آینده پژوهی و سیستم آموزشی کشور

۲۱ اسفند ۱۳۹۴ | یادداشت های شخصی

سهیل عنایت الله انواع چارچوب‌های مربوط به مطالعات آینده را در دو دسته کلی جای می‌دهد. یا به طور کلی دو جایگاه عمده مربوط به دانش معطوف به آینده را باز شناسی می‌کند. دسته اول، جایگاه رویکردهای فنی با هدف پیش‌بینی هر چه بهتر و دقیق‌تر از آینده‌ است و دسته دوم، رویکردهای انسانی با هدف دست‌یابی به جوامع بهترند. در یک رویکرد، تلاش در جهت پیش‌بینی آینده و در یک رویکرد تلاش در راستای ساخت آینده‌های قابل قبول‌تر است.

 در ادبیات پژوهش، این دو رویکرد به ترتیب با عناوین رویکردهای اکتشافی و رویکردهای هنجاری شناخته می‌شوند. با مداقه در ادبیات علمی آینده پژوهی می‌توان چنین برداشت کرد که با حفظ شأن و منزلت روش‌های پیش‌بینی در رویکرد اکتشافی که هم‌چنان به طور وسیعی مورد استفاده قرار می‌گیرند، عمده تلاش‌های اخیر در آینده پژوهی به سمت رویکرد هنجاری با روش‌های معطوف به تصویرسازی از آینده‌اند.

کاتل و کلینبرگ (Cottle and Klineberg) معتقدند که بدون توانایی انسان در آرزو کردن و تصویرسازی از وقایع احتمالی که پایه و اساس محکمی در واقعیت موجود ندارند، نه تنها هیچ جایی برای خلاقیت باقی نمی‌ماند، بلکه هیچ تصویری از اهداف آینده که بتواند راهنمای عمل کنونی ما باشد نیز، وجود نخواهد داشت.

دلایل بی‌شماری برای پرداختن به آینده‌های مطلوب یا مرجح (preferable or desirable) وجود دارد. جیم دیتور در این زمینه می‌گوید:

آینده پژوهی به مردم کمک می‌کند تا تصاویر و اعمالشان را فراتر از تلاش‌های منفعلانه برای پیش‌بینی آینده و سپس برنامه‌ریزی بر پایه این پیش‌بینی‌ها، به سوی ساخت چشم‌اندازهای مثبت از آینده، ساخت آینده‌های مرجح و برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری بر اساس آن‌ها پیش ببرند.

ساخت آینده‌های مرجح

این مفهوم، در کار بسیاری دیگر از آینده پژوهان مانند هازل هندرسون، باربیرا ماسینی، مارتا راجرز، یوهان گالتونگ، الن تاف و دیگران نیز قابل پی‌گیری است. بیشتر این آینده پژوهان وام‌دار آثار فرد پولاک هستند. پولاک معتقد است که تصاویر فراگیر از آینده درست مانند یک آیینه عمل می‌کنند که وضعیت جامعه را به نمایش می‌گذارند. او تصاویر آینده جوامع انسانی را در یک مطالعه تاریخی از سومریان تا نیمه دهه ۱۹۵۰میلادی مورد بررسی قرار داده و این طور نتیجه می‌گیرد که تصاویر مثبت از آینده درست مانند یک ستاره راهنما، جامعه را به سوی دست‌یابی به چیزهای بهتر رهنمون می‌سازند، در حالی که تصاویر منفی جامعه را در یک موقعیت رکود و کاهش قرار می‌دهند.

تلاش برای فهم و درک تصاویر آینده، امری پیچیده و در عین حال ضروری است. هم‌بستگی بین تصاویر آینده و تغییرات فرهنگی و اجتماعی مشخص شده است. آن‌چه که ما در زمان حال انجام می‌دهیم به تصاویر ما از گذشته و آینده وابسته است. اگر شخصی امروز احساس شایستگی می‌کند، این تصویر زیبا از سوی خانواده، معلمان، دوستان، همکلاسی‌ها و همکاران او در گذشته منعکس شده است. بنابراین آن شخص می‌تواند این تصویر را پیش روی خود قرار دهد. برخی آینده پژوهان در زمینه ساخت تصاویر مثبت در بین آحاد جامعه پیشتاز بوده‌اند.

روبرت جانک، وارن زیگلر و الیس بولدینگ از جمله این مروجین هستند که از کارگاه‌های آینده در گستره وسیعی از زمینه‌های اجتماعی از عموم شهروندان تا سازمان‌های تجاری و کسب و کارها گرفته تا فعالان اجتماعی استفاده کرده‌اند. این‌گونه از پیش گویی‌های کام‌بخش احتمالاً همان چیزی است که بسیاری از ما در رابطه با معلم‌هایمان در دوران تحصیل با آن روبه رو بوده‌ایم. اجازه دهید به جای واژه‌هایی مانند پیش‌گویی کام‌بخش یا تصاویر آینده که به نظر کمی پیچیده تر می‌رسند، از واژه امید (HOPE) استفاده کنم.

هر چند تعداد انگشت‌شماری از آینده پژوهان سعی در توضیح مفهوم «امید» داشته‌اند، اما به وضوح، مشخص است که امید چه نقش مهمی در فهم شرایط انسان بازی می‌کند. این امید است که باعث آزاد شدن انرژی‌های لازم برای به تصویر کشیدن و تصور کردن چیزها به گونه‌ای می‌شود که تاکنون نبوده‌اند. چیزهایی که باید تغییر کنند را به ذهن ما می‌رساند و چشم‌اندازی از موقعیت‌های بهتر و شرایط آن‌ها را توسعه می‌دهد. در حوزه رفتار جمعی، مقوله امید یک مبحث فرهنگی است و از این جهت صاحبان و متولیانی دارد.

سیستم آموزشی یک کشور و در این سیستم آموزشی، معلمان به عنوان ویترین توانمندی این سیستم، در کنار رسانه‌های عمومی (که حالا باید شبکه‌های اجتماعی را نیز جزئی از آن‌ها به حساب آورد) نقش اصلی را در تولید فرهنگ عمومی بر عهده دارند. جدای از آن‌که این دو سیستم در کشور جوابگوی نیازهای جامعه نیستند و با این‌که، ما به شدت نیازمند تولید فرهنگ به مثابه زیرساخت اقتصاد دانش‌بنیان هستیم و هنوز سیستم آموزشی کشور منعکس‌کننده نیازهای یک کشور جامانده در اقتصاد کشاورزی و صنعتی است، اما مسئله مورد بحث در اینجا عدم توانمندی این سیستم در ایجاد اشتیاق در کودکان به منظور زیست در آینده است.

به بیان دیگر باید در این باره پژوهشی جدی انجام شود که آیا سیستم آموزشی، خالق آرمانشهری است که کودکان ما باورمند و امیدوار به نقش‌آفرینی در آن هستند یا منجر به نقش بستن ویرانشهری در ذهن کودکان و نوجوانان ما می‌شود که اگر در فکر فرار از آن نباشند، در بهترین وجه به دنبال نقش‌آفرینی منفی در آن باشند. همان‌طور که در میان جنایتکاران، باید بدترین آن‌ها بود.

به هر حال، به نظر وقت آن رسیده که سیستم آموزش و پرورش کشور به صورت جدی با مباحث آینده پژوهی و نقش آن در پرورش نسل‌های آینده آشنا شده و تئوری‌های مطرح در مطالعات آینده، به خصوص مباحث مربوط به تصاویر آینده را در تربیت معلمان به کار گیرد. ما به معلمانی نیاز داریم که به آینده بهتر برای هر کدام از دانش‌آموزان‌شان عمیقاً باور داشته باشند.

پی نوشت: به شخصه باید از معلم علوم خود در دوران راهنمایی تشکر کنم، کسی که من را عاشق علم کرد، آقایی که اسمش را فراموش کرده‌ام، معلمی قدبلند، بور و بی‌نهایت متین و دوست‌داشتنی. من هیچ چیزی از درس‌های تو در ذهن ندارم، مثل اسمی که از تو در ذهنم نمانده، اما زمزمه‌های پیامبرگونه تو در گوش دانش‌آموزانت که نوید بخش آینده‌ای بهتر برای آن‌ها بود، هیچ‌گاه فراموش نخواهند شد.

۰ دیدگاه

یک دیدگاه بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *