آیا اساطیر آینده سازند؟!

۱۰ فروردین ۱۳۹۵ | یادداشت های شخصی

بعضی رفتارهای اساطیری هنوز در برابر چشمان ما، به حیات خود ادامه می دهند. البته مقصود، بقایای ذهن و روحیه عتیق نیست. بلکه غرض این است که برخی جهات و کارکردهای تفکر اساطیری، جزء عوامل سازنده وجود انسانند (الیاده، ۱۳۹۲).

در واقع در نگاه مدرن به اسطوره‌ها، عنصر اصلی که مورد توجه قرار گرفته، ماهیت الگووار آن‌ها برای ساخت و جهت‌دهی به هویت مدرن جوامع در حال شکل‌گیری است. چنان که به پندار (سورل) یکی از کاراترین ابزارها برای نفوذ بر یک اجتماع، آن است که تصویرهای خلاصه شده و ساده شده‌ای از یک آینده فرضی یا یک گذشته افسانه‌ای به آن اجتماع عرضه شود تا احساسات، جهت بگیرند و آن جمع، به سوی فعالیت رانده شوند. بدین ترتیب تا آن اندازه که می‌توان اسطوره‌های مورد پذیرش مردم به وجود آورد، می‌توان آنان را وادار به فعالیت کرد.

اسطوره‌هایی که بدین‌گونه مشخص شده‌اند، گونه‌هایی از مسلک‌های ساده شده، یا به بیان بهتر، تصورهایی هستند که به شکل موضوع‌های محض و ناگهانی درآمده‌اند. به تدریج که جریان این اسطوره‌های ساختگی بتوانند در هماهنگی با اسطوره‌های سنتی، درونی شوند، نیروی بزرگتری به دست می‌آورند. این اسطوره‌های اجرایی، به همان اندازه که قادر به ایجاد نهضت‌های انقلابی هستند، می‌توانند به حفظ نظام مستقر نیز یاری برسانند. از اینجاست که نقش اسطوره‌ها در هویت‌سازی نوین روشن می شود (امینیان و مشهدی، ۱۳۹۱).

اسطوره با ایجاد پلی میان گذشته شکوهمند و آینده آرمانی، گروه‌های مردم را در این ایده که به کلیت واحدی به نام ملت تعلق دارند و از آینده مشترکی برخوردارند، متفق می‌سازد. این اتفاق آرا که از طریق کارکرد اسطوره حاصل می آید، نقش تعیین کننده‌ای در ایده ملت و فرایند ملت‌سازی دارد (امینیان و مشهدی، ۱۳۹۱).

بنابر نظر یونگ، نماد راستین صرفاً نظر به گذشته ندارد، بلکه در عین حال آینده نگر است، و بسا که ملازم با دگرگونی‌های مثبت و یا منفی باشد (مادیورو و ویلرایت، ۱۳۸۲). اگر بپذیریم که اسطوره شناسی می تواند در فرایند شناخت آینده به کار آید، خود را آماده آفرینش تصاویر بدیلی از آینده کرده‌ایم. تصاویری به مراتب فراتر و گسترده‌تر از آنچه که پیشینیان قادر به تصور و آفرینش آن در ذهن دوجایگاهی خود بودند (حجازی، ۱۳۸۸).

تحقیقات اخیر، ساختارهای اساطیری تمثیلات و سلوک‌هایی را که از طریق وسایل ارتباط جمعی بر جماعات تحمیل می شوند، روشن ساخته اند. آدم‌های داستان­‌های مصور نمودار روایت جدیدی از قهرمانان اساطیری یا فولکوری هستند. آنها به قدری مظهر مجسم آرمان‌های بخش عظیمی از جامعه شده اند، که دستکاری احتمالی نحوه کردار یا بدتر از آن، مرگشان، بحران‌های واقعی نزد خوانندگان بر می‌انگیزد؛ در اینصورت اینان از خود به شدت عکس‌العمل نشان می‌دهند و با ارسال هزاران هزار پیام به نویسندگان داستان‌های مصور و مدیران روزنامه‌ها، اعتراض می کنند. آدمی موهوم و شگرف، ابرمرد، به برکت هویت مضاعفش، به غایت مردم پسند شده است.

ابرمرد که از سیاره‌ای نابود شده به دنبال فاجعه‌ای، آمده و صاحب قدرت‌های شگرف است، در روی زمین با ظاهری محقر در لباس روزنامه‌نگاری به نام کلارک کنت زندگی می کند. خود را خجول و کمرو، فروتن و شکسته نفس و زیر نفوذ و سلطه همکارش نشان می دهد. این استتار تحقیر قهرمانی که قدرت‌هایش به معنای واقعی کلمه، نامحدود است، در واقع مضمون اساطیری کاملاً شناخته ای را از سر می‌گیرد. اگر به کنه مطلب برسیم، در می‌یابیم که اسطوره سوپرمن، دلتنگی و اشتیاق پنهان انسان جدید را که با علم به مسکنت و محدودیت خویش، آرزو دارد روزی چشم از خواب بگشاید و خود را شخصی استثنایی و قهرمان بیاید، تشفی می بخشد (الیاده، ۱۳۹۲).

آیا اساطیر آینده سازند؟!

میلز (Donald H. Mills) در کتاب قهرمان و دریا: الگوهای آشوب در اسطوره‌های باستانی، روایت‌گر نبرد قهرمانان داستان‌های اساطیری با امور آشوب بنیاد است. او مدعی است که روایت‌های اسطوره‌ای از سویی می‌کوشند که معنایی به تجربه هولناک امر آشوب بنیاد بدهند و از سوی دیگر چهارچوب مفهومی بنیادینی بسازند که با آن، به روش‌های معنادار، پیروزی قهرمان را بر امر آشوب بنیاد برای زندگی جوامع خاص خود مناسکی کنند (میلز، ۱۳۹۳) و این آشوبناکی ها در هر دوره از زیست انسان به طریقی متفاوت بر زندگی او تحمیل و از این روست که آنجا که نمی‌توانسته است با عینیات به مقابله با آشوب برخیزد دست به دامان اسطوره‌ها شده است.

الگوهای روایت اسطوره‌ای این‌چنینی معمولا به شیوه‌های فهم پذیر با ویژگی‌های مهم محیط انسانی مطابقت دارند، مخصوصاً هنگامی که الگوها مستلزم روابطی پویا و نامنظمند. این امر به ویژه در مورد محیط‌های اجتماعی صدق می کند (میلز، ۱۳۹۳). در مورد هر اسطوره باید توجه داشت چه کسی آن را نقل می‌کند، برای چه کسی و در چه زمانی (ستاری، ۱۳۸۹).

خلاصه آنکه اسطوره‌ها تصویرسازند و ساخته دست اساطیر، نه حقایق عینی، که اقناع در پذیرش و حرکت است. لذا آنگاه که اسطوره حاکمیت علم یا علم باوری با مظاهری مانند روپوش‌های سفید آزمایشگاهی و دانشمندان مورد احترام تصویری از آینده را در ذهن شما ایجاد می‌کند، اقدامات کنونی شما می‌شود، تلاش برای ورود به دانشگاه و آنگاه که اسطوره نوزایی و تولد دگرباره، تصویری از فرداهای بهتر را در ذهن شما ایجاد می‌کند، شما می‌توانید از گذشته‌های نه چندان خوب دست برداشته و به امید آینده‌ای بهتر باشید.

اسطوره‌ها با نفوذ در ناخودآگاه، کار خود را به انجام می‌رسانند و فعالیت در سطح ناخودآگاه افراد، یک فعالیت فکری در حوزه نخبگان است. از سوی دیگر اگر سطح ناخودآگاه جمعی را نیز مد نظر قرار دهیم، نقش عمده اسطوره‌ها، بسیج افراد از طریق ایجاد امید و خوش بینی در آن‌ها است.

اما طرح این پرسش که چه کسانی و یا چه نهادهایی می‌توانند در خلق تصاویر آینده از اساطیر بهره بگیرند با پاسخ‌هایی از قبیل خانواده، سیستم آموزش و پرورش، رسانه‌های ارتباط جمعی و … و یا این پرسش که فرایند شکل‌گیری و پایداری یک تصویر در ذهن چگونه است، با پاسخ‌هایی که روان‌شناسان و دانشمندان علوم شناختی به دنبال آن هستند، موضوعاتی هستند که برای پژوهش‌های بعدی در این حوزه پیشنهاد می‌شوند.

۰ دیدگاه

یک دیدگاه بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *