هنرِ آینده پژوهی یا آینده پژوهیِ هنر ؟! این سؤالی است که وقتی سوار بر تاکسی به سمت دانشگاه هنر اصفهان در حال حرکت بودم از خودم میپرسیدم. قرار بود یک نشست کوچک باشد با برخی دانشجویان دکتری این دانشگاه تا بیشتر با آنچه آینده پژوهی است و آنچه آینده پژوهی نیست، آشنا شوند.
نوشتههای مرتبط:
آینده پژوهی چیست و چگونه در ساختن جهانی بهتر به ما کمک میکند؟
هر چند، تمایل من این بود که بگویم هنر چه جایگاه رفیعی در آینده پژوهی دارد، اما خواست دانشجویان بیشتر این بود که آینده پژوهی چه کمکی به آنها و اگر بخواهم دقیقتر بگویم چه کمکی به تدوین رسالههای آنها میتواند بکند. من خواست آنها را اجابت کرده و در زمان کم، تلاشم را کردم تا حداقل کمی فضای ذهنی آنها در مورد آینده پژوهی روشنتر شود.
اما این سؤال برای من ماند که واقعاً کدام یک از این دو حوزه، نیاز بیشتری به آن یکی دارد؟ آنچه در ادامه میخوانید نتیجه اندیشه من و تلاشم برای پاسخ به این سؤال است.
آینده پژوهی به مثابه یک جنبش
از نظر من، آینده پژوهی نه یک رشته علمی و دانشگاهی است (که خودش هم از این برچسب گریزان است) و نه یک گفتمان در خدمت یک طرز تفکر خاص. آینده پژوهی از نظر من یک جنبش است. آینده پژوهی یک حرکت اجتماعی است. یک جوشش بیطبقه که باید بر محور پرورش چهار مهارت آیندهساز یعنی خلاقیت، ارتباطات، همکاری و تفکر انتقادی شکل گرفته و مانند یک ویروس مسری همه گیر شود.
رابطهی هنر و آینده پژوهی
اما یک جنبش اجتماعی به چه چیزی نیاز دارد؟ یا بهتر بپرسم، اساساً یک جنبش برای آنکه اجتماعی شود، به چه چیزی نیاز دارد؟
جواب هنر است. این تنها هنر است که بهتر از هر ساحت دیگری میتواند در خدمت یک جنبش اجتماعی قرار گیرد. بنابراین جواب سؤال از نظر من این است که آینده پژوهی بسیار بیشتر به هنر نیازمند است.
متأسفانه در کشور ما بر خلاف بسیاری از رشتههای آکادمیک دیگر مخصوصاً در حوزه علوم انسانی و اجتماعی که ابتدا بیرون از دیوارهای دانشگاه رشد کرده و ریشه دواندند و بعد به دانشگاه راه یافتند، آینده پژوهی دقیقاً در دل دانشگاه شکل گرفت و از همان ابتدا به عنوان محصولی دانشگاهی به جامعه عرضه شد و درست به همین سبب است که اینچنین در این رشته روش زدهایم و هر کسی که با آن اندک آشنایی پیدا میکند، سراسیمه میرود سراغ سناریو. چرا؟ چون دغدغه دانشگاههای ما حل مسائل آن بیرون نیست، تولید مقاله است و چه چیزی برای تولید مقاله مهمتر از روش، آن هم روشهای کمتر به کار برده شده.
ما به هنر نیاز داریم. آینده پژوهی برای خود آینده پژوهی میگوید این چیزی که الان رشته است حتی اگر بخواهد همین رشته باقی بماند، باید لاجرم سرش را از لاک رشتگی خود بیرون کند و به مسائل آن بیرون، یعنی مسائل مهم جامعه بپردازد. چرا جوانان ناامیدند؟ چطور میتوان روح امید و خوشبینی را در کالبد جامعه دمید؟ چرا ما با آینده بیگانهایم؟ و چرا تصاویر ما از آینده سفید و امیدوارکننده نیستند؟ چرا جوانان در ساخت آینده بهتر احساس ناتوانی میکنند؟
یک تابلوی نقاشی، یک سرود، یک فیلم یا حتی یه بیت شعر میتواند بیشتر از هر ابزار دیگری مردم را در رفتن به سمت یک آینده مطلوب ترغیب کند. بنابراین هم اهل هنر ما باید به این مسئله پی ببرند که نقش بیبدیلی در آشتی دادن مردم با آینده دارند و باید نگاههای معطوف به آینده را جایگزین پرداختن به نوستالژیها و عتیقههای خاکخورده تاریخ کنند، هم آینده پژوهان باید روشزدگی را کنار گذارده و هنر بیاموزند.
این مسائل و شبیه به آن، یعنی آینده پژوهی هنر را به خدمت گرفته و از آن برای ساخت آینده بهتر استفاده کند. از من به عنوان یک آینده پژوه اگر بپرسند که اگر بخواهی آینده پژوه خوبی بشوی چه می کنی؟ می گویم به هنر خواهم پرداخت.
عالی مثل همیشه
متوجه منظورتان به شکل کلی نشدم ، امید وارم در نوشته های بعدی تان شفاف تر سخن بگویید
علم آرامش تن است، و هنر آسایش روان ….
همونطور که خانم سارا رهبر گفته:
“با هنر میتوانم از سیاستمدارها قدرتمندتر باشم؛ چون همه چیز را میتوانم بگویم.”
اگر میان علم و هنر جدالی صورت بگیرد، قطعا این هنر است که پیروز می شود؛ و مردان و زنانی که همه چیز را با هم دارند علم و هنر را ادغام می کنند تا شاهکار خلق کنند؛ درست مانند لئوناردو داوینچی کبیر…
سید محمد حجازی، پژوهشگر رشد فردی در ورزش