نیاز دارند تا از وقوع تغییرات جلوگیری کنند. آن‌ها به گونه‌های مختلف دست روی دست می‌گذارند. نخست آن‌که می خواهند تمامی تصمیمات مهم در «راس» گرفته شود. حرکت به طرف راس آن چنان کند است که گویی خود یک مانع است. با این رویه اغلب پیشنهادات برای انجام تغییر حتی به راس نمی‌رسد و خنثی می‌شود. آنهایی که این مسیر را طی می‌کنند و به راس می‌رسند به اندازه کافی تأخیر داشته‌اند که وقتی به مقصد برسند نامربوط شده باشند. پیشنهاداتی که به راس می‌رسد، هنوز فرصت تاخیر دارد. آن‌ها برای تغییر و اصلاح و یا ارزیابی مجدد به مراتب پایین‌تر و یا خارج از سازمان، عودت داده می‌شوند. بدین‌سان سازمان همانند یک تکه اسفنج عمل می‌کند (پیشنهادات را در خود نگاه می دارد) و ظاهراً خود را فعال نشان می دهد.

حال‌گرایان فقط هنگامی در برابر یک جریان موضع می‌گیرند که مجبور باشند. «مجبور باشند» به این معنی است که موضعی که اتخاذ می‌کنند، تنها راه باقی‌مانده برای ممانعت از وقوع تغییر باشد. برای حال‌گرایان هرجا که ممکن باشد کلمات جای عمل را می‌گیرند، حال‌گرایان، تولیدکنندگان زبردست بیانیه‌های سیاسی، نوشته‌های تهی، اسناد استراتژیک، اعلام مواضع، گزارشات و انواع اسنادی هستند که بتوانند جانشین عمل شوند. ابزار رایج دیگری که به کمک آن حال‌گرایی تحقق پیدا می‌کند، تشکیل کمیته‌ها، شوراها، کمیسیون‌ها، گروه‌های مطالعاتی و هر چیز دیگری است که یک تصمیم را عقیم سازد.

مسئولیت‌های چنین گروه‌هایی آن چنان با تأنی همراه است که آن‌ها می‌توانند بیشتر وقت خود را مصروف بحث درباره تعریف مأموریت‌ها و اختیارات قانونی خود نمایند. هرگاه که یکی از آنان پیشنهادی را مطرح کند، کسانی که در گروه نماینده نداشته‌اند، می‌توانند نبود نماینده خود را عنوان کنند و خود گروه دیگری را سامان دهند. این فرایند می‌تواند بطور نامحدود ادامه پیدا کند، به ویژه اگر تغییرات پرسنلی نیز مزید بر علت شود.

در موارد نادری که یک سازمان حال گرا دست به عملی می‌زند (تصمیم به تغییر می گیرد) تقریبا این اطمینان هست که نیروی انسانی و اعتبارات لازم برای اجراء وجود ندارد و بدین ترتیب تأثیر احتمالی تغییر به حداقل می‌رسد.

نزد حال گرایان، دسترسی، اساسی‌ترین ضابطه برای انتخاب ابزار است. غالباً اهداف با ابزارها تطبیق داده می‌شود و نه بالعکس. همان‌طور که هیرشمن (A.D.HIRSCHMAN) و لیندبلوم (C.ELINDBLOM) که شاید بهترین معرف‌های این موقعیت هستند در استراتژی‌های تصمیم گیری خود بیان می‌کنند. «به جای تطبیق ساده ابزار با اهداف، اهدافی برگزیده می شود که با ابزارهای در دسترس سازگار باشد». حال گرایان بیشتر میل دارند آن چیزی را بخواهند که می‌توانند به دست آورند نه اینکه برای به دست آوردن آن‌چه که می‌خواهند تلاش کنند.

هر زمان که حال گرایان در جریانی مداخله می‌کنند، این کار را با حداقل ممکن انجام می‌دهند. به بیان هیرشمن و لیندبلوم «کوشش‌هایی که برای درک یک موقعیت صورت می‌گیرد محدود به سیاست‌های جاری است». حال گرایان بیشتر از آن می ترسند که کاری را انجام دهند که نمی‌بایست انجام شود، تا آن‌که کاری را انجام ندهند که می‌بایست انجام شود. لذا آن‌ها فقط در برابر تهدیدهای جدی واکنش نشان می‌دهند و نه در برابر فرصت‌ها. با این کار آن‌ها کاری را انجام می‌دهند که تحت عنوان «مدیریت بحران» شناخته شده است.

بطور کلی تنها سازمان هایی می توانند تحت مدیریت حال گرایی ادامه حیات دهند که توسط محیط خود و از طریق سوبسید حمایت شوند و بقای آنها ارتباطی به عملکردشان نداشته باشد. مشهورترین نمونه چنین سازمان هایی در جامعه آمریکا، دانشگاه ها هستند و ادارات دولتی و شرکت های انحصاری خصوصی که مورد حمایت دولت می باشند (در ایران هم همین وضعیت جاری و ساری است). نا گفته پیداست که حال گرایان برنامه ریزی را باور ندارند. آنها حتی به حل مسئله نیز اعتقادی ندارند.

  • گذشته‌گرایی

گذشته گرایان، وضعیت گذشته را نسبت به حال ترجیح می‌دهند و بر این باور هستند که امور از بد به سوی بدتر شدن می‌روند، بنابراین آنها نه فقط در برابر تغییرات مقاومت نشان می‌دهند، بلکه تلاش می‌کنند که تغییرات قبلی را نیز خنثی کرده و به موقعیتی باز گردند که در گذشته داشته‌اند. آن‌ها معمولاً افسوس «روزهای خوب گذشته» را می‌خورند، تمایلی که آنها نسبت به گذشته دارند، فلسفه مدیریت آنان را واپس گرا (REACTIONARY) می‌سازد.

گذشته گرایان بیشتر تحت تأثیر نفرت‌هایشان حرکت می‌کنند، تا عشق‌هایشان. جهت‌گیری آنان بیشتر جبرانی (REMEDIAL) است و نه خواستاری (ASPIRATIONAL). آن‌ها بیشتر سعی می‌کنند که از ناخوشایندها بپرهیزند نه اینکه خوشایندها را به دست آورند. آن‌ها در هر پیشنهادی تازه‌های کمی می‌بینند و تازه‌های کم‌تری برای آنان شایستگی پذیرش دارند.

واکنش آنان در برابر اغلب پیشنهادات برای تغییر این است: «امتحان کردیم به درد نمی خورد». مثلاً وقتی که به یک مدیر راه آهن پیشنهاد استفاده از برنامه ریزی خطی را برای حل مسائلش دادم گفت که این کار را ده سال قبل انجام داده و فایده نداشته است، در حالی که در آن زمان عمر برنامه ریزی خطی کمتر از ده سال بود. از آن‌جا که تغییرات تکنولوژیک بسیار آشکار است و از آنجا که همیشه پیچیدگی تکنولوژی در گذشته کمتر از حال بوده است، تکنولوژی در نظر گذشته گرایان عامل اساسی گرفتاری‌های آن‌هاست.

آن‌ها هنر را بر علم ترجیح می‌دهند، هنر گذراندن امور در برابر علم مدیریت. در برخورد با مسائل آن‌ها بر عرف، کشف و شهود و قضاوت‌های مبتنی بر تجربه طولانی (COMMON SENSE) متکی می‌شوند، در نظر آنان هر قدر تجربه بیشتر باشد، بهتر است. آن‌ها بر این باور هستند که تجربه، بهترین معلم است و بهترین مدرسه سر به سنگ خوردن است. به همین دلیل آنان برای ارشدیت، بی جنبشی، سن، پایگاه سازمانی (ALLOCATE STATUS) و مسئولیت‌های متناسب با آنها ارزش فراوانی قائل هستند.

گذشته گرایان پیچیدگی را دوست ندارند و سعی می‌کنند که از آن بپرهیزند. آنان سیستم‌های پیچیده را به مسائل ساده که راه حل‌های ساده نیز دارند (راه حل‌هایی که تجربه شده و درست هستند) تجزیه می‌کنند. آنها کسانی هستند که برای همه مسائل راه حل پیشنهاد می‌کنند، اما برنامه ریز نیستند. آنها سعی می‌کنند که گذشته را با تخریب وضعیت پیچیده‌ای که فکر می‌کنند، محصول برنامه ریزی دیگران است، باز گردانند. برخلاف حال گرایان، گذشته گرایان سوار بر موج نمی‌شوند، آنها سعی می‌کنند که در خلاف جهت موج به سوی ساحل آشنا شنا کنند. بنابراین تعجب‌آور نیست که این نگرش زمانی موفقیت‌آمیز بوده باشد، اما امروز تعداد موسسات و سازمان‌هایی که چنین رویه‌ای را بپذیرند رو به کاهش است.

  • آینده‌گرایی

آینده‌گرایی

آینده‌گرایان نمی‌خواهند که امور چنان باشد که هست و یا آن چنان که روزگاری بوده است. آن‌ها باور دارند که آینده بهتر از امروز و بهتر از گذشته خواهد بود. این‌که چقدر بهتر خواهد بود بستگی به آن دارد که آن امور چقدر خودشان را برای آینده مهیا کرده باشند. بنابراین آن‌ها تلاش می‌کنند که آینده را پیش بینی کنند و برای آن آماده شوند. آن‌ها چیزی فراتر از بقا می‌خواهند، آن‌ها می‌خواهند که رشد کنند، که بهتر، بزرگتر، مؤثرتر، قوی‌تر و خیلی «تر»های دیگر باشند، آن‌ها می‌خواهند که بهتر از حد لازم باشند، می‌خواهند که تا حد ممکن عمل کنند، می‌خواهند که بهینه باشند.

آینده‌گرایان نه تنها نگران هستند که کاری را غلط انجام دهند، (اشتباه در اجرا) بلکه نگران هستند که کار درستی انجام نشده بماند (اشتباه در عدم اجرا). در نتیجه آن‌ها همان‌قدر به فرصت‌های بالقوه دل مشغولند که به تهدیدات بالفعل و بالقوه. آن‌ها تلاش می‌کنند که پیش از آن‌که مسئله‌ها جدی و یا حتی آشکار شوند، خود را با آن‌ها تطبیق دهند. به همین دلیل آن‌ها پیشاپیش درگیر پیش بینی‌ها، طرح ریزی‌ها، و هر راه دیگری هستند که شمایی (GLIMPSE) از آینده را نشان دهد. آن‌ها بر این باور هستند که آینده، ناگزیر کنترل ناپذیر است، اما آن‌ها می‌توانند آمدنش را شتاب بخشند و آثار آن را بر خود کنترل کنند. بنابراین آن‌ها برای آینده طراحی می‌کنند، ولی آینده را طراحی نمی‌کنند.

برنامه‌ریزی آینده نگر و حل مسئله بیشتر بر منطق، علم و تجربه مبتنی است و کمتر بر احساس مشترک، کشف و شهود و قضاوت اتکا می‌کند. برخلاف گذشته‌گرایان، آینده‌گرایان علم و تکنولوژی را به خاطر بیشتر پیشرفت‌هایی که بشر داشته است، می‌ستایند و بحران‌ها و مسائل جاری را ناشی از استفاده نکردن و یا بد استفاده کردن از این دو می دانند. آنها راه حل مسائل و استفاده از فرصت ها را بیشتر در تحقیق و توسعه می جویند تا در تغییرات فردی وسازمانی. آنها بیشتر سخت‌افزارگرایند تا نرم‌افزارگرا، شی‌گرایند تا مردم‌گرا. هر زمان که باید با مردم مواجه شوند، ترجیح می‌دهند که با آنها به صورت مجتمع و غیر شخصی مواجه شوند تا انفرادی، زیرا که بر این باورند که رفتار جمعی بیشتر قابل پیش بینی است.

برنامه ریزان و تصمیم گیرندگان آینده نگر تمایل دارند که سیستم از طریق منابعی که بر آنها کنترل مستقیم دارد، اداره شود. آنان پیشاپیش درگیر تخصیص و استفاده از این منابع در درون سیستم هستند. آن‌ها کوشش نمی‌کنند تا بر دیگر سیستم‌های محیط تأثیر بگذارند، آن‌ها محیط را بیشتر محدودیت می‌انگارند تا فرصت. بنابراین، آن‌ها با سیستم‌های دیگر بیشتر رقیب هستند تا یار. اگر فلسفه مدیریت گذشته گرایان، واپس گرایی و از آن حال گرایان محافظه کاری است، از اینان لیبرالی است. آینده گرایان در پی تغییر درون سیستم هستند، نه تغییر خود سیستم یا محیط آن. آنان اصلاح‌طلبند نه انقلابی.

آنها نه می‌خواهند که سوار بر موج شوند و نه آن‌که در در مقابلش شنا کنند. بلکه می‌خواهند که پیشاپیش آن سوار باشند تا موج به هر کجا که می‌رود آنان زودتر به آن‌جا رسیده باشند. از این رو آنان بر این باروند که می توانند از فرصت‌ها بهره‌مند شوند، پیش از آن‌که دیگران به این فرصت‌ها دسترسی پیدا کنند. برنامه ریزان آینده گرا نقش خود را تهیه برنامه‌ها و ارائه برنامه به کسانی می‌دانند که این کار را به آنان محول کرده‌اند و نه درگیر شدن در اجرای برنامه‌های مصوب. آینده گرایان برنامه ریزی را چون گامی از گام‌های منفصل می‌بینند که به پذیرش و یا رد برنامه‌های آن‌ها می‌انجامد. این که چه بر سر برنامه‌های آن‌ها خواهد آمد مربوط به دیگران است.

  • آینده‌سازی

آینده‌سازان نمی‌خواهند که امور را به حال خود واگذارند و نمی‌خواهند که به گذشته باز گردند آن‌ها می‌خواهند آینده دلخواهی را طراحی و راه‌هایی را ابداع کنند تا چنین آینده‌ای تحقق بیابد. آنان بر این باورند که ما می‌توانیم بخش‌های معینی از آینده و نیز تأثیرات آن را بر خودمان کنترل کنیم. آینده‌سازان سعی می‌کنند که از تهدیدات پیشگیری کنند، نه اینکه فقط برای برخورد با تهدیدات آماده شوند و سعی می‌کنند که فرصت‌ها را ایجاد کنند، نه این‌که فقط از فرصت‌ها استفاده کنند.

به نظر آینده سازان، آینده گرایان وقت خیلی زیادی را صرف پیش بینی آینده می‌کنند. آن‌ها می‌گویند که آینده بیش از آن‌که حاصل وقایعی باشد که در فاصله گذشته و حال رخ داده، وابسته به کارهایی است که در فاصله حال و آینده انجام می‌دهیم. مهم‌ترین مانع بین انسان و آینده دلخواهش، خود اوست.

آینده‌سازان بنا را بر بقا یا رشد نمی‌گذارند. آنها خودتوسعه‌ای (SELF – DEVELOPMENT)، خود تشخیصی (SELF – REALIZATION) و خودکنترلی (SELF – CONTROL) یعنی افزایش توانمندی در رقم زدن و کنترل سرنوشت خود را می‌جویند. آن‌ها نه توجیه‌گرند (SATISFICER) نه بهینه‌ساز (OPTIMIZER)، آنها آرمان‌گذار (IDEALIZER) هستند. آن‌ها برنامه‌ریزی می‌کنند که در آینده بهتر از آن‌چه که امروز بهترین به نظر می‌رسد، عمل کنند. آن‌ها آرمان‌هایی را دنبال می‌کنند که می‌دانند هرگز قابل دسترسی نخواهند بود، اما مستمراً می‌توان به آن‌ها نزدیک‌تر شد. بنابراین نزد آن‌ها تعیین آرمان‌ها و طراحی آینده‌های آرمانی، کوشش‌هایی بیهوده در رسیدن به ناکجا آباد نیست، بلکه گام‌هایی است ضروری در سمت‌گیری‌های بلندمدت برای توسعه مستمر.

آنان با آرمان‌ها هم‌چون مطلق‌های نسبی (RELATIVE ABSOLUTES) (اهداف نهایی که جمع‌بندی آنها وابسته است به دانش امروز ما و درکی که از خود و محیط خود داریم) برخورد می‌کنند. بنابراین آرمان‌ها باید در پرتو آنچه که از برخورد با آن‌ها می‌آموزیم، بازنگری شوند. به خاطر نرخ‌های فزاینده تغییرات تکنولوژیک و اجتماعی، آینده‌سازان سعی می‌کنند که سیستم‌ها را به گونه‌ای طراحی کنند که توانمندی آموختن و انطباق سریع آن‌ها افزایش یابد. آن‌ها ادعا می‌کنند که دیگر تجربه بهترین آموزگار نیست. تجربه بسیار کند، بسیار مبهم و بسیار کم‌دقت است. بنابراین آن‌ها تلاش می‌کنند که هر جا ممکن باشد آزمایش را جانشین تجربه کنند. آن‌ها سعی می‌کنند که اجرای هر تصمیم را هم‌چون یک آزمایش طراحی کنند تا ثمربخشی آن تصمیم و فرایند تحقق آن را بیازمایند.

از دید آینده سازان هیچ جنبه‌ای از سیستم از تغییر بر کنار نیست، آینده‌سازان علاقه‌مندند که در ساختار، کارکرد، سازمان و پرسنل سیستم و نیز تخصیص و استفاده از منابع آن بازنگری نمایند. برخلاف آینده گرایان، آینده سازان سعی می‌کنند که موجبات تغییر در سیستم‌های محیطی خود را فراهم سازند. تغییراتی همان‌قدر بنیادی که برای سیستم‌های تحت کنترل خود خواستار هستند. آن‌ها جهان را فقط همسایه خود نمی‌انگارند، بلکه آن را میدان عملیات خود می‌دانند.

برنامه ریزی از دیدگاه راسل اکاف

آینده‌سازان تکنولوژی را فی نفسه نه خوب می‌دانند و نه بد، بلکه در آن استعداد خوبی و بدی می‌بینند. آن‌ها باور دارند که تأثیرات تکنولوژی، وابسته به آن است که مردم چگونه از آن استفاده کنند. از این رو آن‌ها رفتار و تکنولوژی را جنبه‌های به هم وابسته‌ای از سیستم‌های اجتماعی – فنی می‌بینند. آن‌ها علم و انسانیت را دو جنبه از یک فرهنگ تلقی می‌کنند و نه دو فرهنگ مجزا. این جنبه‌ها همانند دو روی یک سکه می‌توانند جداگانه مورد بحث و بررسی قرار گیرند، اما نمی‌توان آن‌ها را از هم جدا کرد.

از دید آینده‌سازان، علم جستجوی تشابهات در چیزهایی است که ظاهراً متفاوت است و انسانیت جستجوی تفاوت‌ها در چیزهایی است که ظاهراً مشابه است. دانشمندان عمومیت را می‌جویند و انسان گرایان خصوصیت را. برای برخورد با یک موقعیت مسئله دار، آنان باید بتوانند همسانی‌ها و ناهمسانی‌های آن را با موقعیت‌های تجربه شده گذشته تعیین کنند. آگاهی از همسانی‌ها به ما این توان را می‌دهد که از آن‌چه می‌دانیم استفاده کنیم، آگاهی از ناهمسانی‌ها ما را قادر می‌کند که مشخص کنیم چه چیزهایی را هنوز باید بیاموزیم تا بتوانیم با مسئله برخورد مؤثر داشته باشیم. انسانیت ما را به مسئله رهنمون می‌سازد، علم و تکنولوژی به ابزارهایی جهت حل این مسئله ها.

آینده‌سازان بنیادگرایند. آنها سعی می‌کنند که زیربناها را نیز همچون روبناهای جامعه و نهادها و یا سازمان‌های آن تغییر دهند. آن‌ها نمی‌خواهند که در برابر موج مقاومت کنند، سوار بر آن شوند و یا پیشاپیش آن سوار باشند، آن‌ها سعی می کنند که سمت موج را تغییر دهند. علی‌رغم معرفی آشکارا بی طرفانه من از این چهارگونه، موقعیت‌هایی هست که در هر کدام، یکی از این گونه‌ها مناسب‌ترین است.

به عبارت ساده تر، اگر تغییرات درونی و بیرونی یک سیستم (موج) آن گونه است که انسان می‌خواهد و با شتابی است که می‌خواهد، حال‌گرایی مناسب است. اگر سمت تغییر مطلوب، اما حرکت کند است، آینده‌گرایی مناسب می‌باشد. اگر تغییر رو به سویی دارد که انسان نمی‌خواهد و ترجیح می‌دهد که در جایی باشد که هست و یا بوده، گذشته‌گرایی مطلوب است. اما اگر انسان نمی‌خواهد که به گذشته باز گردد و یا در همان حال بماند که هست و یا به سوی آینده‌ای که امروز می‌بیند برود، آینده‌سازی مناسب است. گرایش من به آینده‌سازی از این باور من بر می‌خیزد که جامعه ما می‌تواند بسیار پیشرفته‌تر باشد ولی تمایلی به پیشرفت ندارد، بنابراین مداخله ما لازم است.

حال‌گرایان و گذشته‌گرایان در نهایت برنامه‌ریزی را چون عبادت یا آیینی مذهبی می‌انگارند که موجب دخالت قوه‌ای مافوق در امور می‌شود. آن‌ها به برنامه ریزی به عنوان فرایندی که مداخله خود آن‌ها را در امور سمت می‌دهد، می‌نگرند. برنامه‌ریزان آینده‌گرا سعی می‌کنند که به آینده شتاب بیشتری بدهند و اثرات آن را بر سیستمی که برایش برنامه‌ریزی می‌کنند کنترل نمایند، اما سعی نمی‌کنند که جهت آینده را تغییر دهند، به عکس برنامه‌ریزان آینده‌ساز سعی می‌کنند که چنین کنند.

برنامه‌ریزی آینده‌گرا  بیشتر به تولید می‌پردازد تا به تولید کننده. مثلا یک برنامه‌ریزی آینده‌گرای حمل و نقل شهری، تمایل دارد که نرخ رشد تقاضا برای وسایل حمل و نقل را برآورد نماید و هیچ تغییر عمده‌ای را در خود اتومبیل در نظر نمی‌گیرد. او می‌گوید که این مسائل خارج از کنترل اوست. او سعی می‌کند که ترافیک آینده را با افزایش شمار و وسعت خیابان‌ها و جاده‌ها، و با گسترش سایر انواع رفت و آمد کاهش دهد.

برنامه‌ریز آینده‌ساز با نگرشی دیگر سعی می‌کند اتومبیل و شهر را چنان تغییر دهد که تقاضا برای رفت و آمد و راه ها با هم، سازگار شود. او سعی می‌کند که هم در عوامل ایجاد مسئله و هم در آثار آن دست‌کاری کند (در برخی از موارد باید به دنبال چارچوب شکنی و تعلیق باورها باشیم). آینده‌گرا بیشتر به برنامه‌ریزی کوتاه مدت و میان مدت توجه دارد ولی آینده ساز بیشترین توجه خود را معطوف برنامه‌های بلندمدت می کند، زیرا بر این باور است که غالباً بهای دستاوردهای کوتاه مدت با زیان‌های بلندمدت پرداخته می‌شود و دستاوردهای بلندمدت بیش از زیان‌های کوتاه مدت قابل اعتنا است.

بنابراین او معتقد است که باید در جستجوی آن بود که بین پیامدهای کوتاه مدت و بلندمدت رفتار امروز، تعادلی مناسب برقرار شود. قابلیت ادراک پیامدهای بلندمدت و چگونگی تأثیر این پیامد، جوهر خرد است. ممکن است دانش برای حل مؤثر مسائل کافی باشد، اما برای برنامه‌ریزی مؤثر کافی نیست. برنامه‌ریزی علاوه بر دانش به خرد نیز نیازمند است و خرد همانقدر که محصول دانش است، محصول انسانیت است.

۱ دیدگاه

  1. mha

    با سلام

    پاسخ

یک دیدگاه بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *