برای من شروع جدی فعالیت در دانشگاه، توأم بود با چالشهای فکری حول این پرسش مهم که آیا من به عنوان یک آموزگار و سیستم آموزش کشور به عنوان یک نهاد تمام عیار با کرور کرور کارشناس و صاحبنظر و مدیر و مدبر، راه درستی را در پیش گرفتهایم؟ آیا جوان بیست و اندی سالهای که یکی از بهترین روزهای زندگیش را صرف شرکت در کلاسهای دانشگاه میکند، متاعی به ارزش آن روز به دست میآورد؟
پاسخ به این سؤال تا حدی در نوشتههای قبلی (آینده پژوهی به مثابه دانش کاربردی)، (تحصیلات عالیه آینده گرا)، (پیتر بی شاپ و آموزش آینده)، (واقعیت مجازی و آینده آموزش) و (آینده پژوهی و سیستم آموزشی کشور) دنبال شد. نوشتار حاضر نیز در راستای پاسخ به همین چالش در معرض نقد شما عزیزان قرار میگیرد. آنچه از نظر خواهید گذراند، برداشتی است از مقالهای تحت عنوان:
(No Job Is Safe, But These Skills Will Always Be Valued in the Workplace)
که در ۱۹ نوامبر سال ۲۰۱۵ در وبسایت (سینگولاریتی هاب) منتشر و در ۴ ژانویه ۲۰۱۷ بازنشر داده شده است. بیش از ۱۸ هزار بار از این مطلب بازدید شده است و در ابتدای مقاله، توضیح کوتاه زیر در بیان دلیل بازنشر دوباره آن آمده است:
«با گذشت زمان، تیم سینگولاریتی هاب گوهرهایی را از میان آرشیو خود بیرون میکشد تا دوباره آن را با همه به اشتراک بگذارد. گوهری که در زمان خودش درخشیده است و حالا لازم میدانیم دوباره به آن رجوع شود. این یکی از آن گوهرهاست. امیدواریم لذت ببرید»:
بگذارید کمی به عقب برگردیم. مثلا ۳۰۰ سال پیش، کشاورزی را پیدا کنیم و از او بپرسیم که فرزندان او به چه مهارتهایی برای گذران زندگی نیاز خواهند داشت. پاسخ به شما خیلی سریع و قاطع خواهد بود. لیستی کوتاه از مهارتهایی مانند دوشیدن شیر، آماده کردن زمین برای کشاورزی و … . مهارتهای لازم برای یک حرفه در طول هزاران سال متمادی به کندی تغییر کردند.
اما تنها در چند قرن اخیر، دگرگونیهای عظیمی در همه چیز ایجاد شده است. از نسلی به نسل دیگر یا حتی در طول یک نسل، ما شاهد آن هستیم که مشاغلی به کلی نیست و نابود میشوند، و گروه دیگری از مشاغل ناگهانی و کوتاه مدت ظهور میکنند. ماشین، بر کارخانهها و مراکز تولید تسلط پیدا کرده است. اما همانطور که مشاغل کارخانهای ناپدید میشوند، گونهای دیگر از مشاغلِ گاهاً عجیب و غریب رخ نشان میدهند، از بلاگرها و کدنویسها گرفته تا داگ واکرها (dog walker) (این شغل یعنی اینکه شما سگ مردم را برای گردش بیرون میبرید و در ازای این کار پول دریافت میکنید. و این هم یک نمونه کسب و کار در این زمینه (اینجا).
با این توصیف کوتاه، سؤال اساسی این است که در جهانی که چرخههای کار هر روز با شتاب بیشتری تغییر میکنند، کدام مهارتها را به نسلهای بعد بیاموزیم تا شرمنده آنها نشویم؟ (در حال حاضر مجموعه مهارتهایی که ما به دانشجویان میآموزیم عبارت اند از: حفظ کردن پارهای مزخرفات، دورویی با میزانی نفاق، شب زنده داری در ایام امتحان، تقلب و البته کاربر شبکههای اجتماعی بودن).
تحقیقات بیشماری نشان میدهند که حجم بالای آموزش موضوعات به صورت فلهای و آموزشهای حرفهای خاص، دانشآموزان را برای موفقیت در قرن بیست و یکم آماده نمیکند. قرن شتاب فناوری، نوسانات بازار و عدم قطعیتها.
برای مواجهه با این چالش برخی از مدارس، شروع به آموزش دورههایی مانند کدنویسی بر اساس تکنولوژی روز به دانشآموزان خود کردهاند. اما این یک حرکت مضحک است. زیرا، زمانی که دانشآموزان به خیل عظیم فارغالتحصیلان بپیوندند دیگر آن فناوریها کاربردشان را از دست دادهاند و جای آنها را فناوریهای نو گرفته است.
به جمله زیر دقت کنید. جمله ای از کتی دیودسون (cathy Davidson) در کتاب «Now You See It»:
«شصت و پنج درصد دانش آموزانی که امسال (سال ۲۰۱۱) وارد مقطع ابتدایی میشوند، در نهایت در مشاغلی مشغول به فعالیت خواهند شد که هنوز اختراع نشده اند.»
بنابراین نه تنها پیشبینی بازار کار آینده دشوار است، بلکه صحبت از موجودیت مهارتهای مبتنی بر فناوری تا پنج یا ده سال آینده نیز خنده دار است.
اگر آینده تا این حد آبستن تغییرات و آشفتگیهاست به راستی چه باید کرد؟
گیریم که از فردا یک اراده قوی در بالاترین سطح آموزش و پرورش و نیز آموزش عالی کشور تصمیم بگیرد که نسل آینده را برای آینده و نه برای پر کردن روزهایشان، تربیت کنند، خوب اولین پرسش، چه باید تدریس شود؟
به فنلاند یکی از سردترین کشورهای اروپا میرویم (در لاپلند در شمال فنلاند به مدت دو ماه تمام در زمستان خورشید طلوع نمیکند و در تابستان نیز دو ماه غروب آفتاب وجود ندارد). جایی که جهان اول حسرت سیستمهای آموزشی آن را میخورد. این کشور به تازگی سیستم آموزشی خود را بازبینی و مدل جدیدی در ارائه برنامه درسی معرفی کرده است (یک نوآوری اجتماعی بزرگ و ما چقدر نیازمند این نوآوریها هستیم).
رویکرد یادگیری پدیده محور (Phenomenon – based Learning)
«در این رویکرد از کتاب و سیستم آموزش سنتی مرسوم خبری نیست. یک پدیده مثلاً رویش گیاهان یا تلفن همراه یا تولد یک نوزاد، با همکاری همه کلاس و مربیگری معلم (راهنما نه مدرس)، به عنوان یک پدیده، مورد تحقیق قرار گرفته و با رویکرد میانرشتهای بدان پرداخته میشود».
قدم اول تحول، تغییر ادراک است. درکمان از مدرسه باید تغییر کند. تا سال ۲۰۲۰، در کلیه مدارس فنلاند رویکردهای سنتی کلاسهای درس با رویکرد (four Cs) جایگزین خواهند شد.
رویکرد Four Cs چیست؟
«رویکرد four Cs، طی یک تحقیق در انجمن ملی آموزش و پرورش آمریکا (NEA)، ابداع گردید. تحقیقی که در آن از آدمهای بزرگ هم در حوزه آموزش و هم حوزه کسب و کار (رهبران شرکتهایی مانند اپل، اچ پی، اینتل و ..) خواسته شد که مهارتهای لازم برای کودکان در مواجهه با آینده را مشخص کنند و چهار مهارتِ (همکاری و مشارکت (Collaboration))، (خلاقیت (Creativity))، (ارتباطات (Communication)) و (تفکر نقادانه (Critical Thinking))، در نهایت شناسایی شدند».

سوال: برای آینده چه میخواهیم؟ جواب: این چهار مهارت و دیگر هیچ
مهارتهای آینده
این چهار مهارت، کارآفرینان آینده را خواهند ساخت. بدون آنکه بیجهت در راستای آموزش مهارتها یا از آن بدتر در راستای مشاغلی قدم برداریم که در آینده وجود نخواهند داشت.
علاوه بر مهارتهای چهارگانه مذکور، کارآفرینان سه مهارت نرمِ (soft skills)، دیگر را در خود پرورش میدهند. ویژگی سازگاری (adaptability)، تابآوری و استحکام (resiliency and grit) و آموختن مداوم (continuous learning).
این مهارتها به دانشآموزان (کارآفرینان آینده) توانایی حل مسئله و رویارویی با تغییرات سریع محیطی را میدهند و آنها را به متفکران مبتکر تبدیل میکنند، زیرا در دنیای عدم قطعیتها، تنها امر ثابت، توانایی تطبیق و چرخش و دوباره روی پای خود ایستادن است.
و اما درباره ما…
از رویکرد مدرکگرایی (degree gathering) به رویکرد یادگیری از گهواره تا گور (continuous learning)
رویکرد یادگیری پیوسته بر خلاف رویکرد مدرک گرایی، بر آموزش به مثابه یک نیاز همیشگی برای همسویی و رقابتپذیری در دنیای پیچیده و متغییر امروزی تأکید دارد. راب نیل (Rob Nail) ریاست دانشگاه سینگولاریتی توضیح میدهد که رویکرد مدرکگرایی نمیتواند جوابگوی جهان کنونی ما باشد. شما مدرک میگیرید و بعد فکر میکنید که همه چیز خوب پیش رفته است و ظاهراً شما شایسته ورود به دنیای کسب و کار هستید. اما ….. دنیای واقعی، چیز دیگری است.
این تغییر رویکرد البته محاسن بیشماری برای دانشآموزان و دانشجویان دارد. اما در این رویکرد، دانشگاههای معتبر نیز ارزش خود را حفظ خواهند کرد. دانشگاهها و مؤسساتی که آموزش را نه در قالب یک دوره محدود، بلکه در یک فرایند دموکراتیک و تمرکز زدایی شده، پرورش و توسعه میدهند.
این تغییرات در سیستمهای آموزشی ما نه تنها شدنی است، بلکه الزامی است. اما تغییر، همیشه سخت است و موانع دانسته و نادانسته زیادی به همراه دارد. ما همیشه در مورد بهبود اتومبیلهایمان بحث میکنیم به جای آنکه به ساخت خودروهای پرنده فکر کنیم. ما نیاز داریم که خودروی پرنده درست کنیم، اما نمیتوانیم از اتومبیلهایمان دل بکنیم. بعضی تغییرات به نظر گسترده میرسند اما حقیقت این است که ما هنوز اتومبیل داریم و متأسفانه این اتومبیلها پرواز نمیکنند.
این دلیل این است که چرا سیاستهای آموزشی ما پرواز نمیکنند. آموزش و یادگیری نیاز به خلق دوباره (نه تغییر چهره وضع موجود) دارند و الان زمان آن است. آموزش، شوخیبردار نیست. وقت نداریم تا هر سال متن کتابها را تغییر دهیم یا دورههای ابتدایی و متوسطه را به هم بچسبانیم و دورهای جدید درست کنیم یا اسم پیش دانشگاهی را به کلاس چهارم تغییر دهیم. همانطور که اینجا عمر و انرژی مهمترین سرمایههای کشور یعنی سرمایههای انسانی صرف سیکل معیوب (حفظ کن – نمره بگیر – فراموش کن و برای حفظ کردن بعدی آماده شو) میشوند، آن سوی دنیا، رهبران آینده دنیا یاد میگیرند که چگونه با همفکری یکدیگر، با تفکر انتقادی، با خلاقیت و با ارتباطات به پیچیدهترین چالشها فکر کنند.
دست برداریم از فروختن مدرک، دست برداریم از خود را به نفهمی زدن. ما که ادعای مسلمانی میکنیم، ز گهواره تا گورمان صرف گرفتن مدرک شد. باید در سوگ آموزش نشست.


دیدگاهتان را بنویسید