این نوشتار، ادامه نوشته ای است که از این لینک میتوانید آن را مطالعه نمایید.
آینده اندیشی؛ آینده پژوهی؛ آینده شناسی؛ آینده گرایی؛ آینده نگاری؟ چه مفهومی در یک نام نهفته است؟(۲)
-
آینده نگاری
این امر، من را به «آینده نگاری» میرساند، اصطلاحی که این روزها بسیار متداول است. روبن نلسون بینش جذابی را ارائه میکند که چگونه انجمن کانادایی آینده پژوهی (Canadian Association for Futures Studies (CAFS به آینده نگاری کانادا (Foresight Canada) تغییر کرد. نلسون مینویسد:
ما از زبان آینده پژوهی استفاده کردیم چرا که متداول بود و نشان داد که ما در مورد کار جدی هستیم. میتوانستیم از «مطالعه آیندهاندیشی» استفاده کنیم، چرا که فرض کردیم که در اصل همان معنی را میدهد. اما، ما کاناداییهای بینهایت جامعی هستیم، بنابراین این اصطلاح را انتخاب کردیم، چون حس کردیم بیشتر مورد استقبال قرار میگیرد. پس، «آیندهاندیشی» و «آیندهشناسی» را رد کردیم. اولی بیش از حد کلی و نامتمرکز بود و دومی بیش از حد زشت و پرمدعا. ما همچنین کار خود را از «برنامهریزیهای بلند مدت» و «برنامهریزیهای راهبردی» متمایز ساختیم. ما «آیندهپژوه» بودیم.
انجمن آینده پژوهی کانادایی در اوایل دهه ۹۰ از بین رفت، تا حدی به این دلیل که هنگامی که آینده پژوهی فرضیات و طرز تفکرات کنونی را به منظور کاوش آیندههای ممکن با نگاهی تازه به چالش کشید، به طورعادی به زمان حال باز نگشت و نپرسید «اکنون که میدانیم در مورد پویاییهای آینده چه میدانیم، ممکن است به منظور ایجاد انواع تفاوتهایی که با نیاز به ایجاد آنها موافق هستیم، چه کاری انجام دهیم؟
به طور خلاصه، با دانستههای کنونی، همانطور که دیگران اشاره کردهاند، در آن زمان بیشتر کار ما و دیگران بر خارج شدن از بخار بدبوی دیدگاهها و آگاهی موروثی و داخل شدن به دیدگاههای تازه نسبت به امکانهای آینده متمرکز بود. اما اغلب، بیش از حد مدیران (ارباب رجوعان) را در آینده تنها به حال خود میگذاشتیم تا پی ببرند که بعد چه کنند. جای تعجب نیست که علایق سازمانی جدی در کار به طرز چشمگیری در اواخر دهه ۸۰ و دهه ۹۰ در کانادا کاهش یافت.
در اواخر دهه ۹۰، تعداد کمی از ما که آینده نگاران حرفهای در کانادا بودیم، در مورد نیاز به این کار و اینکه چه شکلی ممکن بود بگیرد اگر برای قرن ۲۱ با توجه به تحولاتی که در ۴۰ سال گذشته رخ داده بود، از نو ابداع شده بود، شروع به گفتگوی جدیدی نمودیم. موارد زیر نتیجه این گفتگوها بود:
۱-این حوزه به دُز بسیار بالایی از وضوح فکری نیاز داشت (و هنوز هم دارد). حتی امروزه، تمامی این شیوهها را که عبارتند از آینده نگاری، آینده نگاری راهبردی، نگاه به جلو، چشماندازها، پیش بینی، برنامهریزی راهبردی، برنامهریزی بلند مدت، ارزیابی فناوری و آینده نگاری فناوری، در برمیگیرد.
۲-«آینده نگاری» بر اقدام در زمان حال با توجه به موقعیتهای آتیِ پیش بینی شده امور، دلالت دارد.
۳-به نظر میرسد «آینده نگاری» هم توسط عامه مردم و هم توسط مدیران درک شود.
۴-«آینده نگاری» این مشکل را دارد که یک فعالیت نامحدود است که عملاً هر فعالیت انسانی از خوردن صبحانه تا عبور از خیابان و رسیدگی به زبالههای هسته ای و … را در برمیگیرد.
۵-زمان ما، زمان انقلاب هم از لحاظ هستیشناسی و هم از لحاظ معرفتشناسی است. ما به آرامی در حال تغییر اذهان خود در مورد ماهیت واقعیت، زمین و خودمان به عنوان افرادی در ارتباط با دو مورد نام برده (واقعیت و زمین) هستیم.
این مشاهدات، نلسون و همکارانش را واداشت که «آینده نگاری کانادا» را دایر کنند. اکنون، نلسون به درستی اشاره میکند که اصطلاح آینده نگاری بسیار آسانتر از آینده پژوهی برای عامه مردم و مدیران درک میشود. اما واقعاً مردم عادی از این اصطلاح چه ادراکی دارند؟ یک تعریف لغت نامهای از آینده نگاری وجود دارد به عنوان «فرایند پیش بینی» چیزی که خیلی دور نیست و عملاً میتواند قابل تشخیص باشد: از این رو مگسک یک تفنگ اغلب فورسایت (foresight) نامیده شده است.
پس پیوندهای معنایی با این واژه در تصور عمومی وجود دارد: احتیاط و خرد متعارفترین آنها میباشند. زمانی که مدیران در مورد آینده نگاری میپرسند، در واقع در حال پرسیدن این پرسش هستند که چگونه میتوانم این کار را به محتاطانهترین روش انجام دهم تا به نتایجی که میخواهم دست یابم. این پرسشی بر حق است؛ اما پرسشی در مورد پتانسیلهای بدیل آینده نیست. آنچه مدیران و بوروکراتها میخواهند، یک محصول است، چیزی که به آنها میگوید، چه کاری بناست برای اجتناب از دامهای مشخص یا استفاده بهینه از پتانسیلهای مشخص آینده صورت گیرد و من فکر میکنم که این جوهر واقعی آینده نگاری است: آینده نگاری محصولگراست. به این دلیل است که آینده نگاری معمولاً بیشتر با کسب و کار و بوروکراسی در ارتباط است.
به علاوه، بیان اینکه آینده پژوهی در مورد «زمان حال» نیست، کاملاً درست نیست. اگر صرفاً بر پیشگویی تمرکز کنید، که روند غالب در دهه های ۸۰ و ۹۰ در ایالات متحده آمریکا بود، بعید است که یک برنامه قابل دوام از اقدام فوری ارائه کنید. اما آینده پژوهی شامل مجموعهای از روششناسیهاست که برخی از آنها مانند پسنگری به طور خاص مربوط به بازگرداندن هر پدیدهای به زمان حال هستند و به منظور انگیختن افراد به جهش به سوی اقدام فوری طراحی شده اند. برگزاری کارگاه آینده اندیشی را با سهیل عنایت اله در مالزی به خاطر دارم که در آن از پس نگری برای برانگیختن معتقدترین افراد به سرنوشت یعنی همان ملاها (Mullahs) (شخصیتهای مذهبی، آخوندها) استفاده شد.
آینده پژوهی در فیلیپین برای بهبود زندگی ماهیگیران و کشاورزان، به منظور حفظ محیط زیست آنها از آلودگی و تقویت اجتماعات به حاشیه رانده شده به کار گرفته شده بود. گرچه آینده نگاری به عنوان یک ابزار مفید در تصمیمگیری گسترش یافته است، آینده پژوهی کلاسیک نیز به همان خوبی به این هدف خدمت میکند. یک نکته جالب توجه اینکه ریچارد اسلاتر در اصول آینده نگاری، از اصطلاحات «آینده نگاری»، « آینده اندیشی» و «آینده پژوهی» چنان به جای یکدیگر استفاده میکند که گویی هم معنا هستند. و او چیزی کمتر یا بیشتر از ابزار استاندارد مورد قبول آینده پژوهی ارائه نمی دهد.
میزان زیادی از کار آینده نگاری مربوط به «سناریو پردازی» است که به عقیده من در حال بلعیدن آینده پژوهی است. سناریوها درون برخی موسسات بازرگانی، شرکتها و نهادهای دولتی، به عنوان تنها روش اکتشاف آینده در نظر گرفته شدهاند. از این رو آینده پژوهی با «آینده نگاری راهبردی» و «سناریو پردازی» با تاکید واضحی بر مجذوب کردن دیگران به جای کاوش و ایجاد راه حلهای فراگیر، بدیع و خلاقانه، هم معنا میشود. در واقع، آینده پژوهی همانطور که میتوانیم در کار گسترده میشل گودت (Michel Godet) مشاهده کنیم، به یک «ابزار مدیریتی» تبدیل شده است.
نگرانی من در مورد آینده نگاری از دو جهت است. این اصطلاح جهانی نیست و در بسیاری از فرهنگها وجود ندارد: برای مثال هیچ معادلی در زبانهای لهستانی یا کرواتی ندارد. اما همه فرهنگها مفهومی از آینده دارند، گرچه گاهی کلمات برای آینده و فردا یکی هستند. به علاوه، آینده نگاری فی نفسه به طور طبیعی مفرد است. این اصطلاح چشماندازی تکفام، روشی مجرد از «پیش بینی» با یک پیامد منحصر به فرد، ارائه میدهد. در واقع، هیچ صورت جمعی برای آینده نگاری در زبان انگلیسی وجود ندارد.
کسی که برای اولین بار ایده حضور پروفسوران آینده نگاری، «کسانی که کار تمام وقت برآورد پیامدهای آتی ابداعات جدید و تجهیزات جدید را انجام دهند»، را مطرح کرد، این موضوع را به خوبی میدانست و باید هم میدانست. او از این واقعیت ابراز تاسف کرد که «ما هیچ کاری برای جادههای خود انجام ندادیم تا اینکه مسدود شدند؛ ما هیچ کاری برای تنظیم خط آهن انجام ندادیم که با این عنصر جدید زندگی همساز شود تا اینکه آنها از جا کنده و نابود شدند؛ ما هنوز هم ناچاریم نیروی پلیس خود را با سارقان موتوری، به روز نگاه داریم. هدف من از خواستن آینده نگاری همین است». اما عدم آینده نگاری تنها منجر به مسدود شدن جادهها نشد، بلکه به جنگ و خشونت نیز انجامید. آینده نگاری میتواند کاری در مورد «عملیات جنگی که به طرز مهیبی ضروری و گسترده شدهاند» از طریق ارائه یک پیامد واحد انجام دهد: ولز در مصاحبه رادیویی مشهور خود گفت: «تمام جهان در قالب یک انجمن برادری، مشارکت و شهروندیِ تنیده در ارتباط آزادانه گردهم خواهند آمد». «صلح در سراسر جهان» پیامد روشن آینده نگاری، تنها از طریق یک ابزار واحد میتوانست مشاهده شود، برای مثال: «یک دولت جهانی، یک صلح جهانی، با یک پول، یک پلیس، یک گفتار و یک انجمن برادری». پیداست که این اصطلاح (آینده نگاری) صرفاً امکانهای چندگانه را تصدیق نمیکند.
توپولوژی ها
اج. جی ولز و آینده نگاری در لیست اصطلاحات پنتی مالاسکا وجود ندارد، لیست مفیدی که او در رابطه با اصطلاحاتی که طی سالها برای توصیف تفکر در مورد آینده مورد استفاده بودند، برای فدراسیون جهانی آینده پژوهی آماده نمود. این لیست نشان میدهد که گرچه تفکر در مورد آینده پیشینهای مشخص و طولانی دارد، اما متفکران خود در توصیف کاری که آنها عملاً به آن مشغول بودند، مشکلاتی داشتند. در اینجا نسخه (اندکی) اصلاح شده از لیست مالاسکا، شامل ولز، آمده است:
- conditional future contingents
- Luis de Molina, 1589
- «اقتضائات آینده مشروط»
- لوئیس دو مولینا، ۱۵۸۹
- social mathematics
- Concordet, 1804
- «ریاضیات اجتماعی»
- کانکردت، ۱۸۰۴
- Kondratjeff long waves
- Kondratjeff, 1930s
- «امواج بلند کندراتیف»
- کندراتیف، سال های دهه ۳۰
- Foresight
- H.G. Wells, 1932
- «آینده نگاری»
- اچ. جی. ولز، ۱۹۳۲
- scenarios approach
- RAND, 1940s
- «رویکرد سناریو»
- رند، سال های دهه ۴۰
- futurology
- Ossip K. Flechtheim, 1946s
- «آینده شناسی»
- اُسیپ کی. فلشتیم، ۱۹۴۶
- futurible; conjecture
- Bernard de Jouvenel, 1950s
- «فوتوریبله»؛ تخمین
- برتران دو جوونل، دهه ۵۰
- prospective analysis (French)
- Gaston Berger, 1957
- «تجزیه و تحلیل دور نگری» (فرانسوی)
- گاستون برگر، ۱۹۵۷
- futures studies
- World Futures Studies Federation, late 1960s
- «آینده پژوهی»
- فدراسیون جهانی آینده پژوهی، اواخر دهه۶۰
- futures research
- World Future Society, 1960
- «پژوهش در آیندهها»
- انجمن جهانی آینده، ۱۹۶۰
- strategic management
- different schools, since 1960s
- «مدیریت راهبردی»
- مدارس گوناگون، از دهه ۶۰
- futures study
- World Future Society 1970s
- «مطالعه آینده ها»
- انجمن جهانی آینده، دهه ۷۰
- strategic foresight
- Slaughter, 1995
- «آینده نگاری راهبردی»
- ریچارد اسلاتر، ۱۹۵۵
- visionary management
- Holstius and Malaska, 2004
- «مدیریت بینش گرا»
- هولستیس و مالاسکا، ۲۰۰۴
- futuring
- Ed Cornish, Jerry Glenn, 2004
- «آینده گری»
- اِد کورنیش، جری گِلن، ۲۰۰۴
البته شیوههای دیگری نیز برای ارائه توپولوژیهای مربوط به تفکرات معطوف به آینده وجود دارد. پروژه اسلاتر با مفهومیترین و نظریترینها آغاز میشود و راه خود را به عملیترین و اتوپیاییترینها میرساند. عنایت اله رویکرد درونمایهای و منبعث از «مکاتب تفکر آینده اندیشی» را اتخاذ کرده است:
- تجربی
- تفسیری پیشگویانه
- انتقادی هرمنوتیک
- پساساختاری
- یادگیری حین عمل
اما فهرست مالاسکا، یک نکته را مشخص میکند. واژه آینده به تنهایی یک واژه ایستا و تک بعدی است؛ و کلمه مورد استفاده اغلب با کلمه دیگری ترکیب شده است تا خصوصیات رشتهای را تداعی کند. بنابراین، «رویکرد سناریو» (که نه تنها بر رویکرد بلکه بر خود سناریو اشاره دارد، تکفام است)، «تجزیه و تحلیل دورنگری»، «مدیریت راهبردی»، «آینده نگاری راهبردی» و ابداع خود مالاسکا «مدیریت بینش گرا» از این جملهاند.
اما به استثنای آینده شناسی (Futurology)، هر زمان که کلمه آینده به کار رفته، از صیغه جمع استفاده شده است برای مثال: تحقیقات آینده ها (Futures research)، مطالعه آیندهها (Futures study) و آینده پژوهی (Futures studies). حتی قبلتر در قرون وسطی، لوئیس دو مولینا ( Luis de Molina) فکر کرد «آینده مشروط»، «اقتضائاتی» دارد. و اصطلاح فرانسوی «فوتوریبله» و «آینده گری» اصطلاح نسبتاً بی معنی ادوارد کورنیش هر دو معانی ضمنی چندگانه و موثر دارند. این امر نشان میدهد که برچسبی که ما برای توصیف اکتشافات آینده استفاده میکنیم، نه تنها با معناست بلکه میتواند فعالان این حوزه را به سوی امکانهای چندگانه متوجه سازد و ذهن افراد غیر حرفهای را به پتانسیلهای کثرت گرایانه بگشاید.
ماهیت نامگذاری
نامگذاری و برچسبزنی (لقبدهی) غریزه انسانی طبیعی و یک فعالیت انسانی بنیادی و جهانی هستند که برای درک این جهان ضروری است. اما زمانی که به پدیدهای برچسب میزنیم، مایلیم هم پیش داوریهای خود را منعکس کنیم و هم از قوانینی که برای ما طبیعی، اگرچه، نانوشته به نظر میرسند، پیروی کنیم. به عبارت دیگر، ما محدودیتهای خود و نیز مرزهای باریک فرهنگ و اجتماع خود را به موضوعی که به آن برچسب میزنیم، ارائه میکنیم. سپس این برچسب فیلتری میشود که هم بر نگاه ما متمرکز است و هم از طریق آن موضوعات برچسب خورده را مشاهده میکنیم. این برچسب اغلب عملاً «واقعیت» موضوعی را که باید به ضرورت تشخیص داده شود، توصیف نمیکند و نیازی هم به توصیف نیست.
اما ما فرض میکنیم که عملاً در حال مشاهده موضوع از تمام مناظر ممکن هستیم. بنابراین برچسبهایی که به رشتههای علمی و گفتمانها میزنیم، اغلب بسیار بیش از آنچه را که آنها نشان می دهند، پنهان میسازند. به این سبب است که فکر میکنم برچسبی که به مطالعه آینده اندیشی پیوست میکنیم، باید باز و کثرت گرایانه باشد و بر تنوع دورنماها تأکید کند.
نکته حیاتی دیگری نیز باید در نظر گرفته شود. رشته های علمی و گفتمان ها از خلأ پدیدار نمی شوند. بلکه از محیط فرهنگی و اجتماعی مشخصی ظاهر میشوند، عمیقا در آن جامعه تعبیه شده اند و تعصبات و کوته نظری آن جهان بینی را منعکس میکنند. ماهیت یا واقعیت «جهان بیرون» به «علم فیزیک»، «شیمی»، «جامعه شناسی»، «انسان شناسی»، «علوم انسانی» و «علوم اجتماعی» تقسیم نشده است.
این دستهبندیها بر اساس برخی اصول مسلم جهانی نیستند: آنها محصول این هستند که چگونه فرهنگ غربی به دانش و گفتمان ها ساختار میدهد و جهانبینی غرب را منعکس مینماید. همانطور که در جای دیگری نوشتهام، اروپا محوری (Eurocentrism) یک مفهوم به حاشیه رانده شده نیست، بلکه هم در اینکه چگونه رشتههای علمی شکل و ساختار یافتهاند و هم اینکه چگونه دانش کسب و ترویج شده است، عمیقاً جای گرفته است. همانطور که لیست مالاسکا به خوبی نشان میدهد، طرز تفکر غالب در مورد آینده، یک شجرهنامه غربی به همراه تمام مشکلاتش دارد. اروپا محوری تماماً در این سبک تحقیق بیش از حد مشهود است، از شیوهای که زمان و مکان درک شده اند، مردی (مذکر بودن) و فناوری تجلی یافته، سازمانهای اجتماعی و چیدمانهای نهادی ساختار یافتهاند و فرهنگهای غیرغربی کاملا نامرئی شدهاند.
بنابراین، طبق تعریف ضمنی:
آینده در این تصویر از غرب تعریف شده است. یک نیروی محرکه غربی درونی وجود دارد که ما را به سوی یک آینده معین واحد سوق می دهد. در این چشمانداز اروپا محور از آینده، فناوری به عنوان یک نیروی مطلوب و خودمختار مطرح شده است: همان طور که یک آگهی تبلیغاتی برای یک برند خمیر دندان بیان میکند: «ما در حال پیشروی به سوی یک آینده سفیدتر و درخشان تر هستیم». محصولات مطلوب آن، تمایل بیشتری ایجاد میکند؛ اثرات جانبی مرتبه دوم به فناوریِ بیشتری برای حل آنها نیاز دارد.
بنابراین یک حلقه بازخوردی همیشگی وجود دارد. لازم نیست یک نفر جبرگرای حرفه ای باشد تا درک کند که این نیروی محرکه جاودان ما را در یک مسیر تک بعدی خطی قفل کرده که عملاً آینده را برای غیر غرب مسدود نموده است. توهمی از جنبش شتاب گرفته به منظور خلق توهمی از بُعد اروپا محورِ در لفافه پیچیده شده و اجتنابناپذیرِ این فعالیت، ایجاد شده است. به طور مرسوم، «استعمار» آینده به عنوان «غرب گرایی» شناخته شده بود. اکنون از آن به عنوان «جهانی شدن» نام برده میشود. ممکن است ساده لوحانه باشد که اولی و دومی را یکسان فرض کنیم، اما محصول نهایی همان است: این فرآیند تبدیل جهان به «دهکده جهانی»، به سرعت در حال کاهش فاصله ها و فشردهسازی زمان و مکان است، همچنین در حال شکل دادن جهان به تصویر فرهنگ و تمدنی واحد است.
هر واژه مفردی برای کاوش آینده صرفاً اروپا محوری را تداوم می بخشد. به این دلیل است که باید آگاهانه، به طور ثابت و مستمر بر جمع بستن (استفاده از صیغه جمع) تاکید کرد. فکر میکنم این نکته بر موسسان فدراسیون جهانی آینده پژوهی پوشیده نبود، از این رو بر استفاده مضاعف از صیغه جمع اصرار داشتند: آینده ها (Futures) و مطالعات (Studies). به علاوه، تلاش های سنجیده ای برای باز نگاه داشتن این حوزه به روی دیدگاه های غیر غربی در برخی روش شناسی ها وجود دارد، از قبیل تجزیه و تحلیل علی لایه ای، و تا حدی، آینده اندیشی یکپارچه. در کل، ظاهرا تنشی ثابت میان آینده پژوهی، که به عنوان بدیهیات کثرت گرایانه، چند تمدنی و چالش برانگیز نظام غالب دیده شده، و تمام اصطلاحات دیگری که بکار می بریم تا طبیعی، بی طرف، استراتژیک و منظم ظاهر شویم، وجود دارد.
می توانم استدلال کنم که این امر نشان می دهد که ما آینده پژوهان به خودمان اعتماد کافی نداریم، اگر چه نیازی همیشگی برای سازش با منافع سازمانی و دیوان سالارانه وجود دارد.
قوانین آینده پژوهی سردار
[قبلا هم در یک نوشته این قوانین را ذکر کرده بودم اما در ادامه باز خواهم آورد تا حق مطلب به طور کامل ادا شود]
نوشته مرتبط: چهار قانون آینده پژوهی سردار (Sardar’s four laws of futures studies)
پس چگونه به جلو حرکت می کنیم؟
برای شروع لازم است این عقیده که آینده پژوهی یک «رشته علمی» است با حدود انعطافناپذیر، نظریههای ثابت، واژگان و اصطلاحات محرمانه و «مردان بزرگ» – همواره مردان(اشاره به جنس مذکر)- که این نهاد را بنیان نهادهاند را کنار بگذاریم. فکر میکنم این بحث که آیا آینده پژوهی یک حالت «چند» یا «فرا» رشتهای از پژوهش است نیز، بیثمر است. اشارهای به ماهیت واقعی این فعالیت در خود کلمه آینده وجود دارد. Future (آینده) شامل دو عنصر است: Fu و true. فو یک واژه فراگیر در زبان چینی است و میتواند در تمام انواع نامها از کونگ فو تا فو مانچو (یک نمایش کلیشه ای غربی از چینی ها به عنوان شر لاعلاج) بکار گرفته شود. همچنین دارای مفاهیم ضمنی کنایی است و صورتی از نثر مسجع را نشان می دهد. و نوعی کشتی باستانی است که با “مهارت و تزئینات استادانه”، طراحی شده است.
بنابراین میتوانیم آینده پژوهی را به عنوان یک کشتی آگاهی بخش در نظر بگیریم که پرسشهای ما را در بر میگیرد و آن را به شکل جنبه های گوناگون آینده در میآورد یا گفتمانی که بررسی نظاممند ما را از پتانسیلها و امکانهای آینده، هدایت میکند. بخش دوم چیزی در مورد ماهیت این گفتمان به ما می گوید. ما از منظر خود، این گفتمان را «درست» می یابیم -یک کشتی برای بیان عبارات «درست» در مورد ماهیت این گفتمان- اما از منظر دیگران؛ نسل ها، طبقات، فرهنگ ها، جوامع، تمدن ها و چشم اندازهای رشته ای گوناگون. این «درستی» مورد تردید است و به عنوان قدرت و تلاشی برای تعریف واقعیت آینده مشاهده می شود.
از این رو بعد «درست» این گفتمان، آنچه که از منظر دیگران قابل قبول در نظر گرفته می شود، تعریف می کند. در نتیجه گرچه یک جنبه از مطالعه آینده در ارتباط با سازمان و ساختار عقلانی است، جنبه دیگر بر تأثیر و پیامدهای آن در فرهنگ ها و جوامع و اینکه عملاً چگونه درک شده است، متمرکز است. این دو نمی توانند از یکدیگر جدا باشند. توسعه جنبههای مفهومی، روش شناختی و آکادمیک این گفتمان باید در یک چشم انداز فراگیرتر و گسترده تر از این جهان که عملاً ظاهر می شود، مورد ارزیابی قرار گیرد.
اینک جهان همان طور که واقعاً هست، شرایط خود را بر گفتمان آینده اندیشی تحمیل می کند که مرا به چهار قانون آینده پژوهی سردار می رساند.
-
اولین قانون آینده پژوهی سردار: آینده پژوهی شرور است.
تقریباً تمام مشکلاتی که امروزه با آن مواجه هستیم، پیچیده، همبسته و متناقض هستند، قرار گرفته در یک محیط نامشخص و تعبیه شده در چشم اندازهایی که به سرعت در حال تغییرند. در واقع همان طور که سی .اچ. ودینگتون (C.H. Waddington) (کسی که در زمره اولین کسانی بود که استدلال کرد آینده پژوهی باید به یک رشته علمی بدل و در دانشگاه تدریس شود؛ و کسی که سهم او امروزه کاملاً فراموش شده است) در سال ۱۹۷۵ متذکر شد: «در این مجموعه بزرگِ مشکلات، هر مشکل واحدی فی نفسه پیچیده است». به سبب این پیچیدگی، عدم قطعیت و وابستگی متقابل، تلاش برای حل یک یا مجموعهای از مشکلات، اغلب مجموعه ای از مشکلات جدید ایجاد می نماید.
سی. وست. چرچمن (C. West Churchman) چنین مشکلاتی را به عنوان «مشکلات شرور» توصیف کرد، عبارتی که در برنامهریزی اجتماعی رواج دارد. تقریباً هر کاوش آینده ما را با چنین مشکلاتی رودررو می کند، که اغلب لاینحل هستند. در واقع، بیان اینکه آینده پژوهی تقریباً به طور انحصاری با مشکلات شرور مواجه است، کتمان حقیقت نخواهد بود. اما آینده پژوهی شرور است نه فقط به خاطر این گفتمان، که به واسطه همان ماهیت شرور خود از عهده مشکلات شرور بر می آید، همچنین به این معنا شرورند که انتهای آینده ها به طرز بازیگوشانه ای باز است (همانند یک رشته «علمی» یک راه حل واحد ارائه نمی دهد، بلکه صرفاً امکان ها را مطرح می کند)، مرزهای آینده پژوهی، همانند آنهایی که هستند، کاملاً متخلخل است و کاملاً از وام گرفتن ایده ها و ابزار، به هر میزان که لازم باشد، از یک یا همه رشته ها و گفتمان ها خرسند است. آینده پژوهی هنوز به یک شیوه دیگر شرور است: صرفاً فرارشته ای و میان رشته ای نیست، همچنین به طرز بی شرمانهای غیر رشته ای است. بدین معنا که آینده پژوهی گرچه یک شیوه نظام مند کاملا تکامل یافته از پژوهش انتقادی است، به طور خودآگاه وضعیت و حالت یک رشته علمی را رد می کند.
-
دومین قانون آینده پژوهی سردار: آینده پژوهی دیوانه (MAD) است.
حروف بزرگ در MAD حائز اهمیت هستند. این یک مخفف برای Mutually Assured Diversity به معنای تنوع متقابلاً تضمین شده است، مفهومی که من برای اولین بار در سال ۲۰۰۴ مطرح کردم. تنوع، در تمام صورت های شگفت انگیز خود، جوهر آن پدیده ای است که ما را به طور کامل انسان می سازد. تنوع متقابلاً تضمین شده دال بر این موضوع است که حفاظت کامل از انسانیت ما مستلزم آن است که این تنوع تضمین شده باشد، که نه تنها بقا یابد بلکه در هر آینده مطلوبی پیشرفت کند، و اینکه نسل های آینده تنوع یکدیگر را تشخیص دهند و درک کنند. تنوع متقابلاً تضمین شده، احتیاجات خاص مشخصی برای آینده پژوهی دارد.
نخست به این ادراک نیاز دارد که راه حل های متفاوتی برای انسان بودن و همین طور مسیرهای آینده مختلفی برای تحقق کامل انسانیت جمعی ما وجود دارد. دوم آنکه مستلزم درک این واقعیت است که موقعیت انسانی یک موقعیت فرهنگی است و اینکه فرهنگ یک ویژگی ارتباطی حیاتی است، یک ویژگی توانمندسازِ دانستن، بودن و انجام دادن. با توجه به تنوع فرهنگ ها در این سیاره، نظامهای دانشی متفاوت، تاریخ های مختلف و اشکال مختلف زندگی، معیارهای مختلف کمال و شیوه های مختلف برای تعدیل تغییرات وجود دارد. تنوع متقابلاً تضمین شده، آینده پژوهی را با این الزام برای متقاعد کردن آماده می سازد که آینده تضمین شده است و به طور پیوسته رو به تمام پتانسیل ها و امکان های تنوعات متقابل گشوده باقی می ماند. از دیدگاه تنوع متقابلاً تضمین شده، معرفت شناسی آینده پژوهی برساخته اجتماعی است و مشارکت کنندگان در آن تمام کسانی هستند که در آینده بازیگر (نقش آفرین) خواهند بود و ناگزیرند با عواقب پیامدهای آینده زندگی کنند.
-
سومین قانون آینده پژوهی سردار: آینده پژوهی شکاکانه است.
قانون سوم نتیجه طبیعی قانون اول و دوم است. آینده پژوهی لازم است نسبت به راه حل های تک بعدی و ساده برای مشکلات شرور و نیز نسبت به ایده ها، تصاویر، پیشگوییها و پیش بینیهای غالب و مفهوم حقیقت مشکوک باشد تا اطمینان حاصل کند که آینده با یک فرهنگ واحد، مسدود و استعمار نمی شود. بنابراین شکاکیت آینده پژوهی، یک انتقاد به منظور عیب جویی نیست بلکه اهداف مشخصی را در نظر دارد از جمله: آشکار کردن پتانسیل های کثرت گرایانه. مانند الیس پیرهو (۲۷۰-۳۶۰ پیش از میلاد)، فیلسوف و بنیاگذار شکگرایی مشهور به مکتب پیرهونی، آینده پژوهی نیز این عقیده را که آینده را می توان با قطعیت شناخت، رد می کند. قطعیت در حوزه آینده اندیشی دست نیافتنی است، نه به این خاطر که پیرهو اظهار داشته پدیده ها نه خیر هستند و نه شر و هیچ راهی برای دانستن وجود ندارد، بلکه به این سبب که عدم قطعیت، پیچیدگی و تغییر شتابان، مولفه های بنیادی آینده هستند.
از منظر پیرهو، کسی که احتمالاً اولین پسا مدرنگرا بود، شک همیشگی بود. او بیان داشت که مردان خرد به هر پدیده ای شک می کنند، چرا که واقعیت پدیده ها برای ذهن انسانی، غیرقابل دسترس و اطمینان دست نیافتنی است. اما شک در آینده پژوهی ابزاری برای تغییر مثبت است و این پرسش ها را مطرح می کند: چه امکان دیگری وجود دارد؟ چه چشم اندازهای دیگری وجود دارد؟ این یا آن آینده چه تأثیری بر سایرین خواهد داشت؟ و در نهایت: چه کسی نفع می برد؟ چه کسی از پیامدهای آینده، روندها، پیشرفتها، تصاویر، پیش بینیها، سناریوها یا چشم اندازهای مشخص سود می برد؟ هدف نهایی شکگرایی پیرهو اخلاقی بود: او معتقد بود شادی تنها از طریق مشکوک بودن به ادعاهای حقیقت ممکن است. آینده پژوهی به همان میزان، نسبت به اظهاراتی مشکوک است که اشاره می کنند مفاهیم و روش های این گفتمان، بخش fu «فو»ی آینده، به طرزی منطقی منجر خواهند شد به ادعاهای درستی درباره اینکه چگونه آینده به نتیجه مطلوبی خواهد رسید.
-
قانون چهارم آینده پژوهی سردار: آینده پژوهی بی آتیه است.
آینده پژوهی بی آتیه است، نه به معنای لغت نامهای آن که «هیچ چشم انداز و جایگاهی در آینده ندارد». نه به این معنا که آینده پژوهی در آینده های دور وجود نخواهد داشت، بلکه آینده پژوهی به یک معنای خاص و فنی بی آتیه است: از آنجا که نمی توانیم هیچ گونه دانش درستی از آینده داشته باشیم، تأثیر تمام اکتشافات آینده تنها می تواند به طرز معناداری در زمان حال مورد ارزیابی قرار گیرد. می توانیم در مورد پیشگوییها و پیش بینیها به عقب برگردیم و ببینیم آنها تا چه اندازه ای درست یا نادرست بوده اند. اما نمی توانیم ارزیابی کنیم که آنها از منظر خود آینده تا چه حد درست یا نادست هستند. بنابراین ارتباط واقعی آینده پژوهی ریشه در زمان حال دارد. تمام فعالیتهای آینده اندیشی، از پیش بینی تا چشم اندازسازی، تجزیه و تحلیل علّی لایهای تا پروژه هزاره، تأثیر مستقیمی بر زمان حال دارند. از جمله آنها می توانند ادراک افراد را تغییر دهند، آنها را از خطرات و فرصت های پیش رو آگاه سازند، به آنها برای انجام فعالیت های خاص انگیزه دهند، آنها را وادار به اختراع یا ابداع کنند، آن ها را به تغییر و تعدیل ترغیب نمایند، آن ها را به کنش های اجتماعی مشترک تحریک کنند، آنها را با ترس فلج کنند، آنها را قدرتمند سازند، به حاشیه بکشانند، یا به آنها بگویند که آنها و فرهنگهای آنها و نظامهای اعتقادی آنها مهم یا بیاهمیت هستند. بنابراین سرانجام آنچه واقعاً اهمیت دارد تأثیری است که آینده پژوهی اکنون دارد؛ و این ارزش و کیفیت تنها می تواند در زمان حال قضاوت شود. این قانون ما را وا می دارد بر پیامدهای این گفتمان بر زمان حال و آینده نزدیک تمرکز کنیم.
-
نتیجه گیری
تغییر نام ها و برچسب ها، همان طور که گوگول در همنام کشف کرد، واقعا راه حل بحران هویت و معنا نیست. آینده پژوهی نیز همانند گوگول، از یک سری بحرانهای هویت و رابطه رنج برده است. جالب توجه است که جومپا لاهیری در سراسر داستان اصرار دارد که نیخیل را، که هر چه باشد نام واقعی این شخصیت است، گوگول بخواند که هم یک نام مستعار و هم یک اشتباه است. چرا؟ زیرا این امر حاکی از یک حقیقت ژرف است: گذشته بخش جدایی ناپذیز وجود ماست و هیچ آینده ای بدون یک گذشته نمی تواند وجود داشته باشد. اما لاهیری کاری حتی ژرف تر انجام میدهد. او گذشته را به زمان حال می نویسد نه تنها به این منظور که نشان دهد گذشته گوگول همواره حاضر است بلکه همچنین برای اینکه نشان دهد گذشته و حال با هم ترکیب می شوند تا یک آینده را شکل دهند. اکنون این تصمیمات و اقدامات گوگول، در زمان حال، است که میتواند مورد ارزیابی و بحث قرار گیرد. دقیقاً همان که آینده پژوهی باید ارائه کند.آنچه در یک نام است، تنها مسئله نامگذاری را در بر نمی گیرد. بیش از همه، این مسئله را مشخص می سازد که در نتیجه این نام چه کاری باید انجام دهیم. آینده پژوهان زمان و انرژی زیادی را روی نامگذاری صرف می کنند، چرا که آن ها دائماً نگران این هستند که باید در حوزه مطالعاتی خود به چه فعالیت و به چه شیوه ای مشغول باشند. بر اساس چهار قانون آینده پژوهی سردار، می توانم استدلال کنم که مشکل ما مسئله نامگذاری نیست، بلکه کاربردها و تلاش هاست، انجام تحقیقات ماست. و به همین شیوه بر اساس چهار قانون آینده پژوهی سردار می توانم ارزیابی کنم که تاریخ آینده اندیشی، با تمام از قلم افتادگی ها، تناقضات و مشکلات، منبع اطمینان در این گفتمان و برای این گفتمان است. لازم است از تجربه و خرد و نیز اشتباهات کسانی که با پرسش ها و مسائل آینده های بدیل در تاریخ دست به گریبان بوده اند، بیاموزیم تا اینکه دائماً اشتباهات آن ها را بواسطه اختراع دوباره چرخ تکرار کنی
م.
منبع: «The Namesake Futures; futures studies; futurology; futuristic; foresight—what’s in a name»
بسیار عالی و مفید بود
امکان دارد راهنمایی کنید تا تفاوت بین اینده نگاری و اینده نگری و اینده پژوهی را بهتر متوجه شوم. مطالب سایت راخواندم …
بسیار جالب