https://iranianfuturist.com

نوشته‌ای که در ادامه از نظر می‌گذرانید، قسمت‌هایی از مقاله‌ای با عنوان «futures studies as applied knowledge» نوشته جیم دیتور (James Allen (Jim) Dator) است که توسط آقایان ابراهیمی و ملکی فر ترجمه و در شماره بیستم نشریه رهیافت به چاپ رسیده است. همین طور این مقاله در فصل چهارم کتاب نواندیشی برای هزاره نوین (New Thinking for a New Millennium: The Knowledge Base of Futures Studies) نوشته ریچارد اسلاتر نیز آمده است که خوشبختانه این کتاب هم در ایران ترجمه شده است.

قصد من از بازنشر این مقاله در این‌جا، پاسخ به سؤال کسانی است که می‌خواهند بدانند آینده‌پژوهی به عنوان یک رشته دانشگاهی چه جایگاهی در بین گروه‌بندی‌های معمول علوم دارد.

نسبت آینده‌پژوهی با دانشگاه‌های امروز و تصمیم گیری اجتماعی، شباهت به نسبت (علم) با دانشگاه‌ها و تصمیم گیری اجتماعی در اواخر قرون وسطی دارد. از این رو، حتی از نامی‌ترین و موفق‌ترین چهره‌های دانشگاهی و مدیران سازمان‌های تجاری نیز انتظار نداریم که آینده پژوهی را جدی بگیرند؛ درست مثل اینکه کوپرنیک هم از قدرتمندان زمانۀ خود انتظار نداشت که بپذیرند زمین مرکز گیتی نیست. علت این است که آینده‌پژوهی، شباهتی به دیگر رشته‌های متداول در دانشگاه‌ها ندارد، و رشته‌ای است که همواره در معرض سوء برداشت و سوء استفاده قرار دارد.

پنج نوع فعالیت دانشگاهی

دنیای مألوف دانشگاهی در مغرب زمین (و همین‌طور در کشور ما) تنها پنج نوع فعالیت دانشگاهی را می‌شناسد:

علوم طبیعی

یکم و برجسته‌ترین آن‌ها، علوم به اصطلاح (طبیعی) است که رشته‌هایی هم چون فیزیک، شیمی و زیست‌شناسی و شاخه‌های پیش‌نیاز آن‌ها، ریاضیات و به تازگی علوم زمینی، جوی و دریایی و پیش‌نیازهای جدیدتر آن‌ها و علوم کامپیوتر و اطلاعات را در بر می‌گیرد. این‌ها علوم «واقعی» هستند که معمولاً مبتنی بر روش‌ها و فرض‌های اثباتی بوده و واضع استاندارد برای سایر حوزه‌ها می‌باشند.

علوم انسانی

دوم، «علوم انسانی» است که مدام می کوشد تا منزلت غرورآفرین خویش را در قرون وسطی و پیش از آن‌که «علم» وی را تنها به جرم «علوم انسانی» بودن کنار بگذارد، باز یابد (یا دست­کم جایگاه رده دومی خود را حفظ کند). رشته‌هایی هم‌چون تاریخ، فلسفه، ادیان، زبان سانسکریت، چینی، یونانی، لاتین، عربی و شاید ادبیات بیگانه و خودی در این گروه جای می‌گیرند که با افتخار و جسارت تمام بر جنبۀ غیر اثباتی یا ضد اثباتی خود تأکید می‌کنند. اگر از این علوم بپرسیم که «مشکل دنیای ما چیست؟» محتملاً پاسخ می‌دهند: نابودی سنت‌ها، بحث و گفتمان، انتقاد، آداب‌دانی و رازداری در هجوم دیوانه‌وار خود گرایی ساده انگار و سودگرا.

هنرهای نمایشی

سوم، (که غالباً پاره‌ای از علوم انسانی به شمار می‌آیند)، «هنرهای نمایشی» است که رشته‌هایی هم‌چون موسیقی، نمایش‌نامه‌نویسی، نقاشی، مجسمه‌سازی و شاید این روزها فیلم‌سازی و کارهای ویدئویی را به منزله هنرهای شیک (و نه به عنوان یک کار حرفه ای) شامل می‌شود. در این حوزه‌ها تأکید بر زیبایی‌شناختی، خودآگاهی و حدیث نفس افراطی است.

علوم اجتماعی

چهارم، «علوم اجتماعی» شامل جامعه‌شناسی، اقتصاد، روان‌شناسی، و شاید مردم‌شناسی، جغرافیا و حتی علوم سیاسی است. از یاد نبرید که این‌ها هم «علم» محسوب می‌شوند؛ یعنی همان چیزی که باعث می‌شود آن‌ها مشکوک، غیر قابل اعتماد و در عین حال معقول و موجه باشند. این رشته‌ها نیز کوشیدند تا علمی (اثباتی و ساده انگار) تلقی شوند اما افسوس که ناکام ماندند و لاجرم در مقایسه با علوم واقعاً «سخت» یا «دقیقه» با تمسخر به علوم «نرم» یا «غیر دقیقه» ملقب گردیدند.

علوم کاربردی

و پنجم، «علوم کاربردی» گوناگون (که در بعضی جاها به منزله علوم درجه اول محسوب می شوند) و دانشکده‌ها و رشته‌های حرفه‌ای هم‌چون کشاورزی، مهندسی، پزشکی، معماری، شاید آموزش، حقوق، شهرسازی، تحقیقات اجتماعی و حتی بازرگانی و مدیریت و تمامی حرفه‌های مکمل آن‌ها را در بر می‌گیرد. این‌ها علومی کاملاً ابزاری، نه چندان علمی و قطعاً غیرانتقادی اما بسیار عملی، منعطف و موفق هستند. به عقیده بسیاری از ناظران، چنین می‌نماید که این علوم موج آموزش عالی در آینده باشند.

لازم به گفتن است که ترکیبات میان‌رشته‌ای زیادی از این علوم و دیگر رشته‌های سنتی وجود دارد که معمولاً به هیئت یکی از همان موارد پنج گانه یاد شده در می‌آید.

با توجه به پیشینه و برنامه‌های درسی آموزش عالی معاصر، تعجب‌آور نیست که بیشتر افراد به خوبی نمی‌دانند که آینده‌پژوهی چیست و کاملاً طبیعی است که این رشته را با یکی، از پنج شاخۀ سنتی دانشگاهی مقایسه کرده و بپرسند که: «آیا علمی اثباتی است که به گمان خود آینده را پیش بینی می‌کند؟ آیا بخشی از علوم انسانی است که به آرمان‌گرایی و رؤیاهای تخیلی می‌پردازد؟ آیا نوعی داستان علمی است که به درد رمان‌نویسی، فیلم‌سازی یا برنامه‌های تلویزیونی می‌خورد؟ یا مثلاً یک حرفه است که شخص می‌تواند آن را فراگرفته و مشاوری آینده شناس باشد؟» علاوه بر همۀ این ها، آیا می توان به عنوان یک آینده شناس پول درآورد؟!

در پاسخ به این پرسش‌ها نمی‌توان به روشنی گفت: آری یا نه، پاسخ درست آن است که: «خب، البته این رشته، واجد بعضی از این ویژگی‌ها هست، اما این در واقع برای شناخت رشتۀ آینده‌پژوهی کفایت نمی‌کند. موارد دیگری نیز باید توضیح داده شود».

گذشته از این اشتباه است که آینده‌پژوهی را با مطالعات میان رشته‌ای، سیاست پژوهی، محیط پژوهی، مطالعات مربوط به زنان، مطالعات مربوط به آزادی و حقوق زنان، مطالعات قومی، صلح پژوهی و جهان پژوهی و حتی مطالعه پیرامون پایداری جوامع و غیره…. مقایسه کنیم که به رغم تمامی ادعاهای محتمل، همۀ آن‌ها به شیوه‌های گوناگون می‌کوشند تا با توسل به اصلاحات کم و بیش افراطی، جهان کهنه را نجات دهند. اینان همگی فرزندان مشروع «مدرنیته» –و یا بگویید فرزندان «نیوتن» و «مینروا»- هستند؛ اما آینده‌پژوهی مقوله دیگری است.

نوشته مرتبط:

آینده پژوهی چیست و چه نیست؟

مسابقه خنده‌دارترین شغل آینده

 آینده پژوهی به مثابه دانشی کاربردی

پس آینده پژوهی چیست؟

آنچه را که ما آینده می‌نامیم قابل پیش گویی نیست. اگر شخصی به شما گفت: «من آینده را می‌شناسم، آینده این است! پس این کار را بکن!». در این صورت هر چه سریع‌تر از او فرار کنید. آینده قابل پیش‌گویی نیست و هیچ کس در هیچ کجا با قاطعیت کافی نمی‌داند آینده چگونه خواهد بود.

با این همه، اصل «غیر قابل پیش بینی بودن آینده» بدین معنا نیست که نگران آینده نباشیم و تنها به بخت و اقبال یا سرنوشت تکیه و اعتماد کنیم، یا این‌که بنشینیم تا هر وقت بحران‌های ناگهانی تازه‌ای سر بر آورد، بدون طرح و برنامه قبلی خود را به امواج بحران‌ها بسپاریم. بلکه این اصل حکم می‌کند که نسبت به آینده موضع مناسب‌تری اتخاذ کنیم: نه در پی تعیین پیش‌گویانه آینده باشیم، نه امور را به سرنوشت یا قضا و قدر وانهیم و نه بدون طرح و برنامه قبلی حرکت کنیم.

مطالعه بیشتر

مؤلفه‌های پدیدآورنده‌ آینده

حال پرسش این است که «آن موضع مناسب‌تر» چه موضعی است؟ ابتدا باید در نظر داشته باشیم که «آینده» احتمالاً از درهم کنش چهار مؤلفه زیر پدید می‌آید: رویدادها، روندها، تصویرها و اقدام‌ها. ذیلاً هر کدام را به اجمال بررسی می‌کنیم:

  • رویدادها

رویدادها همان وقایعی هستند که مردم را نسبت به کفایت و کارایی تفکر درباره آینده به تردید می‌اندازند. وقایعی که رویدادشان محتمل به نظر می‌رسد. آن چه که قرار است بعد روی دهد، کاملاً ناشناخته می‌نماید. راستی چه کسی می‌تواند مطمئن باشد که جنگ، ترور، زلزله آتی و یا تصمیم بعدی رئیس شما، جامعه را به سمت کاملاً متفاوتی نکشاند؟ چه کسی می‌داند که از این پس چه روی خواهد داد؟ بار دیگر آینده کاملاً غیر قابل پیش بینی شده است؛ بنابراین چه سودی دارد که خودمان را برای مطالعۀ آینده به زحمت بیندازیم؟ بهترین کاری که امید انجام آن را داریم، این است که با فرض آمادگی نسبی بدون طرح و برنامه قبلی به پیش رویم و امور را بیشتر به بخت و اقبال واگذار کنیم.

  • روندها و مسائل نوظهور

بسیاری از طراحان، معتقدند که می‌توان وضعیت‌های عمده آینده را تشخیص داده و طرح‌ریزی اثربخشی برای استقبال از آن‌ها انجام داد. طراحان توصیه می‌کنند که روندها را به دقت مورد توجه قرار دهیم تا بتوانیم آینده را پیش‌بینی کرده، و برای آن آماده شویم. اما دست کم سه نوع روند را می‌شناسیم که درک هر کدامشان روش متفاوتی دارد:

۱. روندهایی که استمرار حال و گذشته‌اند. برای فهم این‌ها باید آن چه را که در شرف وقوع است و آن چه را که پیش‌تر روی داده، به درستی بشناسیم. بخشی از این شناخت با تأمل در تجربه‌های شخصی، و بخشی دیگر با درک آموزه‌های علوم طبیعی و اجتماعی به دست می‌آید. آداب و رسوم و آموزه‌های مذهبی، فلسفی یا تاریخی نیز ممکن است بخشی از این شناخت را فراهم آورند. این روندها همان‌هایی هستند که در بیشتر طرح‌های استراتژیک بررسی می‌شوند.

۲. روندهایی کم و بیش ادواری. این روندها در گستره تجارب شخصی ما قرار نمی گیرند، اما بخشی از ابعاد گذشته‌های دورترند. در این عرصه، تکیه بر موفقیت‌ها یا شکست‌های شخصی برای پیش‌بینی آینده می تواند گمراه کننده باشد، زیرا ما هیچ گاه شخصاً آن طور که در آینده (هنگام مواجهه با این روندها) تجربه خواهیم کرد و یا چنان که دیگران پیش از ما آزموده اند، آن‌ها را در حال حاضر تجربه و لمس نمی‌کنیم.

اما شاید در اسناد و مدارک تاریخی، فلسفی یا مذهبی و یا در آداب و رسوم مردم، ثبت و ضبط شده و به طور غیر مستقیم در دسترس ما قرار گیرند. شاید هم کشف و شناخت پاره‌ای از این روندها، مستلزم بهره‌گیری از فنون ریاضی باشد. با این وجود، چون ما تأثیر این روندها را شخصاً نیازموده‌ایم، در درک کامل این مسئله که چه انتظاراتی از آن‌ها داشته باشیم، مشکلات فراوانی خواهیم داشت.

۳.  امّا آینده ممکن است آبستن اموری باشد که کاملاً نو بوده و پیش از آن هرگز به تجربه بشری در نیامده باشد. چنین روندهایی را بهتر است «مسائل نو ظهور» بنامیم. گر چه احتمال بروز آن‌ها در آینده وجود دارد، اما در حال حاضر به سختی قابل مشاهده‌اند و در گذشته هم موجود نبوده‌اند. بسیاری از آینده‌پژوهان استدلال می‌کنند که مهم‌ترین روندهای آینده، همین مسائل نو ظهور است که به طور عمده پیامد مستقیم یا غیرمستقیم فناوری‌هایی جدید می‌باشند.

به اتکای این فناوری‌ها، بشر می‌تواند دست به کارهایی بزند که قبلاً نمی‌توانسته (یا به عکس، کارهایی را که قبلاً به سادگی انجام می‌داده، اکنون برایش دشوار شده) و در عین حال محیط زندگی انسان را نیز تغییر داده‌اند. روش‌های شناسایی مسائل نو ظهور کاملاً با روش‌های سنجش و پیش بینی روندهای یاد شده بالا تفاوت دارد.

در حال حاضر تجارب شخصی ما و کانون توجه نظام‌های آموزشی متداول به شدت و تنها بر مدار روندهای نوع اول و دوم می‌چرخد. پس اگر این عقیده آینده پژوهان درست باشد که «برای درک و شناخت سی سال آینده و پس از آن، مهم‌ترین نوع روندها همان روندهای نوع سوم یا مسائل نو ظهور است»، در این صورت بیشتر مردم برای پیش‌بینی مؤثر آینده با مشکل جدی روبرو خواهند بود. همان‌طور که سهیل عنایت الله، آینده پژوه پاکستانی، می‌گوید: «آن چه باعث جذابیت آینده می‌شود، آن است که هیچ کس آن را به خاطر نمی‌آورد».

  • اقدام ها و تصویرها

سومین و چهارمین عامل عمده‌ای که آینده را شکل می‌دهند، تصویرهایی است که مردم از آینده در ذهن خود می‌پرورانند و اقدام‌هایی است که بر مبنای آن‌ها انجام می‌دهند. بعضی از این اقدام‌ها، به قصد تأثیرگذاری بر آینده صورت می‌گیرد، اما بعضی دیگر نه. ولی تمامی آن‌ها بر آینده تأثیر می‌گذارد (گر چه تاکنون آن چه دلخواه بوده، به ندرت اتفاق افتاده است). بدین ترتیب یکی از مأموریت‌های آینده پژوهی این است که به مردم کمک کند تصویرهای خویش را از آینده (ایده‌ها، دغدغه‌ها، امیدها، باورها و علایقشان را نسبت به آینده) محک زده و شفاف نمایند تا کیفیت تصمیم‌هایی که برای آینده می‌گیرند، بهبود یابد.

دیگر این که آینده پژوهی در صدد کمک به مردم است تا تصویرها و اقدام‌های [کنونی] خود را از حد کوشش‌های فقط منفعلانه فراتر برده، بکوشند تا آینده را پیش بینی کرده و سپس بر پایۀ پیش بینی‌های درست تر طرح‌های عملی خود را اجرا کرده و به پیش ببرند. این فقط گام اول آینده نگری است.

گام بعدی ایجاد تصویرهای مثبت از آینده (آینده‌های مطلوب و مرجّح) و اقدام به طرح‌ریزی و تصمیم‌گیری بر اساس آن تصویرهای مثبت است. در این مورد باید به کارگاه‌های آموزشی «شفاف‌سازی آینده» که رابرث یانگ، آینده‌شناس اتریشی، برگزار می کرد و یا کارگاه‌های آموزشی الیس بولدینگ و بسیاری از آینده‌پژوهان دیگر اشاره نمود. یادگیری برای بینش‌مندی و بازنگری بینش‌های مرتبط با آینده و آن‌گاه اقدام به طرح­‌ریزی و عمل بر پایه این بینش‌ها، به گونه‌ای که در عرصه طرح‌ریزی و تصمیم‌گیری رایج است، قلب آینده‌پژوهی و آینده‌کاوی را تشکیل می‌دهد.آینده پژوهی

آینده پژوهی، جبرگرایی، گسیختگی

چون بیشتر ما در آموزش‌های رسمی خود تجربه‌ای در زمینه آینده‌پژوهی نداریم، می‌پنداریم که مطالعه پیرامون آینده، امری ناممکن است (و مدافعان آینده‌پژوهی را شیّاد یا ساده‌لوح می‌خوانیم) و یا تصور می‌کنیم که این رشته هم مثل بعضی از رشته‌های دانشگاهی دیگر هم چون علوم، تاریخ، هنر و یا ریاضیات است که می‌شناسیم. این پند نیز ما را به اشتباه می‌اندازد، زیرا همان‌طور که علوم با هنر و تاریخ با ریاضیات تفاوت دارد، آینده پژوهی نیز با تمامی این‌ها فرق دارد.

هر چند، آینده پژوهی با همه رشته‌های مرسوم دانشگاهی هم‌پوشانی دارد، اما دقیقاً هیچ یک از آن‌ها نیست. به عنوان مثال، و چنان که پیش از این هم اشاره شد، «پیش بینی» همان پیش گویی نیست. نه جامعه ماشین جبری است و نه طبیعت، که بتوان با شناخت صحیح و گردآوری و تحلیل درست اطلاعات، پیرامون آن‌ها پیش گویی کرد. به عکس، ما در جامعه و محیطی زندگی می‌کنیم که عمیقاً و به گونه‌ای فزاینده، گسیخته و فاقد انسجام است.

بنابراین، به آن دسته از فنون پیش بینی، طرح‌ریزی و تصمیم‌گیری نیازمندیم که این واقعیت را پذیرا باشد. هم چنین شهروندان (و تصمیم گیرانی) می‌خواهیم که این نکته را دریافته و استفاده از چنان فنونی را مجاز بدانند و بخواهند که جهان را لایتغیر و محتوم فرض نکنند.

در حال حاضر چنین می‌نماید که مردم، رأی دهندگان، مشتریان، بالا دستان، همه و همه خواستار قطعیت یا یقینی پیش‌گویانه راجع به آینده هستند و اگر چنین نباشد می‌خواهند که هیچ حرفی درباره آینده زده نشود. این تمایل همگانی به تضمین کاذب آینده، هم برای آینده جامعه دموکراتیک خطرناک است و هم برای کسانی که نگران آینده تعلیم و تربیت‌اند.

در مقابل، آن‌چه که می‌توان و باید انجام داد این است که پیش‌بینی، طرح‌ریزی و تصمیم‌گیری را در بافتی از آینده‌های بدیل، در شرف ظهور و چندگانه قرار دهیم؛ البته با روال جاری «طرح‌ریزی»، که فرض را بر محتمل‌ترین آینده واحد یا چند آینده با تغییرهای جزیی و کوچک می­ گذارد، تفاوت فاحش خواهد داشت. بسیاری از طراحان و تصمیم­ گیران چنین می‌پندارند که محتمل‌ترین آینده همان است که در تداوم روندهای موجود به ظهور می‌رسد. اما همان‌گونه که پیش از این تصریح شد، رویدادها، روندهای ادواری و مسائل نوظهور، قطعاً موجب می شوند که این آینده حدسی و خطّی به هیچ وجه اتفاق نیفتد.

به این ترتیب، همۀ طرح‌ها و برنامه‌هایی که فرض را بر «استمرار وضع موجود» می‌گذارند، به ناکامی‌های بسیار سریعی در طرح‌ریزی و سیاست‌گذاری می‌انجامند و موجبات بی‌اعتباری تمامی کوشش‌ها در زمینه طرح‌ریزی و پیش بینی را فراهم می‌سازند. در نتیجه این ناکامی‌ها، مردم به سمتی سوق پیدا می‌کنند که به طور کامل از آینده غفلت کرده و امیدوار باشند که می‌توانند بی هیچ طرح و برنامه‌ای و بی خبر از آن چه که به سراغشان خواهد آمد، راهشان را بیابند.

به همین ترتیب، اگر «نگاهی گذرا به روندهایی خاص» را پیش بینی بنامیم، به آن بسنده کنیم و سیاست‌های آینده را براین پایه [غلط] بنا نهیم، کاری بالقوه خطرناک و شکست آفرین انجام داده‌ایم؛ حتی اگر آن روندها به وسیله مدل های پیچیده کامپیوتری و با دقت ریاضی بالا کشف شده باشد. پیش بینی باید یک جریان مستمر، عادی و روزمره (و نه مقطعی) باشد.

اگر می‌خواهید آینده را به طور منظم و مکرر پیش­ بینی نکنید، توصیه می‌کنیم خودتان را به زحمت نیندازید و اصلاً از خیر آن بگذرید! پیش بینی یک مرحله‌ای [یا مقطعی] و غیر مستمر، چیزی نیست جز اتلاف وقت همه (و شاید هم توجیه‌تراشی برای تصمیم‌هایی که کسی دیگر درباره آینده گرفته است).

سخن آخر این که اگر پیش‌بینی را مقوله‌ای فقط فنی، علمی یا تخصصی تلقی کنیم، کامل نخواهد بود. پیش‌بینی بایستی به یک پروژه سیاسی، اخلاقی، هنری و مبتنی بر مشارکت گسترده جمع تبدیل شود و همان‌طور که آلوین تافلر و کلم بی زولد خاطر نشان ساخته‌اند، شکل«دمکراسی پیش دستانه» به خود بگیرد. همۀ افرادی که سهمی در «آینده» دارند، باید در تعیین و تشخیص آن مشارکت داشته باشند. از این دیدگاه، بدیهی است که تمامی جوانان (حتی جوان ترین آن‌ها) باید به هر شیوه‌ای که برای آن‌ها معنادار است، خود را عمیقاً درگیر نمایند.

هم‌چنین از این دیدگاه بر می‌آید که نه تنها نخبگان، بلکه تمامی افرادی که معمولاً به این منظور به آن‌ها مراجعه نمی‌شود (یعنی عامه مردم) نیز بایستی در این مهم به صورت پیوسته و کامل مشارکت داشته باشند. به همین دلیل است که می‌گوییم مطالعات آینده‌مدار باید به مثابه قلب و روح تمامی فعالیت‌های دانشگاهی باشند. همان طور که نمی‌توانید هیچ کار تازه‌ای را به فوریت و بدون سعی و کوشش یاد بگیرید، پیش‌بینی کردن‌های مفید را نیز نمی‌توانید یک شبه بیاموزید. یادگیری پیش بینی، زمان و ممارست زیادی می‌طلبد و این مسیر پر از اشتباه و تغییر رویه خواهد بود.

بیشتر سازمان‌هایی که درگیر پروژه‌هایی هستند که جهت‌گیری آن‌ها به سوی آینده است، گزارش کرده‌اند که یکی از مهم‌ترین فواید مطالعات آینده‌مدار و پیش‌بینی این است که درک مشترک و گسترده‌ای از مقاصد و مأموریت های سازمان و پروژه‌ها، برای خود آن‌ها و برای سهامدارانشان به همراه می‌آورد.

به عنوان مثال، وقتی «همه» می‌دانند که هدف از آموزش چیست، فرایندهای بینش‌زا درباره آینده یعنی همان مطالعات آینده‌مدار به همه فرصت می‌دهد که هدف آموزش را دوباره بررسی کرده، آن را تبیین نموده، و درباره آن به اتفاق نظر برسند. فایده ثانوی دیگری که از این راه به جمع می‌رسد، این است که افراد پس از مشارکت در یک فرایند بینش‌زای آینده‌نگرانه و جمعی در می‌یابند که برای انجام اصلاحات لازم از حمایت سیاسی و عمومی برخوردارند و هرگاه مأموریتی با اشتراک مساعی همگان تعریف شود، خواهند توانست منابع را با کارایی و اثربخشی بیشتری تخصیص دهند.

آن‌گاه به هر نسبت آینده‌کاوی به بخشی از فعالیت‌های عادی و روزمره سازمان تبدیل شود، این فواید نیز به همان میزان بیشتر و عادی‌تر و گسترده‌تر خواهد شد و در این صورت، جامعه و سازمان واقعاً «پایدار» می‌شود.

هر اندازه که افراد با رغبت بیشتری در فعالیت‌های آینده پژوهی و اصلاحات [سازمانی و اجتماعی] ناشی از دستاوردهای این فعالیت‌ها مشارکت داشته باشند، درک عمومی از فواید و لزوم حمایت از توسعه پایدار در میان آنان شکوفاتر خواهد شد.

اگر روشن شود که فعالیت‌های آینده پژوهی برای گروهی از مردم [مثلاً یک سازمان] سودمند بوده است، احتمالاً گروه‌ها و اجتماعات دیگری را نیز-که در حال حاضر با پیش‌بینی [و فواید آن] بیگانه بوده و یا نسبت به آن بی‌اعتماد می‌باشند- برخواهد انگیخت تا آن‌ها نیز آینده نگر شوند و از این رهگذر شاید کل جامعه به امنیت و پایداری بیشتری نایل گردد و از پراکندگی و بی‌نظمی‌های آن کاسته شود.

۰ دیدگاه

یک دیدگاه بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *