age-cohort analysis که در فارسی میتوان آن را تحلیل گروه همسنان یا تحلیل نسلها معنی کرد، یک روش کمتر معرفی شده در متون آیندهپژوهی است که هر چند به لفظ دقیق زیاد به گوش نمیرسد، اما در مکالمات علمی و حتی محاورات روزانه کاربرد زیادی دارد. در صحبت با بزرگترها صحبتی اینچنینی به گوش ما آشناست «ما جلوی پدرمون پامونم دراز نمیکردیم. اما حالا بچه من صبح که دارم از خونه میام بیرون میگه بابا امروز برای من فلان چیزو نخریدی خونه نیا (گلایههای یک راننده تاکسی با من در مسیر انقلاب_امیرآباد)» یا در شبکههای اجتماعی لطایف زیادی در خصوص تفاوت بین دهه شصتیها و دهه هفتادیها و دهه…. شنیده و خواندهاید. برای یک آینده پژوه به عنوان یک طراح اقدام اجتماعی که سعی میکند به جای ناظر، کنشگری فعال باشد، این قبیل شنیدهها نه دستمایه لطیفه و خنده، بلکه موضوع پژوهشی عمیق است که میتواند در چارچوبی روشمند انجام گیرد. البته اذعان داریم که پژوهشهایی از این دست و در چارچوب مفهومی به نام دگرگونی نسلی در جامعهشناسی صورت گرفته است.
دگرگونی نسلی در جامعه شناسی
برای مثال جمشیدیها و خالق پناه بیان میدارند که:
«مدرنیته تداوم تاریخی و ساختاری نسلها را هم در کشورهای صنعتی و هم در کشورهای در حال توسعه سست کرده است. این امر از یک طرف تمایزات مهمی را در درون جوامع مختلف ایجاد کرده و از طرف دیگر گروههای اجتماعی مختلف را در شبکهای از روابط فراملی درگیر کرده و آنها را به سوی همسانی سوق داده است. در هر دو صورت این تمایزات و همسانیها بازتاب دگرگونی در تجربههای سازندهای است که نسلهای مختلف در فضاهای اجتماعی خویش با آن سروکار دارند. جامعهشناسان از این واقعیت جدید با عنوان دگرگونی نسلی یاد میکنند. دگرگونی نسلی دلالتهای متعددی دارد و دامنه تأثیرات آن به زمینههای اجتماعی و امکانات این زمینهها وابسته است. دگرگونی نسلی، طیف وسیعی از تغییرات و تفاوتهای ذهنی و عینی را شامل میشود که در نهایت برداشت نسلها را از عناصر مشترک فرهنگی-اجتماعی، شکل میدهد. دگرگونی نسلی خودآگاهی درباره هویت و هویت اجتماعی را نیز در بر میگیرد. چنین خودآگاهیای در تعامل با عناصر اجتماعی-تاریخی نسلها همیشه اشکال خاص خود را دارد. نسلها عمدتاً برداشتهای خود از دوره و زمانه خود را در زندگی روزمره خود به کار میگیرند و بدین ترتیب هویت خویش را در جریان زندگی و متفاوت از نسلهای پیش خلق میکنند. از طرف دیگر دگرگونی نسلی به بهترین نحو دیالکتیک سطوح خرد (زندگی روزمره) و سطوح کلان (ساختارهای سیاسی و اقتصادی) را بازنمایی میکند. به عبارت دیگر شکلگیری هر نسلی به طور همزمان با رخ دادن فرایندهای ذهنی (تعریف هویت خود، تعریف ابژههای نسلی و …) و فرایندهای عینی (تغییرات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی) همراه است. افراد هر نسلی از طریق اشکال مختلف (موسیقی، مد لباس، تعابیر زمانی، رفتارهای اجتماعی، رفتار سیاسی) ضمن جدا کردن خویش از نسلهای قبلی و هویتسازی برای خویش، آینده را نیز تعریف و اراده خویش را بر آن تحمیل میکنند. در این جریان، خشونتهای نمادین نسلی (هرنسلی با نسلهای قبل و بعد از خود) بروز پیدا میکند.» (۱)
به نظر مید، سه نوع جامعه در رابطه بین دو نسل وجود دارد.
حالت اول؛ جامعهای که در آن نسل جدید کاملاً دنبالهرو نسل قبل است و فرهنگ نسلهای قبل بدون تغییر به نسل بعد منتقل میشود (Postfigurative culture).
حالت دوم در جوامعی است که دچار تغییر و تحول میشوند و شرایط اجتماعی طوری دگرگون میشوند که دیگر نسل گذشته نمیتواند الگوی مناسبی برای زندگی نسل بعد باشد. انتقال فرهنگی از نسل قبل به نسل بعد بسیار ناقص صورت میگیرد و فرهنگ قبل نمیتواند پاسخگوی نیازهای نسل بعد باشد. بنابراین نسل جدید، دیگر اعضای هم نسل خود را الگوی زندگی خود قرار میدهند (Cofigurative culture). مید معتقد است چنین وضعی تنها با صنعتی شدن جوامع اتفاق نمیافتد بلکه در شرایطی مانند مهاجرت روستاییان به شهر، وقوع انقلابات اجتماعی و رویآوری به دین جدید نیز رخ میدهد.
حالت سوم وضعیتی است که در جامعه دگرگونیهای بسیار شدیدی روی میدهد بهطوری که نسل قبل ناچار میشود برای تداوم حیات خود، ارزشها و هنجارهای قدیمی خود را بر اساس فرهنگ نسل بعد اصلاح کند و دست به اجتماعی شدن مجدد بزند. نسل جدید نیز الگوی مشخصی ندارد و باید وارد دنیایی مبهم و نامعلوم شود (Prefigurative culture). مید ادعا میکند که فاصله نسلی بین دو نسل قبل و بعد از جنگ جهانی دوم از این نوع است، چرا که نسلهای قبل هیچ یک این همه تغییر را تجربه نکرده بود. (۲)
شاید بتوان وجه تمایز مطالعات آیندهپژوهانه و مطالعاتی از این قبیل که در جامعهشناسی و دیگر شاخههای علوم اجتماعی انجام میشوند را، تمرکز آیندهپژوهی بر تولید دانش مربوط به آینده دانست. به عبارت دیگر آینده پژوهی در بررسی مسائل اجتماعی تا بررسی وضع موجود همپای دیگر رشته های علوم اجتماعی جلو آمده و در جایی که دیگر علوم، به نقطه پایان میرسند، تازه شروع کار آیندهپژوهی است. در اینجا آیندهپژوهی علاوه بر نقد وضع موجود به ارائه گزارههای سیاستی و یا حداقل شفافسازی مسیرهای پیش رو میپردازد. لذا اگر در یک مطالعه آیندهپژوهی از روش دگرگونی نسلی استفاده شود، در نهایت انتظار میرود تا در مورد مسائلی از قبیل شاخصهای فرهنگی رو به رشد و یا رو به افول، تغییرات جمعیتی و جنسیتی، پیشرانهای کلیدی تغییر در نسلها و موضوعاتی این چنینی به تفصیل به بحث بپردازد. در نهایت فکر میکنم بتوان این روش را به مثابه یک روش عمیق و کاربردی در مطالعات آیندهپژوهی معرفی کرد.
۱. جمشیدیها، غلامرضا و خالق پناه، کمال (۱۳۸۸)، دگرگونی نسلی و هویت اجتماعی در کردستان: مطالعه جوانان شهر سقز، پژوهش جوانان، فرهنگ و جامعه، شماره سوم.
۲. سرایی، حسن؛ سوادیان، پروین (۱۳۹۰)، اوقات فراغت در گذر نسلها، مجله مطالعات توسعه اجتماعی ایران، سال چهارم، شماره اول.
جناب مولوی وقتی قرن ها پیش در مثنوی سخن از «غربت انسان ها» و «بازموندن آنها از اصل خویش» و «شکایت از جدایی ها» کرده بود، منظورش نسل غربت زده و دورافتاده از اصل خویشِ زمان ما بود:
بشنو از نی چون حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببُریده اند
در نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش