در عصر بحرانهای تو در تو و پیچیده، تخیل ما اغلب فلج میشود. ما در برابر آینده، معمولاً بین دو گزینه ناخوشایند گیر افتادهایم؛ یا پذیرش یک آینده ویرانشهری (Dystopia) که از آن میترسیم و به نظر اجتنابناپذیر میرسد، یا آرزوی یک آینده آرمانشهری (Utopia) که آنقدر دستنیافتنی به نظر میرسد که تلاشی برای آن نمیکنیم. این فلج تخیل، ما را از کنش باز میدارد. اما یک رویکرد سوم و قدرتمند در آینده پژوهی وجود دارد که این دوگانگی را میشکند: آینده پژوهی تجلیبخش (Prefigurative Foresight). این رویکرد یک ایده رادیکال و در عین حال ساده را مطرح میکند: به جای آنکه صرفاً منتظر آینده مطلوب بمانیم، یا برای آن برنامهریزی کنیم، باید آن را «همینجا و هماکنون» زندگی کنیم. این نوشته، به کاوش در این مفهوم دگرگونکننده و روشهای عملی آن میپردازد.
«آینده پژوهی تجلیبخش» دقیقاً چیست؟
هسته مرکزی این رویکرد، یک اصل طلایی است: «انسجام ابزار و هدف». این یعنی ما نمیتوانیم با ابزارهای ناعادلانه، به آیندهای عادلانه برسیم. اگر ما رویای آیندهای مبتنی بر همکاری، پایداری و دموکراسی واقعی را در سر میپرورانیم، نمیتوانیم با استفاده از ابزارهای رقابتی، سلسلهمراتبی و استثمارگرانه کنونی به آن دست یابیم. آینده پژوهی تجلیبخش از ما میخواهد که آن آینده مطلوب را در مقیاس کوچک، در آزمایشهای اجتماعی، سازمانها و جوامع خود، در زمان حال «پیشاجرا» (Prefigure) کنیم. این یک آینده نگاری عملی است که در آن، کنشهای امروز ما، بازتابی از جهانی است که آرزویش را داریم. به جای نوشتن گزارشی درباره یک تعاونی در آینده، از امروز یک تعاونی راهاندازی میکنیم.
چرا این رویکرد برای تحول عمیق حیاتی است؟
بسیاری از روشهای آینده نگاری بر تغییر سیاستها یا فناوریها تمرکز میکنند. اما آینده پژوهی تجلیبخش به لایههای عمیقتری میرود. این رویکرد میداند که تحولات بنیادین، نیازمند دگرگونی در جهانبینیها، مدلهای ذهنی و ارزشهای ما هستند. برای فراتر رفتن از هژمونی و «عقل سلیم» فعلی (که مثلاً رشد اقتصادی بیپایان را طبیعی میداند)، ما باید «عقل سلیم» جدیدی خلق کنیم. این کار با «زیستن» آلترناتیوها در زمان حال ممکن میشود. این کنشهای پیشگویانه، فضاهایی را برای تمرین، یادگیری و تجربه یک جهانبینی متفاوت باز میکنند و به دیگران نشان میدهد که «دنیایی دیگر ممکن است». در واقع، این روش، «آیندههای کثرتگرا» (Pluriversal Futures) را نه به عنوان یک نظریه، بلکه به عنوان یک عمل روزمره بنا میکند. این کاوش در لایههای عمیق ارزشی، هسته اصلی تحلیل لایهای علی (CLA) است.
استعارهها: ابزارهای تجلیبخش برای خلق جهانبینی نو
اما چگونه میتوانیم این جهانبینیهای جدید را درک کنیم و به اشتراک بگذاریم؟ اینجاست که قدرت «استعارهها» آشکار میشود. استعارهها صرفاً کلمات زیبا نیستند؛ آنها چارچوبها یا «نقشههای» ناخودآگاهی هستند که تفکر و رفتار ما را هدایت میکنند.
همانطور که زبانشناسانی چون جورج لیکاف (George Lakoff) نشان دادهاند، ما جهان را از طریق استعارهها میفهمیم. برای مثال، استعاره مسلط برای «بحث» در فرهنگ ما، «بحث یک جنگ است» میباشد. به محض پذیرش این استعاره، ما ناخودآگاه شروع به استفاده از زبان جنگ میکنیم: ما به دنبال «نقاط ضعف» استدلال طرف مقابل میگردیم، از موضع خود «دفاع» میکنیم، به ایدههای او «حمله» میکنیم و در نهایت باید یک نفر «برنده» و دیگری «بازنده» باشد. حالا تصور کنید استعاره را تغییر دهیم به «بحث یک رقص است». در این صورت، هدف دیگر «پیروزی» نیست، بلکه «هماهنگی» است. ما به دنبال یافتن یک ریتم مشترک، پاسخ دادن به حرکات یکدیگر و خلق یک درک جدید و هماهنگ با هم خواهیم بود.
یا مثال قدرتمندتری را در نظر بگیرید: استعاره مسلط کنونی ما «طبیعت یک منبع است» یا «طبیعت یک ماشین است». این جهانبینی به ما اجازه میدهد تا طبیعت را «بهرهبرداری»، «مصرف» و «مدیریت» کنیم، گویی که مجموعهای از قطعات یدکی بیجان است. اما اگر استعاره خود را به «طبیعت یک سیستم زنده و به هم پیوسته است» یا «طبیعت یک اجتماع است» تغییر دهیم، رفتار ما به طور بنیادین دگرگون میشود. شما یک «اجتماع» را استثمار نمیکنید، بلکه با آن «همکاری» میکنید و به اعضای آن (رودخانهها، جنگلها و موجودات) احترام میگذارید.
بنابراین، برای دگرگونی عمیق، ما ابتدا باید استعارههای مسلطی را که جهانبینی کنونی ما را ساختهاند، به چالش بکشیم و آگاهانه استعارههای جدیدی را برای ساختن آیندهای متفاوت جایگزین کنیم. به مثال زیر دقت کنید:
زبان یک آینده متفاوت: حلزون، مار و درخت بلوط
در این میان، برخی استعارهها که در گفتمانهای تحولخواه بررسی شدهاند، عمیقترین لایههای آینده نگاری تجلیبخش را نشان میدهند. این استعارهها به جای مفاهیم «جنگ» و «غلبه»، از حوزههای اکولوژیکی و اجتماعی وام میگیرند:
حلزون: این استعاره، آینده اقتصادی متفاوتی را نشان میدهد؛ اقتصادی که آهسته و پیوسته حرکت میکند، «خانه» (نیازهای اساسی) خود را همیشه به دوش میکشد و مهمتر از همه، میداند که چه زمانی باید از «رشد کردن» دست بردارد.
مار (پوستاندازی): این استعاره نشاندهنده یک تحول تدریجی و «همزیستانه» (symbiotic) است. لازم نیست کل سیستم را نابود کنیم، بلکه میتوانیم مانند ماری که پوست کهنه خود را میاندازد، به صورت تدریجی اما کامل، ساختارهای قدیمی را کنار گذاشته و نفسی تازه کنیم.
درخت بلوط کهنسال: این استعاره، نمایانگر یک آینده فرهنگی غنی است؛ جامعهای که مانند یک درخت بلوط، به آرامی رشد کرده، ریشههای عمیقی دارد و در عین حال، تنوع عظیمی از زندگی (ایدهها و فرهنگها) را در خود پناه میدهد.
آینده نگاری به مثابه زیستن، نه انتظار
آینده پژوهی تجلیبخش به ما یادآوری میکند که آینده صرفاً یک مقصد دوردست نیست که منتظر رسیدن ما باشیم. آینده، کیفیتی است که ما میتوانیم از همین امروز آن را در اعمال، روابط و حتی در زبانی که به کار میبریم، جاری سازیم. این رویکرد، آینده پژوهی را از یک تمرین صرفاً ذهنی و آکادمیک، به یک کنش سیاسی و اجتماعی زنده تبدیل میکند. با انتخاب آگاهانه استعارههایمان – با انتخاب حلزون به جای ماشین مسابقه و باغبان به جای جنگجو – ما نه تنها آینده متفاوتی را «تصور» میکنیم، بلکه فعالانه شروع به «زیستن» آن کردهایم.
منبع:
Snails ahead! Metaphors of change and distributed prefiguration in the degrowth movement

دیدگاهتان را بنویسید