https://iranianfuturist.com

مقاله مفیدی از طرف یکی از دوستان به بنده معرفی شد که از مطالعه آن لذت بردم. در ادامه ترجمه‌ای از آن جهت استفاده علاقه‌مندان ارائه شده است. در برخی جاها برای حفظ روان بودن مطلب، تغییرات کوچکی در متن داده‌ام یا توضیحات بیشتری اضافه کرده‌ام، امیدوارم اهل پژوهش از مطالعه این متن بهره لازم را ببرند.

مطالعات آینده

مطالعات آینده هنوز به عنوان یک رشته جدید دانشگاهی به دنبال هویت خود می‌گردد. دامنه‌ی کار در این حوزه، از توسعه روش‌ها و مدل‌های بسیار پیچیده‌ی ریاضی تا فعالیت‌های عملی برای «تبدیل جهان به جای بهتری برای زندگی» کشیده شده است. جای تعجب نیست که بحث پیرامون ذات مطالعات آینده از بسیاری از پارادایم‌های فلسفه‌ی علم، ایده‌ها و اندیشه‌های دیگر به عاریت گرفته شده است. اما مشخصا قرار دادن این شاخه‌ از مطالعات در چارچوب مفهومی چنین رویه‌هایی به عنوان اثبات گرایی، هرمنوتیک و یا نظریه انتقادی مشکل و در نتیجه بررسی الگوهای پیدایش ویژگی‌های علمی جدید آموزنده‌تر است.

مقاله مرتبط که به شدت توصیه می‌شود: آینده پژوهی به مثابه دانشی کاربردی

 

دانش توصیفی در مورد آینده

شاید رایج‌ترین نمونه پژوهش علمی، پژوهش توصیفی (Descriptive) باشد. لااقل افراد به اصطلاح واقع‌گرای علمی ادعا دارند که هدف اصلی علم، ارائه اطلاعات درست یا نزدیک به درست در مورد حقیقت است. در حالی‌ که حقیقت، ذات، ذهن، فرهنگ و جامعه را در بر می‌گیرد. به عبارت دیگر، دانش علمی حاوی جملاتی عمدتاً با وجه اخباری است که با آن سعی بر توصیف صادقانه‌ی یک واقعیت خاص یا عام را دارد و این وقایع ممکن است در گذشته، حال یا آینده رخ داده باشند.

پیش بینی در مورد رویدادهای آینده

قوانین‌ طبیعی یا جملاتی نزدیک به آن واقعیت‌های عام را توصیف می‌کنند. دانش در مورد چنین قانون‌هایی به ما در ارائه‌ی شرح‌های علمی مانند جواب به سوالاتی که با چرا شروع می‌شوند (مانند چرا این اتفاق رخ داد؟)، پیش‌بینی در مورد رویداد‌های آینده و دلایلی که اتفاقات گذشته را رقم می‌زنند، کمک می کند. بنابراین وظایف علوم توصیفی شامل مطالعات سیستماتیک و نظام‌مند و شرح حالت کنونی حقیقت و اصول شبه قانونی آن، بررسی‌های تاریخی گذشته یا بررسی علل وقوع حوادث گذشته، یا بررسی و مطالعات پیش بینی در مورد آینده می‌شود.

بسیاری از رشته‌های علمی رایج – مانند فیزیک، نجوم، روانشناسی و اقتصاد – چنین پیوندی با آینده دارند. به گونه‌ای که تئوری‌های آن‌ها به همراه شرایط ابتدایی حال و شرایط وابسته به محیط آن‌ها، وقایع قابل مشاهده­‌ای را در آینده پیش‌بینی می‌کنند. نیاز این تئوری‌ها به آزمون‌پذیری تجربی بدون چنین توانایی برطرف نخواهد شد. نمونه‌ی توصیفی علم نشانگر این است که در بررسی و مطالعات آینده نیز چنین روشی را باید در پیش گرفت. از این رو، نقش آینده‌ پژوهان، به کار بردن روش علمی برای پیش‌بینی‌ها و طرح ریزی‌ها و جایگزین پیدا کردن برای انواع مختلف ادعاهای غیرعلمی و پیش‌بینی‌هایی که متفکران دینی، فیلسوفان، رمان‌نویس‌ها و رمال‌ها مطرح کرده‌اند، است.

اما آیا این امکان وجود دارد که چنین «پیش‌بینی» را نوعی دانش دانست؟ به خاطر داشته باشیم که طبق تعریف کلاسیک افلاطون، دانش به معنای باور صادق موجه (justified true belief) است. آیا قضیه‌هایی که ما هم اکنون درست می‌پنداریم برای مثال در سال ۲۰۵۰ هم درست‌ هستند؟ یک پاسخ‌ سطحی جملات ریاضی هستند که همیشه درست اند، مانند (۲+۳=۵). حتی شاید برخی قانون‌های اصلی و بنیادی طبیعت نیز تغییر نکنند، تا جایی که، برای مثال، گزاره‌ای که قانون جاذبه را بیان می‌کند در سال ۲۰۵۰ نیز درست خواهد بود. به علاوه، حقیقت برخی گزاره‌های آینده با التزام ریاضی به وقایع گذشته تعیین می‌شوند: برای مثال شهر هلسینکی در سال ۲۰۵۰، پانصدمین سالگرد تأسیس خود را جشن خواهد گرفت.

اما گزاره‌های صحیح از این دست مورد علاقه آینده پژوهان نیستند، بهتر این است که به دنبال پیش بینی رویدادهای محتمل یا شرح حالات محتمل در آینده باشیم، اما مشکل آشکار این است که این رویدادها هنوز درک نشده‌اند و آینده‌ای به این معنا وجود ندارد. بنابراین این گزاره‌ها در مورد آینده‌ی محتمل ارزش واقعی ندارد و لذا به نظر می‌رسد که در بهترین حالت می‌توانیم حدس بزنیم که در آینده چه چیزی رخ می‌دهد.

طبق گفته‌ی جان لوکاژیویچ (Jan Lukasiewicz) یکی از راه‌حل‌های این مسئله فرض بر قطعی بودن دنیاست، بنابراین حالت و گزاره‌ی کنونی دنیا، آینده‌ی آن را به طور کامل تعیین می‌کند. اگر همینطور باشد، تمام گزاره‌های کنونی در مورد آینده از ارزش حقیقی ثابت ولی معمولاً ناشناخته‌ای برخورداند. اما چنین فرضیه‌ی متافیزیکی در مورد دنیا چندان باورپذیر نیست. در بهترین حالت فقط برخی سیستم‌ها نسبتاً ایزوله‌اند که طبق قوانین قطعی رفتار می‌کنند. برای نمونه علم مکانیک کلاسیک به ما اجازه می‌دهد جایگاه آینده‌ی سیارات را پیش‌بینی کنیم (مثل پیش بینی رفتار ستاره دنباله دار هالی). اما این پیشگویی‌ها تنها با توجه به فرضیه‌ی ثابت بودن سایر شرایط و در صورت بسته باقی ماندن منظومه شمسی و اینکه هیچ جسم خارجی باعث ایجاد تغییر ناخواسته نشود، معتبر است.

کار اخیر در نظریه‌ی آشوب، نشان‌دهنده‌ی این است که یک سیستم ممکن است ثابت نباشد، یعنی نسبت به تغییرات جزیی در شرایط اولیه‌اش حساس باشد. در این صورت حتی اگر بپذیریم که آن‌چه در مورد آینده گفته می‌شود حامل ارزش‌های صحیح است، هیچ انسان و یا کامپیوتری دانش دقیق برای شناخت شرایط اولیه و بنابراین رفتار آینده سیستم‌ها را ندارد.

آینده به مثابه درختی باز و شکفته

استدلال‌های قبل نشان می‌دهد که مطالعات آینده دورنمای اندک اما محدودی از علم‌ توصیفی دارد. با ادعای این که در آینده پژوهی، موضوع مطالعات آینده نیست، بلکه موضوع زمان حال است، ممکن است بتوان دیدگاهی جایگزین ارائه کرد. همچنین ادعا می شود که موضوع پژوهش‌های تاریخی ردپای حالِ وقایع گذشته است. پنتی مالاسکا و میکا مانرما (Pentti Malaska and Mika Mannermaa) استدلال می کنند که «موضوع تجربی» رایج پژوهش‌های تاریخی و آینده‌ پژوهی، زمان حال است. به نظر می رسد، تفاوت قائل شدن بین موضوع و ادله‌ی تحقیق از اهمیت بسیاری برخوردار است: دانش و شناختن حال، ادله‌ای برای گزاره‌های گذشته در بررسی‌های تاریخی و گزاره‌های آینده در آینده پژوهی است.

روش امیدوارکننده‌ی دیگر مشخص کردن موضوع مطالعات حال به عنوان یک درخت با شاخه و برگ با گزاره های بدیل و جایگزین است. آینده هنوز تا حدی باز است، زیرا ویژگی‌هایش به رویدادهای تصادفی و انتخاب‌های انسان بستگی دارد. وظیفه‌ی آینده پژوه تحقیق در این درخت به عنوان یک کل به هم پیوسته است. شاخه‌های آن طرح‌ها یا سناریوهای جایگزینی است که می‌خواهیم درک یا از آن دوری کنیم. به بیان دقیق‌تر، آینده‌ پژوه طبق این دیدگاه باید اول به خلق آینده ها‌ی ممکن (possible)، دوم به بررسی احتمال وقوع آینده‌های جایگزین (probable) و سوم به ارزیابی ارجحیت یا میزان محبوبیت آینده‌های مطلوب (preferabe) بپردازد.

روش‌های متنوع گرافیکی، آماری و روش‌های کمی برای وظایف (۱) و (۲) گسترش یافتند. برآورد ریسک احتمالات برای سیستم‌های طبیعی، انسانی و اجتماعی، به طور کلی تلاشی علمی، اما در بسیاری از مواقع کار سختی با اطلاعات ناقص است. به گفته‌ی برتراند دو ژونل (Bertrand de Jouvenel)، آینده‌پژوه اغلب باید «هنر حدس زدن» را نیز اجرا کند.

فرد آینده پژوه از دیدگاه کورنیش

کورنیش می‌گوید لازم است که فرد آینده‌ ‌پژوه تخیل «هنری» برای ایجاد طرح‌های جایگزین داشته باشد. این جمله درست است، زیرا تخیل خلاق برای کشف نظریه‌های علمی نیز مورد نیاز است. مهم‌ترین مسئله سیستماتیکی که پیش روی خلق آینده های ممکن به عنوان اولین وظیفه آینده پژوهان وجود دارد، از این حقیقت می‌آید که آینده – و جایگزین‌هایی که باید در درخت آینده تصویرسازی شوند – وابسته به کشفیات جدید علمی و تکنولوژیک اند. به قول کارل پوپر اگر ما آن‌ها را امروز شناخته و می‌دانستیم، کشفیات صحیحی در آینده نبودند. می‌توان علیه نظرات پوپر گفت گاهی اوقات، حتی اگر ندانیم چگونه، می‌شود حدس زد که چیزی از نظر تکنولوژیک محتمل خواهد بود (مانند رویای پرواز لئوناردو داوینچی). اما هنوز باید این مسئله که قلمرو ممکنات می تواند در طول زمان تغییر کرده و غیر قابل پیش‌بینی باشد را مدنظر داشته باشیم.

در پرانتز: (جمله‌ای از الوین تافلر در مقدمه کتاب ثروت انقلابی خواندم که: «حتی کتابی درباره ی آینده هم خواه ناخواه محصول برهه ی تاریخی خاصی است». چقدر حرف دل‌نشینی است و ما چقدر محتاجیم که فروتنانه با التفات به اینکه چقدر نمی‌دانم که نمی‌دانم‌هایمان زیاد است، بپذیریم و بگوییم که نادانیم، اما سعی می‌کنیم کبریتی هر چند کوچک در دل تاریکی نادانی‌هایمان روشن کنیم).

 

آینده‌ها‌ی مرجح یا مطلوب

در سال ۱۹۴۳ اُسیپ فلشتیم (Ossip Flechtheim) چنین عنوان می کند که آینده‌پژوهی باید آزادی و رفاه بشر را بهبود دهد. مطالعات آینده یک عملکرد آزادی‌بخش دارد: به جای پیش‌بینی منفعلانه باید در گفتگوی سیاسی و در نتیجه در تغییر شکل دادن جامعه سهیم شود.

ما به عنوان آینده پژوه تفکرات بشردوستانه‌ در مورد آزادی فردی، مسئولیت اجتماعی، دموکراسی و پیشرفت تدریجی را با دوستانمان به اشتراک می‌گذاریم. هرچند این سوال پیش می آید که پذیرش چنین ارزش هایی آیا جزئی از مطالعات علمی آینده است یا نه؟. آیا آینده پژوهی می‌تواند وظیفه‌ی ارزیابی آینده های مطلوب را به عهده بگیرد و باز ادعای علمی بودن داشته باشد؟ و آیا اصولا توجیه اصالت ارزش ها و اظهارنظر در مورد آنها به روش علمی شدنی است؟

فلسفه

می‌توان با پژوهش تجربی آنچه از دیدگاه افراد و فرهنگ‌های مختلف واقعاً خوب یا بد تلقی می‌شود را به نحو احسن مشخص کرد. اما این نسبیت بین ارجحیت‌ها نشانگر این نیست که قضاوت در مورد ارزش ها می تواند شخصی، ذهنی و یا احساسی و عاطفی باشد. وظیفه‌ی فلسفه –یا اخلاق و سیاست‌ها مانند «علم عملی یا کاربردی» ارسطو– یافتن استدلال‌های وابسته به علم ارزش‌ها (Axiology مطالعه فلسفی ارزش) و دیدگاه‌های هنجاری است. برخی فیلسوفان مهم از افلاطون و ارسطو تا کانت و ‌هابرماس ادعا کرده‌اند که برای توجیه کردن گزاره‌های اخلاقی و دستورها روش‌های منطقی یا استدلالی وجود دارد، اما این اشکال متفاوت از ارزش های عینیت گرایانه مجادله‌آمیز است.

حتی با وجود این ادعا که آینده‌پژوهانی بتوانند مانند فیلسوفان کاربردی عمل ‌کنند، دانش آنها در زمینه اخلاقیات عینی نیاز به تفاوت قائل شدن بین تعهد خود فرد آینده‌ پژوه و دیگرانی که جایگاهی در درخت آینده به خود اختصاص داده‌اند را از بین نمی برد. این تنها یک حقیقت نیست که ارزش های مطرح شده از سوی افراد مختلف با هم متفاوت باشند -اصول لیبرال دموکراسی را در نظر بگیرید- بلکه حتی خوب است که افراد می‌توانند در انتخاب گزینه‌های مناسب اخلاقی و سیاسی آزاد باشند.

 

طراحی آینده

اگر آینده پژوهی از گونه علوم توصیفی نیست آیا می‌توان آن را شکل جدیدی از نظریه‌ی انتقادی، که ترکیبی از تحقیق علمی و نقد اجتماعی است، دانست؟  کلید آینده پژوهی در آن ناحیه‌های پژوهش یافت می‌شود که هربرت سیمون به آن «علوم طراحی» یا «علوم مصنوعی» می‌گوید.

منظور ما از طراحی یا طرح‌ریزی هر فعالیتی است که در آن به دنبال استفاده از ابزار بهینه شده به شیوه‌ای سیستماتیک برای رسیدن به هدف پذیرفته شده باشند. شاید هدف، ایجاد یک محصول مصنوعی (مانند یک رشته، چشم انداز، کار هنری، هنر، ماشین یا ساختمان)، سازمان اجتماعی، راه‌حل یک مشکل یا تصمیم برای یک فعالیت باشد. چنین فعالیتی از این جهت بسیار با ارزش است که هدف آن مطلوب یا ارزشمند در نظر گرفته می‌شود. تا حدی قاعده‌مند است که روند آن توسط قوانین عمومی هر فعالیت هدایت و کنترل می‌شود، اما از نظر مفهومی باید میان چنین طراحی و روش حل مسئله‌ای و تحقیق و پژوهش علمی که هدف آن دانشی جدید است، تفاوت قائل شد.

می‌بینیم که آینده‌پژوهی شکل جدیدی از طرح‌ریزی است: می‌توان آینده را به عنوان محصولی در نظر گرفت که حاصل کارهای انسان است. در همین رابطه، مطالعات آینده فعالیتی که به دنبال دانش باشد نیست، بلکه بیشتر شکل و فرمی از تکنولوژی اجتماعی است.

آینده پژوهی

این بینشی با اهمیت است که دلیل تأکید بسیاری از آینده پژوهان بر اهمیت وظیفه سوم آینده پژوهان یعنی ساخت آینده های مطلوب را توضیح می دهد. اما هنوز تحلیل نقش پژوهش علمی در مطالعه‌ی آینده – ویژگی که این رشته را از فعالیت‌های سیاسی معمولی متمایز می‌کند – انجام نشده است. برای بسیاری از فعالیت‌های کاربردی (مانند کشاورزی و مهندسی) و حرفه‌های هم‌تراز (کشاورز و مهندس) روش‌های علمی متناظری (علوم کشاورزی، علوم مهندسی) وجود دارد که شامل اطلاعات علمی است که قرار است کار یا هنر را اثربخش‌تر کند. سیمون می‌گوید که چنین علوم طراحی در مورد چگونگی وجود کنونی اشیا نیست بلکه در مورد اینکه چگونه باید باشند تا برخی اهداف را به دست بیاورند، است.

به عبارت دیگر، چنین علومی برای قالب مدل توصیفی تحقیق مناسب نیستند. در عوض نتایج آن رابطه بین ابزار و هدف را نوعاً بیان می‌کند. برای مثال پزشکی که به کار طبابت مشغول است این فرضیه را پذیرفته که سلامتی یک ارزش است. او برای نگه داشتن و بهبود سلامت بیمارانش نیازمند قانون‌هایی است که به او بگوید چه کارهایی را باید در شرایط متفاوت انجام دهد تا به این هدف برسد.

وان رایت (Von Wright) گزاره‌هایی که در خصوص رابطه بین ابزار-هدف مطرح هستند را هنجارهای فنی نامید. شکل عمومی این هنجار‌ها مانند زیر است:

(۱)  اگر A را می‌خواهید، و باور دارید که در موقعیت B هستید، باید X را انجام دهید.

هنجار‌های فنی خلاف هنجار‌های قطعی و مطلق یا غیر موقعیتی (باید X را انجام دهید)، ارزش حقیقی دارند. اگر انجام X در موقعیت B شرط لازم رسیدن به هدف A باشد، گزاره‌ی (۱) حقیقی است. (با تغییری کوچک X شرط کافی محتمل A است) برای توجیه (۱) باید نشان دهیم:

(۲)   X موجب A در شرایط B می‌شود.

چنین قانون علّی عامی باید از نظریه‌های علمی عام‌تری اخذ شده باشند؛ این موردی معمولی در علوم کاربردی است که اطلاعاتی که از پژوهش‌های بنیادی گرفته شده‌اند را به کار می‌برند. اما اغلب توجیه آن باید براساس مدل‌های تقریبی ریاضی به همراه داده‌های تجربی یا آزمایشگاهی باشد. این روش‌ها اصول علمی بی طرفی را رعایت می‌کنند، اما هنوز گزاره‌های شرطی (۱) را با یک قضیه‌ی ارزش قبل از آن توجیه می‌کنند.

برای پذیرفتن صحت (۱) نیازی به التزام به هدف A نیست. اما اگر هدف A را بپذیریم و دلیل علمی خوبی برای قانون عام (۲) و این حقیقت داشته باشیم که در شرایط نوع B قرار داریم، از این ارزیابی‌ها و قضیه‌های واقعی، نظریه‌ی انجام X را در می‌یابیم.

نکته اصلی این است که گزاره‌ی مهم (۱) درست و به خوبی توجیه شده است و در نتیجه شرایط کلاسیک دانش را به خوبی داراست. اگر (۱) به خوبی چگونگی کلمه را توضیح ندهد بلکه اینکه چگونه باید هدف مطلوبی باشد را حکایت کند، (۱) نمی‌تواند نتیجه‌ی علمی مدل توصیفی باشد. اما بخشی از آنچه به آن علوم طراحی می‌گوییم می‌باشد.

فرض کنید آینده را طراحی می‌کنیم، ممکن است شرایط B، در هنجار‌های فنی مناسب، وضعیت کنونی طبیعت و جامعه‌ی ما (شامل امید‌ها و نیاز‌های افراد واقعی) باشد یا هر شرح حال ممکن در درخت آینده باشد. هدف A ممکن است درک برخی حالت‌های ارجح آینده یا اجتناب از برخی تهدیدهای ناخوشایند باشد. از آن‌جایی که انتخاب A ممکن است موضوع جدال سیاسی و اخلاقی باشد، فرد آینده‌ پژوه می‌تواند هنجارهای فنی متعدی را با جایگزین‌های هدف A بررسی کند. ممکن است برخی اهداف محافظه‌کارانه (حفظ وضعیت کنونی) یا آزادی‌بخش (تغییری اساسی یا یک گرایش جایگزین دیگر) باشند. هیچ فعالیتی برای اهداف آرمانی X وجود ندارد، اما این شرایط در صورت تغییر وضعیت نهفته‌ی B قابل تغییر خواهد بود. فعالیت‌های پیشنهادی X (در ارتباط با A و B) ابزار دسترسی به هدف مطلوب را بیان می‌کند. بنابراین نتیجه‌ی آن طرح‌های جایگزین آینده را تشکیل می‌دهد.

می توان این طور نتیجه گرفت که آینده پژوهی، زمانی که وظیفه‌ی جستجوی آینده‌های محتمل و مرجح را دنبال می‌کند، ترکیبی از پژوهش، روش‌شناسی، فلسفه و فعالیت سیاسی تجربی و نظری است. اما در هسته‌ی آن یک نوع از علم طراحی که به طراحی منطقی آینده‌ی ما کمک می‌کند را، می‌یابیم.

می توانید اصل مقاله را از لینک زیر دانلود نمایید.

?Futures studies: science or art

۱ دیدگاه

  1. mz

    با سلام

    مقاله بسیار روان و قابل فهم بود.
    به گفته شما، خواندنش لذت بخش و چالش برانگیز بود!
    بنده به عنوان فردی که آشنایی با رشته آینده پژوهی نداشته؛ به تازگی به واژه future به عنوان یک واژه علمی توجه کردم که پرداختن به آن بسیار حایز اهمیت است هم در سطح کلان (حکومت و سیاست گذاری) و هم سطح خردٍ فردی (اندیشیدن و پیش بینی آینده زندگی تک تک ما)

    پاسخ

یک دیدگاه بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *