جستاری در آینده پژوهی یکپارچه

۷ اسفند ۱۴۰۰ | مبانی آینده پژوهی

ایدۀ رویکرد یکپارچه در آینده‌پژوهی اولین بار توسط ریچارد اسلاتر و با الهام از کن ویلبر مطرح شد که جامع‌ترین رویکرد یکپارچه در آینده‌پژوهی می‌باشد و سپس توسط وی و دیگر آینده‌پژوهان دنبال شد (اسلاتر، ۱۹۹۸، ۱۹۹۹، ۲۰۰۱، ۲۰۰۳، ۲۰۰۸، ۲۰۱۲). لغت «یکپارچه» (Integral)، هم‌ریشه با لغاتی چون «یکپارچگی» (Integrity) می‌باشد، که ناظر به «جامعیت» و «تمامیت»، است. لغت‌نامه آن را در این مفاهیم به کار برده است: کامل، تمام، بنیادی، متعادل، پیوسته به وحدتی گسترده‌تر. «یکپارچه» همچنین در ارتباط با ترکیب اسمی «یکپارچگی» می‌باشد که دلالت ضمنی بر ترکیب همساز اجزا در یک کل یکدست و به هم پیوسته دارد (وروس، ۲۰۰۸).

آینده پژوهی یکپارچه

«یکپارچه» در آینده‌پژوهی یکپارچه به یک تجزیه و تحلیل چند بعدی مرکب اشاره دارد که بیشترین نقطه نظرات و چشم‌اندازهای ممکن را در بر می‌گیرد (سردار، ۲۰۱۵). شاید کوتاه‌ترین تعریفی که از آینده‌پژوهی یکپارچه بتوان ارائه کرد این است: « کاربست نظریه یکپارچه در آینده‌پژوهی». آینده‌پژوهی یکپارچه، رویکرد متأخر آینده‌پژوهی پس از رویکردهای پیش‌بینی و سناریو است. هم پیش‌بینی و هم سناریو بیشتر بر جهان بیرونی متمرکزند. از طرف دیگر آینده‌پژوهی انتقادی، به آزمون آنچه که «درون اجتماعی» نامیده می‌شود، می‌پردازد. با این وجود آینده‌پژوهی انتقادی خود از کمبود امری ضروری رنج می‌برد: بینش عمیق‌تر به ماهیت و دینامیک نیروی فردی. آینده‌پژوهی یکپارچه با پرداختن به این عنصر گمشده، به نوعی فرایند طولانی توسعۀ رشتۀ آینده‌پژوهی را کامل نموده و شاید فاز جدیدی از نوآوری و تغییر را موجب شود (اسلاتر، ۲۰۱۲). آینده‌پژوهی یکپارچه بیان می‌کند که اگر یک تحقیق آینده پژوهانه دامنۀ کاملی از چشم‌اندازهای ذهنی را در نظر نگیرد، کامل نیست. برای یکپارچه بودن، باید همۀ حقایق را به یک اندازه معتبر بدانیم و اعتبار شیوه‌های مختلف دانستن را در میان رشته‌های علمی، فرهنگ‌ها و جهان‌بینی‌ها تصدیق کنیم (سردار، ۲۰۱۵).

یک چارچوب یکپارچه، می‌تواند پیچیدگی سیستم‌ها، بسترها و شبکه‌های به هم پیوستۀ آگاهی و اقدام را شناسایی نماید. چنین چارچوبی، در بردارندۀ یک دورنمای توسعه است که دسترسی‌های فردی و جمعی به ساختارهای معرفت را شناسایی می‌نماید. آینده‌پژوهی یکپارچه از دو حوزه از آینده‌ها تشکیل شده که از یکدیگر مستقل هستند و در عین حال به شدت به هم پیوسته، توسعه می‌یابند. یکی از آن‌ها نظری است و دیگری کاربردی؛ هر دو حوزه معرفت علمی را تولید و یکپارچه می‌سازند (هایدگ، ۲۰۱۳) . کن ویلبر چندین سال پیش راهی برای یکپارچه‌سازی ایده‌های مرکزی دسته وسیعی از رشته‌ها پیدا کرد که شامل دانشمندان، مهندسین، روانشناسان و حتی عرفا می‌شد. تلفیق وی به ساختاری ختم شد که جهان را از منظر چارچوبی چهار ربعی می‌نگرد (اسلاتر، ۲۰۱۲). نظریۀ یکپارچه منحصر به ایده‌های ویلبر نیست، ولیکن وی مبلغ پیشرو آن است و نقش عمده‌ای در شناساندن آن داشته است. مفهوم کلیدی نهفته در نظریۀ یکپارچه شمول حداکثری دیدگاه‌ها، سبک‌ها و روش‌شناسی‌ها (تا حد ممکن) در بررسی یک موضوع، می‌باشد (اسبجورن و هارگنز، ۲۰۰۹).

نظریۀ یکپارچه پیشنهاد می‌کند که جهت ادراک کامل هر موضوع یا جنبه‌ای از واقعیت، چهار دیدگاه تحویل‌ناپذیر (ذهنی، بین الاذهانی، عینی، بینا عینیتی) باید به کار گرفته شود (همان). این چهار دیدگاه در یک مدل چهار ربع ارائه شده است. در این چارچوب تفکیکی ساده بین «درونی» و «بیرونی» روی محور عمودی و تفکیک بین «فردی» و «اجتماعی» روی محور افقی صورت گرفته است (شکل زیر). هر ربع، فرایند تکامل در آن ناحیه را ثبت می‌کند، از سطوح ساده تا سطوح پیچیده‌تر. بنابراین، چهار فرایند موازی وجود دارد که به طور بنیادی با هم مرتبط‌اند: توسعۀ درونی-فردی؛ توسعۀ بیرونی-فردی؛ توسعۀ درونی- اجتماعی و توسعۀ بیرونی- اجتماعی (اسلاتر، ۲۰۱۲). چهار دیدگاه مندرج در هر ربع، به طور خلاصه عبارتند از: قصدی بالا و چپ (ذهنی)، جهان درونی شخص می‌باشد که تنها از طریق تفسیر قابل دسترسی است. مسائل مورد توجه آن انگیزش فردی، تغییرات در ارزش‌های مردم، ادراکات، اهداف و معنای زندگی است. رفتاری بالا و راست (عینی)، جهان بیرونی شخص را شامل می‌شود، جهانی که در آن رفتار شخص قابل مشاهده است. مسائل مورد توجه آن تغییرات در شیوه‌های عمل مردم در بیرون، مثل الگوهای رأی‌دهی، رفتار مصرف‌کننده، شیوه‌های تولید مثل و … می‌باشد. اجتماعی پایین و راست (بینا عینیتی)، جهان جمعی بیرونی است، که اغلب با عنوان جهان فیزیکی یا جهان سیستم‌ها و زیرساخت‌ها معرفی می‌شود. مسائل مورد توجه آن تغییرات قابل سنجش عینی در محیط‌های طبیعی و شکل یافته در بیرون می‌باشد. فرهنگی پایین و چپ (بین الاذهانی)، جهان جمعی درونی متشکل از معنای اشتراکی گروه‌ها است، همچنان که در فرهنگ تشریح می‌شود. مسائل مورد توجه آن ساختارهای جمعی اشتراکی، مانند تغییرات در زبان‌ها، فرهنگ‌ها، و نهادهاست (کالینز و هاینز، ۲۰۱۰).

مدل چهار ربع ویلبر

 

این دیدگاه‌های چهارگانه، شیوه‌های دانستن، بودن و انجام دادن را در یک مدل چهار ربعی به نمایش در می‌آورند. این چهار ربع، به یکدیگر پیوند خورده و با هم در ارتباط‌اند. نظریۀ یکپارچه بر این تأکید دارد که نمی‌توان هیچ یک از این وقایع (هر یک از این ربع‌ها) را از لنز هر یک از ربع‌های دیگر، درک کرد. هر چند که کارهای متنوعی در رابطه با نظریۀ یکپارچه صورت گرفته است، مدل چهار ربع در محور آن قرار دارد. آنچه که رویکرد یکپارچه را متمایز می‌کند این است که آن تجربۀ ذهنی را در نظر گرفته و آن را در دیدگاه‌های عینی، بین الاذهانی و بینا عینیتی، ادغام می‌کند. در مدل چهار ربع ویلبر، تأثیرات در یک ربع، سایر ربع‌ها را مورد تأثیر قرار می‌دهد. این نظریه بیان می‌کند که راه حل‌هایی که برداشتی متوازن از هر چهار ربع را در بر می‌گیرند، نوعاً به خروجی‌های موفق‌تری نائل می‌شوند. این به کاربران یک فراچارچوب، یا چارچوبی سطح بالا می‌دهد که از تقلیل‌گرایی جلوگیری می‌کند؛ به عبارت دیگر، «تجربۀ درونی افراد و فرهنگ‌ها» را در «قلمرو بیرونی قابل‌لمس و اندازه‌گیری»، ممزوج می‌سازد. همچنین، کاربران را به سوی توجه به وسیع‌ترین دامنۀ ممکن از دیدگاه‌ها، هدایت می‌کند (کالینز و هاینز، ۲۰۱۰). منظور از اتخاذ یک موضع یکپارچه خروج از چارچوب فرضیات پارادایم‌ها و حرکت به سوی یک فراچشم‌انداز – فراپارادایم است. چشم‌اندازی که دستاوردهای همه پارادایم‌ها را به رسمیت می‌شناسد، اما با این حال آزاد و خارج از انحصارگری‌های آن‌هاست. فرا چشم‌انداز یکپارچه در مسیر چشم‌اندازهای متفاوت و متنوعی حرکت می‌کند، وقتی لازم است به آن‌ها وارد می شود، تا جایی که نیاز دارد آن‌ها را به کار می‌گیرد و زمانی که ابزار آن‌ها برای پژوهش ناکارآمد بود از آن‌ها خارج می‌شود. به عبارتی فرا چشم‌انداز یکپارچه، آزادانه در میان پارادایم‌ها شناور است (وروس، ۲۰۰۸). در مجموع دو ایده متمایز را می‌توان در ارتباط با آینده‌پژوهی یکپارچه از هم تفکیک نمود. در اولی، «آینده‌پژوهی یکپارچه، توسعۀ آینده‌پژوهی انتقادی در زمانی است که مفاهیم و تصاویر مختلف از آینده به صورت متعالی و در سطوح بالاتر با یکدیگر مرتبط شده‌اند» (اسلاتر، ۲۰۰۸). ایدۀ دوم آینده‌پژوهی یکپارچه بر خواست آزاد آینده‌پژوه تأکید دارد: همۀ آینده‌پژوهان می‌توانند آزادانه هدف پژوهش، چشم‌انداز و روش‌های خود را که مشتمل است بر پارادایم‌های ادراک، انتخاب کنند درست به همان شکل که در رشته‌های علوم اجتماعی رواج دارد (وروس، ۲۰۰۸). از منظر ویلبر، رویکردهای یکپارچه «فراچشم‌انداز»، یا شیوه‌های تلفیق تعدادی از پارادایم‌های مجزای موجود در یک شبکۀ به هم پیوسته از رویکردها می‌باشند، که متقابلاً یکدیگر را غنا می‌بخشند (ویسر و ویلبر، ۲۰۱۴). از نگاه وروس هر رویکرد یکپارچه‌ای به تحقیق، باید بر مبنای دستۀ کاملی از کثرت‌گرایی‌های هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و روش‌شناسی و سایر مفروضاتی که کلیۀ اقسام تحقیق بر آن‌ها بنا شده‌اند، قرار داده شود. فرضیات اساسی رویکرد یکپارچه از فرضیات رویکردهای موجود پژوهشی اتخاذ شده است و آن‌ها را در مسیرهای جدید توسعه می‌دهد و تلاش می‌کند آن‌ها را در یک کلِ واحد هماهنگ به هم برساند (وروس، ۲۰۰۸). نقش خودآگاه انسان در این رویکرد به آینده، اساسی است. تصاویر آینده نیاز به خودآگاهی دارند که در آن حفظ شوند، بنابراین به طور منطقی نمی‌توانیم محتوای تصاویر آینده را بدون درک این ظرف مطالعه کنیم. آنچه که می‌بینیم «آن بیرون» در جهان جریان دارد، تا حد زیادی به آنچه «در اینجا» در ذهن ما می‌گذرد، مقید است. چشم‌انداز ما، درک ما از واقعیت را ایجاد می‌کند. به عبارت دیگر، هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی – بودن و دانستن، وجود و تفکر- دو روی یک سکه‌اند. آینده‌پژوهی یکپارچه این شناخت ساده اما عمیق را به عنوان محور برنامه‌های خود به منظور درک این امر که چگونه زمان گذشته طی شده است، چگونه زمان حال موجودیت یافته و در عین حال چه آینده‌ای ممکن است رخ دهد، در نظر می‌گیرد (همان). آینده‌پژوهی یکپارچه با قدمت دو دهه در آینده‌پژوهی، توجه گسترده‌ای را به خود معطوف کرده است. امروزه، برخی از کاربران و دانشگاهیان به طرح پرسش‌ها یا موضوعات تحت عناوین مرتبط با عبارت «آینده‌پژوهی یکپارچه»، می‌پردازند. مزیت اولیۀ آینده‌پژوهی یکپارچه تاکنون، ارائۀ یک دیدگاه یا چارچوب برای مقایسه نظریه‌ها، رویکردها و روش‌های مختلف در حوزۀ آینده‌پژوهی بوده است. کاربست مدل یکپارچه در تفکر آینده‌پژوهی به ترویج رویکردی کل نگرانه کمک می‌کند که دیدگاه‌های بدیل گسترده‌ای را در هم می‌آمیزد.

مدل آینده‌پژوهی یکپارچه مزیت دیگری هم دارد: این مدل منبعی از نوآوری‌های روش‌شناختی برای کاربران است. در حال حاضر این بحث رواج دارد که آیا قوت آن بیشتر به عنوان یک دیدگاه است یا یک روش‌شناسی. برخی از نویسندگان قائل به این نیستند که آینده‌پژوهی یکپارچه اصلاً یک روش باشد. پیتر هیوارد (۲۰۰۸)، معتقد است که «رویکرد یکپارچه ذاتاً یک دیدگاه است تا یک روش‌شناسی». بدین معنی که از دیدگاه یکپارچه صرفاً روش بیرون نمی‌آید، بلکه یکپارچگی در روش‌ها از طریق به‌کارگیری دیدگاه‌های یکپارچه، ممکن می‌شود (هیوارد، ۲۰۰۸). قوت هر گونه رویکرد آینده‌گرای کل‌نگر/یکپارچه در وسعت دامنۀ آن نهفته است، چرا که بر نظریه‌های پیچیده، تلفیقی و نوسنجی بنا شده است و ظرفیت بالقوۀ آینده‌های سیاره‌ای مطلوب و تسهیل‌کننده را حداکثر می‌کند. البته از طرف دیگر، گستره وسیع می‌تواند به عنوان ضعف ناشی از فقدان عمق هم تلقی گردد (گیدلی، ۱۳۹۶).

 

منابع:

سردار، ضیاء الدین (۱۳۹۶). آینده تمام آنچه که اهمیت دارد (محسن طاهری دمنه، مترجم). تهران: آینده پژوه (نشر اثر اصلی ۲۰۱۵)

گیدلی، جنیفر (۱۳۹۶). آینده: یک معرفی بسیار کوتاه (ابوذر سیفی گلستان، مترجم). تهران: انتشارات فرهیختگان دانشگاه (نشر اثر اصلی: ۲۰۱۷)

Collins, T., & Hines, A. (2010). The Evolution of Integral Futures. World Futures Review, 2(3), 5-16.

Esbjorn-Hargens, S. (2009). An Overview of Integral Theory: All-Inclusive Framework for the 21st Century. Integral Institute, Resource Paper No. 1, 1-24.

Hayward, P. (2008). Pathways to integral perspectives. Futures, 40(2), 109-119.‏

Hideg, É. (۲۰۱۳). Integral futures based on the paradigm approach. Futures, 45.

Kreibich, R., Oertel, B., & Wölk, M. (2011, October). Futures studies and future-oriented technology analysis principles, methodology and research questions. In 1st Berlin symposium on internet and society.‏

Slaughter, R. A. (1998). Futures Studies as an Intellectual and Applied Discipline. American Behavioral Scientist, 42(3), 372- 385.

Slaughter, R. A. (1999). A new framework for environmental scanning. Foresight, 1(5), 441-451.

Slaughter, R. A. (2001). Knowledge creation, futures methodologies and the integral agenda. Foresight, 3(5), 407-418.

Slaughter, R. A. (2003). Futures Beyond Dystopia. Routledge Falmer, London.

Slaughter, R. A. (2008). What difference does ‘integral’ make? Futures, 40(2), 120-137.

Slaughter, R. A. (2012). To see with fresh eyes: Integral futures and the global emergency. Indooroopilly, Qld.: Foresight

Visser, F., & Wilber, K. (2014). Ken Wilber: Thought as Passion. Albany: State University of New York Press.

Voros, J. (2008). Integral Futures: An approach to futures inquiry. Futures, 40(2), 190-201.

۰ دیدگاه

یک دیدگاه بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *