آفتاب یزد ـ گروه اجتماعی: گفتگوی ما با دکتر طاهری دمنه از «دامنه» آغاز میشود! او میگوید: «دمنه همان واژه دامنه است که الف آن افتاده، دامنه زادگاه من، یک شهر کوچک و زیبا در شهرستان فریدن از توابع استان اصفهان است و معروف به سردسیر بودن!
در ادامه و برای ورود به بحثهای اصلی، دوران تحصیلی خود را این گونه تشریح میکند:
«آن موقعها که ما کنکور میدادیم تب و تاب فراگیر مهندسی بود. این بود که اصولاً یا باید مهندس بشوی یا خنگی! و من که نمیخواستم جزء خنگها باشم مهندسی را انتخاب کردم و سر از رشته مهندسی برق در دانشگاه صنعتی شیراز در آوردم. ۴ سال گذشت تا فهمیدم اشتباه کردم! اینکه میگویند خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو، جمله درستی نیست و راه را بر ایدهها میبندد. بعد از چهار سال به وادی مدیریت هجرت کردم. به یزد آمدم، مدیریت اجرایی خواندم و چه قدر از یزد مطلب آموختم. یزد خودش فرهنگی است که میتوانی از آن یاد بگیری. یک بار سعی کردم برای دکترای دانشگاه تربیت مدرس در رشته سیاستگذاری علم و فناوری درس بخوانم که نشد.
بعد دانشگاه تهران برای دکترای آیندهپژوهی اعلام ظرفیت کرد و من هم پروندهام را فرستادم و در آن جا پذیرش شدم. از سال ۸۹ تا ۹۴، ده ترم را در دانشگاه تهران در مقطع دکترای آیندهپژوهی تحصیل کردم و مهرماه سال ۹۴ از رساله دکتریام با موضوع «بررسی تحلیلی تصاویر آینده در ذهن جوانان» دفاع کردم و بالاخره مهرماه سال ۹۵ بهعنوان هیئت علمی این جا در دانشگاه زیبای اصفهان مشغول به کار شدم.
آنچه در پی میآید حاصل گفت و شنودی است با این استاد جوان در حوزه آیندهپژوهی:
در علوم فنی ـ مهندسی و علوم انسانی، نهضتی شکل گرفت و آن روی آوردن به رشتههای بینا رشتهای است. مثلاً فیزیک هستهای یا جامعهشناسی ادبیات در علوم انسانی. آیا آیندهپژوهی یک رشته بینارشتهای است یا فرایند جدایی دارد؟
پاسخ مفصل است. آیندهپژوهی در کشور ما چون از دانشگاه شروع شد باید پیشوندی به نام رشته داشته باشد، اما واقعیت امر این است آیندهپژوهی یا کسانی که دغدغه آن را دارند مانند پروفسور ضیاء الدین سردار، نه تنها قائل به رشته آیندهپژوهی نیستند، بلکه اصولاً با رشتگی و رشته زدگی در خود محیطهای دانشگاهی نیز مخالفاند. چون معتقدند رشته هم مسائل و هم پاسخها را از دریچه خود میبیند.
از رشتگی اگر بگذریم، میتوانیم بگوییم آیندهپژوهی یک گفتمان است در خدمت یک حوزه فکری خاص.
اما واقعیت این است اگر آیندهپژوهی بخواهد جهان را به جای بهتری برای زیستن تبدیل کند و به رسالتش عمل کند، نه رشته و نه گفتمان بلکه یک جنبش و حرکت اجتماعی است. نه رشتهای است که دنبال این باشیم عدهای تنها آموزش ببینند و نه گفتمانی است که به طیفی خاص متعلق باشد، بلکه یک جنبش از جنس نقد و کنشگری است.
طرف حساب ما دانشگاه است و ما باید با رفرنس صحبت کنیم، در هر رشتهای که میخواهیم باشیم. حتی اگر ادعا کنیم طرحی نو در اندازیم باز با دانشگاه و چارچوب و روش خودش مواجهایم بیس این مسئله بر چه حوزهای بنا شده است یا از هر زمینی یک تکه گرفته شده و به همه اشراف دارد یا ساختمانها فضایی خالی را به شما نشان میدهد که از پنجره رشتهها، رشته آیندهپژوهی دیده میشود؟
۵ رویکرد آینده پژوهی
-
تجربهگرایی، پیشبینی
-
تفسیری
-
انتقادی
-
یادگیری حین عمل
-
آینده پژوهی یکپارچه
ما ۵ رویکرد در رشته آیندهپژوهی داریم که در طول زمان تکامل پیدا کردهاند. اولین رویکرد، تجربه گرایی است. مانند وقتی که علوم اجتماعی دنبال این بود که مقلد فیزیک باشد، گفتند چون فیزیک نیوتنی میتواند به این خوبی حرکت اجرام را پیشبینی کند لذا ما نیز اگر از همین روشها استفاده کنیم میتوانیم اجتماع را پیشبینی کنیم. در آیندهپژوهی نیز رویکرد پیشبینی اولین رویکرد به آینده است. بعد از خیر آن گذشتیم چون در اجتماع همه چیز مثل دنیای فیزیکی پیش نمیرود. پس از خیر آن گذشتیم و رفتیم سراغ رویکرد دوم یعنی رویکرد تفسیری. یعنی تفسیر تصاویر آینده. که این تصاویر آینده یعنی قلب آیندهپژوهی. یعنی آدمها آینده را چگونه میبینند. آیا نسبت به آن خوشبیناند یا بدبین؟ در چنین رویکردی این که این تصاویر چگونه ساخته میشوند و چه معنا و مفهومی دارند، بسیار مهم است.
مطلب مرتبط: ما پیش گو نیستیم
یعنی شما سمت نظریه پردازی میروید؟
بله میرویم. ما به دنبال پیشگویی نیستیم. پیشبینی قسمتی از فعالیتهای ماست و عمده دغدغه ما تصاویر آیندهاند.
پس یک جاهایی با جامعهشناسی و روانشناسی تلاقی پیدا میکنید؟
بله با روانشناسی به ویژه روانشناسی اجتماعی. بعد از رویکرد تفسیری گذشتیم و وارد رویکرد انتقادی شدیم اینجا مهم تفسیر تصاویر آینده نیست، بلکه تصاویر چه کسانی، مهم است. یعنی اگر این تصویر یک مدینه فاضله مبتنی بر فناوری است، این تصویر به نفع چه کسی است؟ مانند بحثهایی که در مورد منشأ قدرت میشود. یعنی اگر من میگویم این اتفاقات در آینده خوب است به نفع و زیان چه کسانی است و تصاویر چه کسی از آینده است. ما تلاش میکنیم صدای هیچ کسی ناشنیده نماند و سهم هیچ کسی در آینده نادیده گرفته نشود پس تصاویر آینده را با نگاه انتقادی بررسی میکنیم.
بعد به رویکرد چهارم به نام یادگیری حین عمل رسیدیم که در آن میگوییم آینده آنقدر پیچیده و مبهم است که ما نسبت به آن دانش نداریم، نمیدانمهای ما از آینده نسبت به دانستههای ما بسیار بسیار بیشتر است، فلذا ما فقط با یادگیری حین عمل و سعی و خطاست که میتوانیم آینده را بهتر بفهمیم. یک قدم جلو میرویم یک چیزهایی از آینده میفهمیم و بعد قدم بعد. در نهایت رویکرد پنجمی داریم که به آن رویکرد آیندهپژوهی یکپارچه میگویند. رویکردی که ذهنیتها و عینیتها و فردیت و اجتماعات یک چارچوب کل گرا را تشکیل میدهند که در آن وقتی میخواهیم یک چالشی را به یک مسئله فکری نظاممند تبدیل کنیم، در آن ذهن فرد و ذهن جمع و عینیت فرد و عینیت جمع را با هم در نظر میگیریم. این پنج رویکرد در مقابل یکدیگر نیستند، بلکه مکمل یکدیگرند و در هر کدام از روشهایی استفاده میشود.
آیا آیندهپژوهی وامدار فلسفه است؟
ما در آیندهپژوهی فلسفه را داریم وقتی در فلسفه در ابعاد بالاتر نگاهشان به آینده است اما در رشتههای دیگر این را نمیبینیم در مهندسی برق با فرمول مواجهایم در آیندهپژوهی وجود ندارد ممکن است دیدگاه تغییر کند.
وامدار فلسفه در آیندهپژوهی هستیم؟
بیشتر وامدار علوم اجتماعی هستیم تا فلسفه. از فلسفه برای روشنتر شدن سؤالاتمان در مورد آینده کمک میگیریم. مثلاً من گفتم آینده واقعی نیست، اگر بخواهم این ادعا را ثابت کنم باید بروم سراغ فلسفه. فلسفه به ما کمک میکند در مورد آینده سؤالات درستی بپرسیم.
بدیهیترین مسئله در فلسفه سؤال است. در علوم اجتماعی این گونه نیست؟
فلسفه کمک میکند تا درست سؤال پرسیدن را تمرین کنیم.
آیندهپژوهی پیشگویی را به چالش میکشد؟
اصلاً پیشگویی جایی در آیندهپژوهی ندارد. یک نکته را فراموش نکنیم که پیشبینی قسمتی از آیندهپژوهی است (هرچند به نظر من قسمت کوچکی است)، چون با احتمال رویداد یا ادامه روند سر و کار دارد، اما پیشگویی چون قطعیتجو است، در آیندهپژوهی جایگاهی ندارد.
می خواهم جهت سوالات را تغییر بدهم در بخش سیاسی به خصوص جامعهشناسی سیاسی که همه به نوعی درگیر آن هستند و همه عالم جامعهشناسی هستند و خودشان نمیدانند. شما به کمک کدام علوم بیشتر میآیید و خودتان را نشان میدهید و عرض اندام میکنید؟
ابتدا من پاسخ سؤال قبلی را تکمیل کنم چرا ما وامدار جامعهشناسی هستیم چون بزرگان این رشته از حوزه علوم اجتماعی آمدهاند. یعنی دغدغه فلاسفه آینده نبوده یا اگر بوده قسمتی از فعالیتهای فکریشان بوده است. افرادی به این حوزه ورود کرده و آن را رشد دادهاند که دغدغههایی از جنس آینده جامعه داشتند.
یک نکته مهم در آیندهپژوهی این است که در آیندهپژوهی عاقبتها بیشتر از نتایج مهم هستند. آن جایی که بقیه علوم روی نتایج متمرکز شدهاند، آیندهپژوهی میگوید عاقبت چه خواهد شد. عاقبت اندیشی علاوه بر دیدن آیندههای دور، لاجرم تفکر غیرخطی و دیدگاههای فرارشتهای میخواهد. یعنی همان مهارتهایی که ما در آیندهپژوهی دنبال توسعه آنها در دانشجویان این رشته هستیم.
یعنی در علم آیندهپژوهی حکم صادر نمیکنید؟
ما به عواقب میاندیشیم. اجازه بدهید مثالی بزنم. در آیندهپژوهی روشی داریم به اسم چرخ آینده. آیندهای را تصور میکنیم و بعد نتایج رسیدن به آن را دور تا دور آن ترسیم میکنیم. دوباره هرنتیجه، نتیجه دیگری دارد و به همین ترتیب پیش میرویم. در کارگاههای آینده از این روش استفاده میکنیم. یک وقتایی چیزی که فکر میکردیم خوب است در نهایت عاقبت خوشی ندارد یا بالعکس. ما در آموزش و پرورش کارگاهی داشتیم، آموزش و پرورش کارآمد (در نگاه اول کارآمدی جنبه مثبت دارد)، آینده قابل تصور ما شد و شروع به ترسیم دایرهها کردیم و بعد در لایه سوم به عاقبتهایی رسیدیم که متوجه شدیم نباید با عنوان کارآمد پیش برویم، یا حداقل این تصور ما از کارآمدی در آموزش و پرورش در نهایت و در بلندمدت چیزی نیست که ما بخواهیم، چون میتواند در بلندمدت عاقبت خوبی نداشته باشد.
جایی که مدیریت استراتژیک روی مفاهیم همگن و در بازههای کوتاهمدت پنج ساله صحبت میکند، آیندهپژوهی به سراغ بازههای بیش از ده سال و مفاهیم ناهمگن میرود و عمداً همگنی و یکدست بودن را نمیپذیرد، برای اینکه فکر میکنیم اگر کسی از جایگاه فکری غریبهای سر میز ما بنشیند افکاری دارد که کل فرم ذهنی ما را به هم میریزد و این را ما میپسندیم. ما خوشبین بودیم اما فردی میآید دغدغهای مطرح میکند و کل ذهنیت را بر هم میزند یا بالعکس. پس نسبت به رشتههای دیگر هم کلان نگرتر و هم دوراندیشتر است. آنها اگر همگنی را دوست دارند ما ناهمگنی را دوست داریم. آنها اگر مدنظرشان پنج ساله آینده است، برای ما آینده فضای بازی است که میتواند تا مرز آیندههای غیرمعقول پیش برود.
یک چیز دیگر اینکه در آیندهپژوه بودن خوشبینی ناخواسته قسمتی از وجود ما میشود. آیندهپژوه خوشبین است چون میداند که آینده یک قطار با ایستگاههای از قبل مشخص شده نیست، بلکه ساحلی است با بیشمار مسیر قابل انتخاب.
قبل از اینکه بحث آیندهپژوهی اینقدر فراگیر شده که همه به دنبالش هستند که بدانند چیست مدل برخورد کارگاهی با این رشته را تائید میکنید؟
بله! زیاد. کارگاههای آینده حلقه اتصال ما با آحاد جامعهاند. جایی برای اثبات کارکردهای کنشگرانه آیندهپژوهی یک جور احساس دین نمیکنید به جامعه اینکه نزدیک شوید و کارگاهی با آنها برخورد کنید نه دانشگاهی.
جامعه امروز ما به نوعی دانشگاه را پس میزند؟
امروز اگر احمقانه بر همین مسیر تولید مقاله پیش برویم فردا جامعه ما را پس میزند. اگر نتوانیم ثابت کنیم که به درد جامعه میخوریم، ما را پس میزنند. برای همین است من کارگاهها را دوست دارم. چون ارتباط مستقیم با جامعه است. چهارتا هواپیما سوار میشوم، چند ساعت تأخیر را تحمل میکنم تا بروم در یکی از شهرهای دور کشور و کارگاه برگزار کنم. برای اینکه به جامعه هدفم کمک کنم بهتر به آینده فکر کنند. من هر ماه تقریباً یکی دو کارگاه برگزار میکنم و به چشم میبینم که چقدر میتوانند در آشتی دادن مردم با آینده مؤثر باشند.
حالا که بحث آیندهپژوهی است، آینده آیندهپژوهی چه میشود؟
خیلی بستگی به اقدامات خودمان دارد.
سؤالم را سختتر میکنم. ما به ازای این آیندهپژوهی چیست که این آیندهپژوهی عاقبت خوشی داشته باشد. اینکه بگوییم آیندهاش چیست باید چه کرد؟ مثلاً سیاستمداران میگویند مردم باید همراهی و تحمل کنند وقتی میپرسند شما چه باید بکنید میگویند ما باید حکومت کنیم. ما به ازای آنچه در خودتان به وجود بیاید که آینده آیندهپژوهی روشن باشد تا در میان این همه علم بتواند به زندگیاش ادامه دهد. دانشگاهیان به راحتی علوم جدید را نمیپذیرند از سخره گرفتن تا سنگ انداختن هست. شمای آیندهپژوه چه نظری دارید؟
من به این چالش شما خیلی فکر کردهام. دغدغه من ماندن یا نماندن رشته دانشگاهی آیندهپژوهی نیست. من میخواهم جامعه من و حتی در دیدگاهی بزرگتر، انسانها با آینده آشتی کنند. میخواهم نوجوانان کشورم شبها با رویاهایی از جنس ساخت آینده به خواب بروند، میخواهم زنان و مردان سرزمینم به سهمشان در ساخت آینده فکر کنند. اگر اینها اهداف آیندهپژوهی است پس حرف اول را هنر میزند. اگر هنر نباشد نمیتوان این جنبش را مردمی کرد.
ما در مشرق زمین زندگی میکنیم اینها عادت کردهاند یا مرده باد یا زنده باد. ما حد وسطی نداریم یعنی یا تصدیق یا تکذیب میکنیم، تحلیل نداریم.
جایگاه تحلیل در آیندهپژوهی کجاست؟!
ما در آیندهپژوهی زنده باد مرده باد نداریم، تحلیل داریم. بهترین فعالیتهای آیندهپژوهانه به دنبال ارتباط حداکثری با جامعه برای پرورش تفکر و فعالیتهای میان و فرا رشتهای، تفکر خلاقانه برای آفرینش بدیلها، تفکر انتقادی در نقد فضای موجود به نفع فضای مطلوب و همکاری با همه اقشار ذی نفع برای ساخت هویت مقصد مشارکتی و جلوگیری از استعمار آینده به نفع گروهی خاص است. این چهار رکن، یعنی توانایی ایجاد ارتباط، خلاقیت، تفکر انتقادی و همکاری با دیگران، همان بهترین مهارتها برای زیستن در آیندهاند.
بهعنوان یک معلم آیندهپژوهی فکر میکنید بزرگترین چالش این رشته چیست؟
جدا کردن شارلاتانیسم از آن.
این سوال من را کاملا خودخواهانه جواب دهید.
با آیندهپژوهی، علم خلا خود را پیدا کرد؟ من جایی برخورد کردم که گفتند پر کرده است.
پاسخ به این سوال را من در سال ۱۳۹۳ در وب سایت خودم، یادداشتهای یک آیندهپژوه، نوشتم: آیندهپژوهی نه آن ملکه علوم است که بیآن، مابقی علوم مردگان گور باشند و نه آن رشته اژدهاکشی که من و مایی ساخته باشیم برای اسم و رسمی. آیندهپژوهی نه میتواند مانند علوم دقیقه سفت و سخت و جهانشمول باشد که فقط ما مانند جوجه پرندهای ضعیف آن را از دهان دیگران بگیریم و بیهیچ خط و ایدهای قورت دهیم، نه میتواند مانند شعار، هر روز بر زبانی جاری شود و هیچ پایه و اساس و صاحبنظری نداشته باشد. این مقوله نیاز به شناخت دارد تا جایگاه فراخور خود را به دست آورد و این مهم میسر نخواهد شد، مگر به نشر ایدههای درست در این زمینه.
سپاس جناب دکتر از ایجاد انگیزه … من هم مایلم به این جنبشی که ذکر کردید بپیوندم. پیروز و پایدار باشید
http://yasaee.ir/1396/10/17/فکر-می-کنید-اگر-من-به-دانشگاه-بروم-چه-رش/