روش اف اس اس اف (FSSF: Future Signals Sense-Making Framework)
از جمله واژههایی که قرابت زیادی با پویش محیطی دارند، روندها، علائم ضعیف تغییر و شگفتی سازها (Wild Cards) هستند. بسیاری از محققین حوزه سازمان، مدیریت و آینده پژوهی با تأکید بر اهمیت این سه محور، هنگام پویش محیطی بیشترین توجه را به این سه کانون اختصاص میدهند. کوؤسو (Kouso, 2010) از جمله افراد قابل اعتنا در این زمینه است که در ادامه، خلاصه نتایج پژوهش وی را که تحت عنوان “چارچوب شناسایی علائم آینده: ابزاری اولیه برای تحلیل و تقسیمبندی علائم ضعیف، شگفتی سازها، پیشرانها (Drivers)، روندها و سایر انواع اطلاعات“ (Futures signals sense-making framework (FSSF): A start-up tool to analyse and categorise weak signals, wild cards, drivers, trends and other types of information)” در مجلهی آیندهها (Futures) به چاپ رسیده است، مورد بررسی قرار میدهیم.
وی چارچوب درک علائم آینده (اف اس اس اف) را معرفی میکند که روشی است برای برخورد با علائم ضعیف، مسائل نوظهور، پیشرانها و روندها و در نقطه مقابل رویکرد سنتی برونیابی مسیر یا رویکرد تک علامتی قرار میگیرد.
فلسفه این رویکرد بر مبنای پویش محیطی و مدیریت الگو قرار گرفته است، بـه این ترتیب که در این دیدگاه گفته میشود:
اگر جریان تحولی عظیمی به شیوهای خاص در حال روی دادن باشد، یا چنانچه پدیده یا الگوی نوظهور جدیدی وجود داشته باشد، بیشک چنین فرایندی به اشکال متعدد و مختلف انعکاس مییابد. بنابراین، طبق این فلسفه، دانش آینده در منابع متعدی پخش شده است که با یکدیگر همدوره بوده و به نوعی با یکدیگر هـمپوشانی دارند و لذا وظیفه پژوهشگر، انجام پویش محیطی به قدر کفایت و خوشهبندی و درک نحوه شکلگیری آینده نوظهور از دل فرایند مدیریت الگو است و در این جا رویکرد فوق به عنوان ابزاری مقدماتی بهکار می آید. در عین حال از این رویکرد میتوان در مدیریت دانش و نیز به عنوان ابزار فهمیدن و درک موضوع در انواع تحلیلها نیز استفاده کرد.
تفاوت بین رویکردهای مدیریت الگو و برونیابی
برونیابی روند یکی از شناخته شدهترین شقوق روشها در آینده پژوهی است و بر این ایده استوار است که با استفاده از سری زمانی یا مسیر اتفاقات در گذشته و حال، میتوان آینده را برآورد کرد. از آن جایی که این روش مبتنی بر مدارک معتبر از روندهای موجود میباشد، رویکردی مفید برای متمایز ساختن چارچوبی مشخص از تحولات است. از سوی دیگر، انتقاد وارد بر برون یابی روند، تمرکز این روش روی رابطه علت و معلولی یک طرفه در یک زمینه است. به عبارتی این روش، همپوشانی بین عوامل تحول و روابط غیرخطی موجود بین آنها و نیز پدیده ضدروند (Anti-Trend) را نادیده گرفته و در نتیجه نمیتواند دیدگاهی جامع از تمامی مسائل ارائه دهد.
نکته دیگری که در خصوص برون یابی روند وجود دارد، موضوع علائم ضعیف و اتفاقات غیرقابل پیش بینی است. در واقع میتوان گفت در حوزه پژوهش علائم آینده، دو نوع هستی شناسی و شناخت شناسی اصلی وجود دارد. اولین رویکرد همان برونیابی سنتی و دومی رویکرد مدیریت الگو در قبال هر گونه اطلاعات یا مشاهدات است.
ایلمولا (Ilmola) و کوسی (Kuusi) در تازهترین برداشت از برونیابی روند در مقابل علائم ضعیف و حوادث غیرقابل پیشبینی، مزایای این رویکرد را در تحلیل علائم ضعیف برشمردند. البته منرما (Mannermma) خیلی بهتر توانسته احتمالات و انواع علایم را دستهبندی کند. دستهبندی ارائه شده توسط او را میتوان در جدول زیر مشاهده نمود.
موضوع پدیدههای آتی ـ احتمالات و اثربخشی
در واقع هدف این جدول، تفکیک پدیدهها بر اساس میزان تأثیری است که میتوانند بگذارند. پدیدههایی که احتمال وقوع آنها ضعیف است، اما در صورت تحقق، تأثیرات عمدهای بر جای میگذارند، همان علائم ضعیف هستند. به همین ترتیب پدیدههایی که هم احتمال وقوعشان ضعیف است و هم در صورت وقوع، تأثیر چندانی ندارند، بیمعنا هستند. در مقابل، روند اصیل اتفاقی است که احتمال وقوع بالایی دارد، چرا که هم اکنون نیز در جریان است، اما تأثیر خیلی زیادی برجای نمیگذارد. در این جدول رمزآلودترین اتفاقات، همان علائم ضعیف هستند، به طوری که به زعم منرما:
«علائم ضعیف هیچ پیشینهای ندارند و بنابراین برای آنها سری زمانی نمیتوان یافت تا به کمک آن، این علائم را در مدلی ریخت. این علائم به لحاظ ماهیتی منحصر به فرد و تکرار نشدنی هستند. دانش اقتصاد در سطح معمول، این پدیدهها را رد می کند. زیرا این اتفاقات در خارج از نظامات جاری ریشه دارند و خارج از چارچوب و یا در حاشیه فهم متعارف قرار میگیرند. تقریباً تمامی تحولات صورت گرفته در فناوری، اقتصاد و جامعه در ابتدا نهفته بوده اند.» البته رویکرد سنتی برونیابی روند در قبال علائم ضعیف در امر ارائه مشاوره به شرکتهایی که میخواهند ایدههای جدید و جالبی را پیاده کنند، ابزار مفیدی است که میتواند در بررسی فرصتها و تهدیدات آتی بالقوه، به شرکت کمک کند.
اف اس اس اف به عنوان چارچوب مدیریت الگو و پویش محیط
همانطور که گفته شد اف اس اس اف، به عنوان فلسفهای برای برخورد با علائم آتی، علائم ضعیف، مسائل نوظهور، دادههای خام، تفسیر مشاهدات، پیشرانها، روندها و غیره، در مقایسه با رویکرد برونیابی تک علامته میباشد. مبنای اصلی این رویکرد بر پویش محیط و مدیریت الگو بنا نهاده شده است و البته شباهتهایی نیز با سیستم هشدار راهبردی به موقع (Strategic Early Warning System) و مدیریت مسئله (Issue Management) دارد.
پویش محیطی، فرایندی است که در آن محیط عملیاتی پیرامون سازمان با هدف کسب اطلاعات مربوط، مورد ارزیابی و پویش قرار میگیرد. هدف از این کار، شناسایی علائم اولیه تغییرات محیطی و شناسایی و پیگیری تغییرات در جریان است. پویش محیطی را میتوان از دو منظر یا رویکرد نگریست:
رویکرد اول یا رویکرد بیرون به درون (Outside-in) میکوشد تا با پویش تمام چشماندازهای محیط عملیاتی از هر نقطه کور و مبهمی اجتناب ورزد. البته جریان مهارنشدنی اطلاعات، به سادگی این رویکرد را مخدوش میسازد. رویکرد دوم، رویکرد درون به بیرون (Inside-out) است که حوزههای مورد نظر و میزان اطلاعات جمعآوری شده را محدود میکند و البته باید خطر گسترش نقاط کور به لحاظ محدود کردن حوزه پویش را بپذیرد.
مقاله مرتبط: نگاشت شبکه سناریو؛ رویکردی متفاوت در برنامه ریزی بر پایه سناریو
مدیریت مسئله ضمن شناسایی و رهگیری روندها و نیروهای اجتماعی، فناوری، سیاسی و اقتصادی، گزینهها و دلالتهای هر یک را تعریف و تفسیر نموده و در نهایت برای مواجه با این شرایط تمهیدات راهبردی میاندیشد.
سیستم هشدار راهبردی به موقع نیز فرایندی است که به سه مرحله اصلی تقسیم میشود.
نخستین گام یا مرحله، شامل جمعآوری اطلاعات در خصوص همه علائم ضعیف، روندها و مسائل است.
مرحله دوم، موسوم به مرحله تشخیص خود شامل سه مرحله میشود:
-
تحلیل ریشهای هسته روندها و تغییرات بالقوه آنها و نیز تحلیل بسترهای مختلف پدیده.
-
انتخاب و خوشهبندی مهم ترین روندها و مسائل مرتبط.
-
شناسایی و انتخاب روندها و مسائلی که به طور خاص به سازمان مرتبط هستند.
در مرحله سوم، راهبرد مقتضی برای مقابله با روندها و مسائل شناسایی شده، تدوین میگردد.
مدیریت الگو، مفهوم به نسبت جدیدی است که برای نخستین بار توسط پارسای (Parsaye) معرفی و از مدیریت دادهها متمایز شد. به اعتقاد وی، هنگامی که دادهها در سیستم عملیاتی همراه با دادههای تاریخی ترکیب میشود، صحبت از مدیریت دادههاست، در حالی که وقتی همه دادهها طی زمان تحلیل شده و الگوی آنها نیز مورد مطالعه قرار میگیرد، مدیریت الگو مطرح میشود.
مدیریت الگو، معادل مدیریت دانش، داده کاوی (Data mining)، یا ایجاد سیستمهای دانش محور نیست. در واقع این مفهوم به الگوهایی میپردازد که پیش از این توسط داده کاوی کشف شدهاند. اسنودن (Snowden) به مدیریت الگو وجهه پیش بینیگری و برخورد فعال با مسائل را داده و اعتقاد دارد که ما باید علائم اولیه الگوهای در حال شکلگیری را شناسایی و آنهایی را که به سود ماست و به آنها علاقهمندیم، تقویت کنیم و آنهایی را که نامطلوب برمیشمریم، از بین ببریم. اگر کمی هوشمندانه عمل کنیم میتوانیم بذر شکلگیری الگوهای قابل کنترل را بپاشیم. مردم معمولاً بر اساس گذشته یا برداشت خود از الگوهای آتی تصمیمگیری میکنند و این فرایند به طور کامل عقلایی نیست. بنابراین درک الگوها، کلید مدیریت رفتار سازمانی در ارتباط با بازار و سایر عوامل محیطی است.
همانطور که در جدول زیر میبینید، اف اس اس اف را میتوان به شش دسته تقسیم کرد. به طور کلی، علائم ضعیف به هر ایده یا مشاهده دال بر تغییرات دلالت دارد. پیشرانهای کششی و فشاری با هم در یک دسته تحت عنوان کلی پیشران مطرح شدهاند و دسته روندها، هـم اشاره به کلان روندها، دارد و هم ضد روندها. بعضی از روندها متأثر از پیشرانهای غیرقابل شناسایی همچون ارزشهای اجتماعی هستند و در مقابل، برخی دیگر تابع قوانین طبیعی و بعضی هم متأثر از هر دو دسته پیشران.
علائم ضعیف را می توان به چهار دسته تقسیم کرد:
۱. کاملاً غیرمنتظره
۲. تا حدودی غیرمنتظره
۳. تا حدودی قابل انتظار (وابسته به پیشرانها)
۴. کاملاً قابل انتظار (وابسته به روندها)
منبع:
کتاب پویش محیطی، مؤلفان: فرزانه شاه میرولایتی و فرهاد نظری زاده، ناشر: مرکز آینده پژوهی علوم و فناوری دفاعی – مؤسسه آموزشی و تحقیقاتی صنایع دفاعی
میتوانید در صورت تمایل، این مقاله را از طریق لینک زیر دانلود نمایید:
۰ دیدگاه