آینده پژوهی در حال فاصله گرفتن از ترغیب به ارائه آینده نگاری و احتمالات دقیق و کوشش برای فراهم ساختن اطلاعات فنی برای افراد و سازمانها به منظور کنترل فرآیندها، اطلاعات و ساختارهای سازمانی است و در عوض، در حال حرکت به سوی درک هرمنوتیک انتقادی، دیالکتهای رهاییبخش و تنوع است.
استدلال آینده پژوهی از استنباط قیاسی (deductive) (استدلال علمی در آینده پژوهی) به استقرایی (inductive) تغییر کرده، و اینک در حال حرکت به سوی استنتاج به قصد بهترین تبیین (abductive) است. در ادامه قصد دارم هر کدام از این روشهای استدلال علمی را شرح داده و جایگاه آینده پژوهی در این استدلالات علمی را تبیین کنم. این نوشته در واقع دفاعی است از آینده پژوهی به عنوان یک روش علمی شناخت. هر چند به عنوان یک آینده پژوه شخصاً آنچنان در پی اثبات این مدعا نیستم و بزرگترین کارکرد آینده پژوهی را در ترویج توجه به آینده در همه زمینهها میدانم. در این نوشته بسیار از مطالب منتشر شده در وب سایت کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت استفاده کردهام و لذا بدین وسیله از نگارندگان مطالب در این وبسایت و گردانندگان آن تشکر میکنم.
منطقدانان، استدلالها را دو دسته میکنند: استدلال قیاسی و استدلال استقرایی. یک نمونه استدلال (یا استنتاج) قیاسی، این است:
همه فرانسوی ها پنیر دوست دارند
پیِر فرانسوی است
بنابراین، پیِر پنیر دوست دارد
گزارههای اول و دوم را مقدمات استنتاج، و گزاره سوم را نتیجه مینامند. این استنتاج قیاسی است چون ویژگیاش این است که اگر مقدمات صادق باشند نتیجه هم ضرورتاً صادق است. به بیان دیگر، اگر این گزاره صادق باشد که همه فرانسویها پنیر دوست دارند، و اگر این گزاره نیز صادق باشد که پیِر فرانسوی است، این نتیجه به دست میآید که پیِر به راستی پنیر دوست دارد. این معنا گاهی به این صورت هم بیان میشود که مقدمات استنتاج، مستلزم نتیجه آن است. البته، مقدمات استنتاجی که آوردیم مسلماً صادق نیستند، چون قطعاً فرانسویانی هستند که از پنیر خوش شان نمیآید. اما نکته مهم این نیست، بلکه این است که آنچه استنتاج را قیاسی میسازد وجود ربط مناسب بین مقدمات و نتیجه است، و ربط مناسب به این معنی است که اگر مقدمات صادق باشند، نتیجه هم قطعاً صادق است، ولی این که آیا خود مقدمات هم واقعاً صادقاند یا نه موضوع دیگری است و ربطی به نوع استنتاج، یعنی قیاسی بودن یا نبودن آن، ندارد. اما همه استنتاجها قیاسی نیستند.
به نمونه زیر توجه کنید:
در این جعبه تخم مرغ، تخم مرغهای اول تا پنجم فاسدند
تاریخ انقضای همه تخم مرغها یکی است
بنابراین، تخم مرغ ششم هم فاسد است
این استدلال کاملاً معقول به نظر می رسد، اما قیاسی نیست، چون مقدمات مستلزم نتیجه نیستند. حتی اگر تخم مرغهای اول تا پنجم واقعاً فاسد باشند و حتی اگر تاریخ انقضای همه تخم مرغها یکی باشد باز هم قطعی نیست که تخم مرغ ششم هم فاسد باشد. بلکه کاملاً قابل تصور است که تخم مرغ ششم سالم باشد. به سخن دیگر، منطقاً ممکن است مقدمات این استنتاج صادق باشند اما نتیجهاش کاذب باشد، پس این نوع استنتاج قیاسی نیست، بلکه استنتاج استقرایی است. در استنتاج یا استدلال استقرایی، مقدمات ما درباره چیزهایی است که آنها را آزمودهایم، سپس بر اساس این مقدمات، درباره چیزهایی که نیازمودهایم نتایجی میگیریم. در نمونه ای که آوردیم موضوع استنتاج، تخم مرغها بودند.
استدلال قیاسی در مقایسه با استدلال استقرایی بسیار اطمینانبخشتر است. در صورت قیاسی بودن استدلال میتوانیم یقین داشته باشیم که اگر مقدمات صادق باشند نتیجه هم صادق خواهد بود. اما این حکم را نمیتوان به استدلال استقرایی تسری داد. برعکس، در استدلال استقرایی این امکان کاملاً وجود دارد که مقدمات صادق به نتیجه کاذب بینجامند.
اما به رغم این عیب، ظاهراً ما در سرتاسر عمرمان بر استدلال استقرایی تکیه میکنیم، معمولاً هم این کار را بدون تأمل انجام میدهیم. برای مثال، وقتی صبحها میروید کامپیوترتان را روشن میکنید، مطمئن هستید که کامپیوتر جلوی چشمتان منفجر نخواهد شد. دلیل این اطمینان چیست؟ دلیش این است که روشن کردن کامپیوتر کار هر روزتان بوده و تا به حال هم انفجاری رخ نداده است. اما رسیدن از گزاره «تا به حال برایم پیش نیامده که کامپیوترم بعد از روشن شدن منفجر شود» به گزاره «کامپیوترم را وقتی اینبار هم روشن کنم منفجر نخواهد شد» استنتاجی استقرایی است نه قیاسی. مقدمه این استنتاج مستلزم نتیجهاش نیست. هر چند کامپیوتر شما تا به حال منفحر نشده اما منطقاً امکان دارد که این بار منفجر شود.
در زندگی روزمره به آسانی میتوان برای استدلال استقرایی نمونههای دیگری هم پیدا کرد. هر وقت که فرمان اتومبیلتان را خلاف حرکت عقربههای ساعت میچرخانید فرضتان این است که اتومبیل به سمت چپ خواهد رفت نه راست. وقت رانندگی، زندگی و مرگتان به راستی در گرو این فرض است.
اما چرا به صدق این فرض اینقدر اطمینان دارید؟ اگر کسی از شما بپرسد که برای صدق عقیدهتان چه دلیل موجهی دارید، به او چه خواهید گفت؟ اگر مکانیک نباشید احتمالا این جواب را میدهید: «در گذشته هر وقت فرمان را خلاف حرکت عقربههای ساعت چرخاندهام، ماشین به طرف چپ رفته، پس این دفعه هم همینطور میشود.» این استنتاج نیز استقرایی است، نه قیاسی.
از قرار معلوم، استدلال استقرایی جزء جداییناپذیر زندگی روزمره ماست. عملاً هر وقت که دانشمندان از دادههای محدود به نتایج کلی میرسند (و این کار همیشگی دانشمندان است) از استدلال استقرایی استفاده میکنند. برای مثال، بر اساس اصل گرانش عمومی نیوتن، همه اجسام عالم یکدیگر را با نیروی گرانشی جذب میکنند. واضح است که نیوتن برای رسیدن به این اصل، همه اجسام عالم را بررسی نکرده بود. اصلاً مگر این کار از او ساخته بود؟ نیوتن فقط مشاهده کرده بود که اصل مذکور در مورد خورشید و سیارات و دیگر اجسامی که نزدیک سطح زمین حرکت میکنند صادق است. او از این دادهها نتیجه گرفت که این اصل شامل همه اجسام عالم میشود. معلوم است که این استنتاج هم استقرایی است: این واقعیت که بعضی از اجسام، مصداق اصل نیوتناند تضمین نمیکند که همه اجسام مصداق آن باشند.
گاهی نحوه بیان ما باعث میشود که نقش اصلی استقرا در علم، پوشیده بماند. برای مثال، ممکن است در روزنامهای این گزارش بیاید: دانشمندان «اثبات تجربی» کردهاند که خوردن ذرت حاصل از اصلاح ژنتیکی خطری برای انسان ندارد. حال آن که اگر بخواهیم دقیق سخن بگوییم در اینجا اثبات به معنایی که مثلاً ریاضیدانان قضیه فیثاغورث را اثبات میکنند در کار نیست. چون رسیدن از این مقدمه که «آزمایشها نشان داده هیچ یک از کسانی که این نوع ذرت را خوردهاند آسیبی ندیدهاند» به این نتیجه که «این نوع ذرت به هیچ کس آسیب نخواهد رساند» استنتاجی استقرایی است، نه قیاسی.
گزارش روزنامه باید این طور نوشته میشد: دانشمندان شواهد بسیار محکمی یافتهاند که طبق آن خوردن این نوع ذرت ضرری برای انسان ندارد. اگر بخواهیم دقت بیان داشته باشیم باید کلمه «اثبات» را فقط در جایی به کار ببریم که با استنتاج قیاسی سر و کار داریم. به ندرت پیش میآید، شاید هم هرگز پیش نیاید که بتوان با تکیه بر دادهها، فرضیات علمی را، به معنای دقیق کلمه، اثبات کرد.
دیدگاه متفاوت پوپر (Karl Popper)
به نظر اکثر فیلسوفان، اتکای علم به استدلال استقرایی به قدری واضح است که اصلاً لزومی ندارد کسی برای آن دلیل بیاورد. اما نکته جالب توجه این است که کارل پوپر فیلسوف، این موضع را نمیپذیرد. پوپر مدعی است که دانشمندان فقط به استنتاج قیاسی نیاز دارند. و چه خوب میشد اگر نظر پوپر صحیح میبود، چون، همانطور که دیدیم، استنتاج قیاسی بسیار مطمئنتر از استنتاج استقرایی است.
استدلال اصلی پوپر به قرار زیر است: اثبات صدق نظریات علمی بر پایه دادههای محدود غیرممکن است، اما اثبات کذب آنها ممکن است. فرض کنید دانشمندی این نظریه را بررسی میکند که همه فلزات رسانای الکتریسیته هستند. حتی اگر همه قطعات مورد بررسی او رسانای الکتریسیته باشند باز هم، با توجه به دلایلی که گفته شد، صدق این نظریه اثبات نمیشود. اما کافی است دانشمند ما فقط یک قطعه فلز نارسانا پیدا کند تا اثبات شود که نظریه یاد شده کاذب است. زیرا رسیدن از گزاره «این قطعه فلز رسانای الکتریسیته نیست» به گزاره «کاذب است که هر قطعه فلزی رسانای الکتریسیته است» استنتاجی قیاسی است، به این معنی که مقدمه، مستلزم نتیجه است. بنابراین اگر دانشمندی بخواهد برهان بیاورد که فلان نظریه کاذب است بدون بهره گرفتن از استنتاج استقرایی میتواند به مقصودش برسد.
واضح است که استدلال پوپر اشکال دارد. چون دانشمندان صرفاً در پی اثبات کذب نظریات نیستند. البته، زمانی که دانشمند مشغول گردآوری دادههای تجربی است، چه بسا هدفش این باشد که نشان دهد فلان نظریه (مثلاً مهمترین نظریهای که رقیب نظریه خود اوست) کاذب است. اما او به احتمال قویتر میخواهد صدق نظریه خودش را به کرسی بنشاند و برای رسیدن به چنین مقصودی چاره ای ندارد جز این که دست به دامن نوعی استدلال استقرایی بشود. بنابراین سعی پوپر برای اثبات این کار که علم را میتوان بدون استقرا پیش برد قرین توفیق نبوده است.
هیوم: استفاده از استقرا اصلاً پشتوانه ندارد!
استدلال استقرایی هر چند به لحاظ منطقی خالی از خلل نیست، اما ظاهراً شیوهای است بسیار معقول برای رسیدن به باورهایی درباره جهان. این واقعیت که خورشید تا به حال هر روز طلوع کرده شاید این ادعا را که فردا هم شاهد طلوع خورشید خواهیم بود اثبات نکند، اما مسلماً دلیلی قوی به سود آن است و اگر کسی پیدا شود و به ما بگوید که درباره طلوع خورشید فردا، نفیاً یا اثباتاً هیچ نظری ندارد ما او را یا بیعقل یا دست کم، فردی غریب و غیر عادی به شمار میآوریم.
ولی دلیل ما برای این ایمان به استقرا چیست؟ اگر کسی استدلال استقرایی را نپذیرفت از چه راهی میتوانیم او را مجاب کنیم که بر خطاست؟ دیوید هیوم (۱۷۱۱-۱۷۷۶)، فیلسوف اسکاتلندی قرن هجدهم، جوابی ساده و در عین حال اساسی به این سؤال میدهد. سخن او این است که استفاده از استقرا به هیچ وجه پشتوانه عقلی ندارد. او میپذیرد که ما تمام مدت، چه در زندگی روزمره و چه در علم، از استقرا بهره میگیریم، اما تاکید میکند که این رفتار صرفاً عادتی غریزی است و بر آگاهی مبتنی نیست. اگر کسی از ما بخواهد که به سود استقرا، دلیلی محکم اقامه کنیم، به نظر هیوم، برآوردن تقاضای چنین فردی به نحو مطلوب از ما ساخته نیست.
اما هیوم چگونه به چنین نتیجه تکان دهندهای رسید؟ او در آغاز متوجه شد هرگاه که ما بر مبنای استقرا، استنتاج میکنیم، «یکنواختی طبیعت» پیشفرض استنتاج ماست. برای اینکه مقصود هیوم را در اینباره دریابیم خوب است برخی استنتاجهای استقرایی گفته شده را به یاد بیاوریم.
در آنجا استنتاجهای ما اینها بود: استنتاج گزاره «کامپیوتر من فردا منفجر نخواهد شد» از گزاره «کامیپوتر من تا به حال منفجر نشده»؛ استنتاج گزاره «همه اجسام از قانون گرانش نیوتن تبعیت می کنند» از گزاره «هر جسمی که تاکنون مشاهده شده از قانون گرانش نیوتن تبعیت میکند» و مثالهایی دیگر. در همه این مثالها، استدلال ما، از قرار معلوم، منوط است به این فرض که نمونههای آزمایش نشده یک مجموعه، به لحاظ خصوصیات مربوط به بحث، شبیه نمونههای آزمایش شده همان مجموعه است. مقصود هیوم از یکنواختی طبیعت همین است.
اما او میپرسد که ما از کجا میدانیم این فرض صحیح است؟ آیا راهی هست که با آن بتوان صحت این فرض را (به معنای دقیق کلمه) اثبات کرد؟ هیوم جواب میدهد که خیر، راهی نیست. زیرا به آسانی میتوان عالمی را تصور کرد که در آن طبیعت یکنواختی ندارد، بلکه امروز به گونهای است و فردا به گونهای دیگر. در چنان عالمی کامپیوترها چه بسا گاهی بیجهت منفجر شوند، آب ممکن است گاهی بدون هیچ علامتی خاصیت مستکنندگی پیدا کند، گویهای بیلیارد ممکن است به هم برخورد بکنند ولی از جایشان تکان نخورند، و از این قبیل.
از آنجا که میتوان چنین عالم «غیر یکنواختی» را تصور کرد، پس نتیجه میگیریم که نمیتوان یکنواختی طبیعت را به معنای دقیق کلمه اثبات کرد. زیرا اگر چنین کاری ممکن میبود، در آن صورت تصور عالم غیر یکنواخت منطقاً محال میشد.
گیریم که یکنواختی طبیعت را نتوانیم اثبات کنیم، ولی دست کم میتوانیم امیدوار باشیم که دلیل تجربی محکمی به سود آن بیابیم. بالاخره همین امر که فرض یکنواختی طبیعت تا به حال همواره صحیح بوده، آیا دلیل محکم و مسلمی به سود آن نیست؟ اما هیوم در جواب میگوید که این نوع استدلال مصادره به مطلوب است! چون خود این استدلال استقرایی است و با این حساب، منوط است به اینکه یکنواختی طبیعت را از پیش، فرض کرده باشیم.
معلوم است استدلالی که، از آغاز، فرضش یکنواختی طبیعت است دیگر خودش نمیتواند نمودار صدق این فرض باشد، به عبارت دیگر، در این واقعیت جای چون و چرا نیست که طبیعت تاکنون عموماً یکنواخت عمل کرده است.
ولی ما نمیتوانیم به پشتوانه این واقعیت استدلال کنیم که طبیعت همچنان یکنواخت عمل خواهد کرد، چون در چنین استدلالی فرض میشود که آنچه در گذشته رخ داده نمودار قطعی چیزی است که در آینده رخ خواهد داد و این همان فرض کردن یکنواختی طبیعت است که بناست مطلوب استدلال ما باشد. پس اگر سعی کنیم برای تایید یکنواختی طبیعت با تکیه بر تجربه استدلال کنیم دست آخر گرفتار دور خواهیم شد.
اگر میخواهید به قدرت استدلال هیوم پی ببرید به این فکر کنید که از چه راهی میتوان کسی را که به استدلال استقرایی بیاعتماد است قانع کرد که آن را قابل اعتماد بداند. برای مجاب کردنش احتمالاً میگویید: «ببین، استدلال استقرایی تا به حال کاملاً نتیجهبخش بوده. دانشمندان به پشتوانه استقرا اتم را شکافتهاند، انسان را به کره ماه فرستادهاند، کامپیوتر اختراع کردهاند و چیزهایی از این قبیل. برعکس، کسانی که به استقرا بیاعتنا بودهاند به طرز اسفناکی از این دنیا رفتهاند. با این تصور که ارسنیک خوراکی است آن را نوشیدهاند، با این تصور که به آسمان پرواز خواهند کرد از ساختمان بلند پریدهاند و به زمین سقوط کرده اند، و اتفاقاتی از این قبیل. بنابراین معلوم است که استدلال در شکل استقرایی آن به نفع ماست».
اما پیداست آن که در مقام شک است به این ترتیب مجاب نمیشود. چون این استدلال که استقرا قابل اعتماد است برای این که تا به حال نتیجهبخش بوده، خودش استقرایی است. برای کسی که از ابتدا به استقرا اعتماد ندارد چنین استدلالی کاملاً بیاعتبار است و نکته اساسی هیوم نیز همین است.
پس قضیه از این قرار است. هیوم می گوید که شالوده استنتاجهای استقرایی ما فرض یکنواختی طبیعت است. ولی ما صحت یکنواختی طبیعت را نه میتوانیم اثبات کنیم و نه میتوانیم دلیل تجربی برایش بیاوریم، چون دلیل تجربی در اینجا مستلزم مصادره به مطلوب است. پس استنتاجهای استقرایی ما به فرضی درباره جهان متکی هستند که ما برای آن فرض هیچ مبنای محکمی نداریم. هیوم نتیجه میگیرد که اطمینان ما به استقرا صرفاً از سنخ ایمان کورکورانه است، یعنی هیچ توجیه عقلانی ندارد.
این استدلال بسیار جالب توجه هیوم تاثیر عظیمی بر فلسفه علم گذاشت و دامنه این تاثیر تا امروز هم باقی است (مثلاً کوشش ناموفق پوپر برای این که نشان دهد دانشمندان تنها چیزی که لازم دارند استنتاج قیاسی است از این اعتقاد او نشأت میگرفت که هیوم آشکار کرده است استدلال استقرایی یکسره غیر عقلانی است). فهم اهمیت استدلال هیوم دشوار نیست. زیرا ما معمولاً علم را نمونه عالی تحقیق عقلایی به شمار میآوریم و به آنچه دانشمندان درباره جهان میگویند بسیار اعتماد میکنیم. هر بار که با هواپیما پرواز میکنیم جانمان را به دست دانشمندانی میسپاریم که هواپیما را طراحی کردهاند. اما علم مبتنی است بر استقرا و استدلال هیوم ظاهراً نشان میدهد که استقرا توجیه عقلانی ندارد. اگر مدعای هیوم راست باشد، برخلاف آنچه ما امید داشتیم، بنیاد علم چندان استوار نیست. این معمای حیرت انگیز مشهور است به مسئله استقرای هیوم.
فیلسوفان به مسئله هیوم، به معنای واقعی کلمه، دهها جواب گوناگون دادهاند و این حوزه تحقیق هنوز هم حوزه فعالی است. برخی معتقدند که کلید حل معما مفهوم احتمال است. عقیده کاملاً معقولی است. چون طبیعی است که آدمی تصور کند در استنتاج استقرایی هر چند نتیجه به نحو ضروری از مقدمات حاصل نمیشود، اما این قدر هست که مقدمات نتیجه را کاملاً محتمل می سازند. بنابراین شناخت علمی حتی اگر یقینی نباشد، بسیار محتمل است. اما این جواب به مسئله هیوم، اشکالات خودش را هم دارد.
جواب مشهور دیگر به مسئله هیوم این است که بپذیریم استقرا توجیه عقلانی ندارد، اما این مسئله را در عین حال مسئله چندان مهمی ندانیم. ولی چگونه میتوان از چنین موضعی دفاع کرد؟ برخی فیلسوفان در دفاع از این موضع گفتهاند که در فرایند تفکر و استدلال، استقرا نقشی چنان بنیادی دارد که اساساً توجیه آن بی وجه است.
پیتر استراوسون (Peter Frederick Strawson)، فیلسوف با نفود معاصر، طرفدار این رأی است و با تمثیل زیر از آن دفاع میکند. می گوید اگر دغدغه خاطر کسی این باشد که فلان عمل قانونی هست یا نه، میتواند به کتاب قانون مراجعه کند و ببیند قانون درباره آن عمل خاص چگونه حکم میکند. اما شخصی را تصور کنید که دغدغهاش این باشد: «آیا خود قانون، قانونی است یا نه؟» این دیگر، دغدغه عجیبی است. چون قانون دقیقاً محک و معیاری است که بر مبنای آن درباره این که سایر امور قانونی هستند یا نه قضاوت صورت میگیرد، ولی تحقیق در این باب که اصلاً آیا خود معیار هم قانونی است یا نه دیگر چه معنایی دارد؟
استراوسون معتقد است که استقرا هم مشمول همین قاعده است. چون استقرا یکی از معیارهایی است که ما به کار میگیریم تا معین کنیم آنچه درباره جهان گفته میشود موجه است یا نه.
برای نمونه، فلان کارخانه داروسازی مدعی می شود که داروی جدیدش تأثیر معجزه آسا دارد. ما برای این که معلوم کنیم آیا این ادعا موجه است یا نه به استقرا متوسل میشویم ولی اصلاً چه معنی دارد که موجه بودن یا نبودن خود استقرا هم موضوع سوال ما شود؟
اما آیا استراوسون در دفع حمله هیوم واقعاً موفق بوده است؟ برخی فیلسوفان میگویند آری، برخی هم میگویند نه. ولی به نظر برای بیشتر اشخاص اساساً فهم این که توجیه رضایتبخش استقرا چگونه چیزی است، امر بسیار دشواری است (فرانک رمزی، فیلسوف کیمبریجی دهه ۱۹۲۰، می گفت طلب توجیه برای استقرا «طلب محال» است). آیا این وضع باید مایه نگرانی ما شود، و ما را بر سر ایمانمان به علم بلرزاند؟ این سؤال دشواری است که هر کسی به تنهایی باید دربارهاش تأمل کند.
روشهای زیر در آیندهشناسی چه نقشی دارند؟:
۱- analogy (از جز به جز رفتن)
۲- abduction